علامه حسن زاده آملی

نکته های عارفانه زندگی علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)

{ background:url(image.png) no-repeat center; }

علامه حسن زاده آملی

نکته های عارفانه زندگی علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)

علامه حسن زاده آملی

این وبلاگ قصد بر آن دارد که شمه ای از بارقه های نوریه علمی حضرت استاد علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)را به نفوس مستعده بچشاند.
که اگر مورد پسند افتد ما را بسند است.
حقیری از دل عالم
رسول سالارکریمی(مجنون)

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۴۳ مطلب با موضوع «توحید صمدی قرآنی» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

در به روی همه باز است دربان ندارد.تعیین وقت لازم نیست،هیچ عنوان و رسم نمیخواهد چه مرد و چه زن،چه آسیه و مریم،چه جنید و ابراهیم ادهم.

همتی باید قدم در راه زن            صاحب آن خواه مرد و خواه زن

برادرم حرف این و آن را مزن،دم فرو بند و تماشا کن.بنگر و عبرت بگیر.به فکر خود باش و ار اوباش بگریز،پاسبان حرم دل باش،سعی کن که اول دل بگوید و آنگاه زبان.ای من فدای آنکه دلش با زبانش یکی است.

خواهی فرمود:آیا خودت بیداری یا واعظ غیر متعظی؟عرض میشود من اگر در خوابم جنابعالی چرا در خواب باشی،تنها از آفریدگارت شرم بدار نه از آفریده هایش بگذار تا دیگران از تو رنگ بگیرند نه تو از آنان."رب أدخلنی مدخل صدق و أخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا"

دل آیینه جمالنمای هو و سفینه دریای اوست،خود را باش که یار طبیب دردمندان است .خواجه به انتظار کی نشسته؟،دست به دامن حجت حق ولی عصر امام زمان دراز کن و صمیمانه بگو:

بروی ما زن از ساغر گلابی

که خواب آلوده ایم ای بخت بیدار

28 ذیحجه 1422ه ق__80/12/22__قم المشرفه

داوود صمدی آملی

منبع:رساله حقیقت انتظار و ظهور ص16

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۷:۳۹
مجنون

بسم الله الرحمن الرحیم

کلمه 815 هزار و یک کلمه:

شب 16 محرم 1374 ه ق:

حسن اندر شبی به صحرایی

عقربی بدید روشن دل

گفت با خود که ای کم از عقرب

نام انسانیت به خویش مهل

قلب او چیست کوکب دری

قلب تو تیره تر بود از گل

پیش چشمش ترازوی داد است

تو ز بیداد خویشتن غافل

او ز هفت آسمان بالا شد

ته هفت آسمان ترا منزل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۸:۵۸
مجنون

بسم الله الرحمن الرحیم

تنها هدفی که برای خلقت عالم متصور است و قرآن هم این هدف را به عنوان اساسی ترین هدف خلقت عالم ذکر نموده،همان انسان سازی است.هدف از ایجاد زمین و آسمان،آفتاب و ماه،موجودات مجرد و مادی و...همه این است که از نشأه ی طبیعت ،انسان برخیزد.انسان ثمره نظام هستی است.

هر کس به هر اندازه که از اسماءالهیه در جان او پیاده شود،به همان مقدار به مقام انسانیت نزدیک شده است. یکی از اسماءالهی که در شهیدان عزیز ما تجلی کرده اسم شریف شهید است. ارزش هر انسان به مقدار قرب او به حق تعالی است.

قرآن در رابطه با شهدا میفرماید:"و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون"کسانی که در راه خداوند به شهادت رسیده اند،مرده مپندارید.چون حیات جان انسان به اسماء الیه است.حیات جان انسان به علوم و معارفی است که از مقام ذات حق در مقام قرب الی الله ،تلقی میکند.بنا براین قرآن میفرماید :"آنهایی که این حیات انسانی را به دست آورده اند مرده مپندارید".گمان نکنید حیات انسان به جسم طبیعی داشتن و به آب و نان خوردن و لباس پوشیدن اوست،بسیاری از انسانها کسانی هستند که در ظاهر حرف میزنند و میخورند و میخوابند،اما در حقیقت انسان نیستند،آنان مرده اند.

دار،دار کسب است.انسان کاسب نظام هستی است و عالم،محل کسب انسان برای ارتقای وجودی و رفتن به سوی بالاست.این آزادی که دنیای غرب به انسان میدهد،برای این است که انسان را حیوان تلقی کرده است،غرب با انسانیت مبارزه میکند.غرب،خورد و خوراک و بی بند و باری و بی عفتی را ترویج و تبلیغ میکند و بعد میگوید:"ما خواهان آزادی انسانها هستیم"غرب در حقیقت انسان را به هوس بازی محدود کرده است،اما دین ،انسان را از اینگونه لذات حسیه محدود میکند تا انسان را آزاد بسازد .دین میگوید:"خودت را محدود به این حد نکن،چون مقام و ارزش تو فوق اینهاست"دین انسان را محدود نساخته،بلکه میخواهد او را به مقام انشاء حق برساند.عالم،انسان را به سوی غیر متناهی آزاد گذاشته است.تو عاقل باش تا عالم،معقول تو باشد. تمام نظام هستی میتواند معقولات عقل تو شود.چه کسی مانع شده است؟غرب آزادی جنسی را مطرح کرده تا انسانیت محدود شود و از بین برود،اما دین،آزادی ظاهری را محدود میکند تا انسان حقیقتا آزاد شود. ما باید بالا برویم نه اینکه محدود بشویم.

شهدای ما کسانی بودند که از این قید و بندها رهیدند


رصد دلتنگی ها جلد دوم ص64و65
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۷:۴۶
مجنون

در پی درخواست از حضرت استاد-دامت برکاته-که موعظه کنند و مطالبی اخلاقی بیان بفرمایند،ایشان چنین فرمودند:

آن که چون پسته دیدیش همه مغز               پوست بر پوست بود همچو پیاز

بنده موعظه ای ندارم.در حدیثی است که حق سبحانه  خطاب به عیسی بن مریم فرمود که آنچه به بندگان من خطاب میکنی اگر خود به آن عمل نکرده ای از من حیا کن.

در و دیوار نظام هستی همه حیات است.ما در منظر ملکوت هستی ،هستیم.حرف زدن مشکل است.در پیشگاه حق شرمنده ام."ولا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم".خداوند را فراموش نکنید ،که اگر فراموش کردی کیفری سخت می بینی،گوشمالی بدی می یابی و کار شما به جایی میکشد که خودتان را فراموش می کنید.انسان که خودش را فراموش کرده،هرزه گو میشود،هرزه فکر می شود،علف خور بار می آید.این کتاب اشارات که در دست دارید،شیخ در آن فرمایشی دارد که:"جل جناب الرب عن یکون شریعه لکل وارد او یطلع علیه الا واحد بعد واحد"

آستان جناب حق متعال بالاتر از آن است که هر رهگذری بر آن وارد شود یا از آن مطلع گردد مگر تک تک افراد.

انگونه خیال نکنید که خداوند را هر کسی میتواند بیابد و آنجا گدار بگیرد و یا هر کسی بتواند مصاحب او باشد و هر دلی بتواند خزینه اسرار الهی باشد  و یا هر کسی بتواند مصاحب او باشد و هر دلی بتواند خزانه اسرار الهی باشد و یا هر کسی بتواند با او انس داشته باشد. این نعمت نصیب هر کسی نمی شود. به هر کسی نمی دهند خیلی طهارت می خواهد،طهارت زبان،طهارت لباس،طهارت چشم،طهارت دل،طهارت حرف.

باید تصمیم بگیریم که این حقیقت وجودی ما را لا یمسه الا المطهرون.


صد و ده اشاره ص20 و21

چه آقای زیبایی داریم......چه قدر تواضع دارد ............از تک تک حرفهایشان و از تک تک اطوارشان میتوان آموخت....میتوان برای ظهور تمرین کرد....

              http://ahestan.files.wordpress.com/2008/11/hasanzadeh.jpg


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۸۹ ، ۲۲:۵۶
مجنون
خواندن سوره دخان موجب پیوند با جهان ملکوت،و ارتباط با ارواح و نفوس مجرده که از بدنهایشان جدا شده اند ،میشود.این مطلب را برخی از اساتیدم اعلی الله مقامه الشریف و رفع درجاته فرموده اند.

ثقه الاسلام کلینی قدس سره الشریف در کافی در حدیثی طولانی از امام ابوجعفر علیه السلام روایت کرده است که سائل گفت:ای پسر رسول خدا!چگونه در هر سال شب قدر را بشناسم؟امام فرمود:هرگاه ماه رمضان رسید،هر شب صد مرتبه سوره دخان را بخوان،پس هنگامی که به شب بیست و سوم رسیدی،همانا تو ناظر به آنچه خواستی خواهی بود.


هزار و یک نکته،ص231

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۸۹ ، ۲۲:۱۰
مجنون
شب دوشنبه 23 ربیع الاول سال 1387 هجرى یکى از اساتیدم (حضرت آیت الله حاج شیخ محمد تقى آملى ) را در خواب دیدم که رساله سیر و سلوکى را به من داده ، فرمود:  التوحید اءن تنسى غیرالله  یعنى : ((توحید این است که غیر خدا را فراموش کنى )).  وقتى نزد ایشان رفتم و آن چه در خواب دیده بودم ، بیان نمودم فرمود:

نشانى داده اندت از خرابات          که التوحید اسقاط الاضافات

و این ، بیتى است از گلشن راز شبسترى

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۸۸ ، ۱۶:۲۱
مجنون
کمیل بن زیاد از حضرت على علیه السلام پرسید: ((حقیقت چیست ؟)).

حضرت فرمود: ((تو را با حقیقت چه کار است ؟)). کمیل گفت : ((مگر من رازدار تو نیستم ؟)).

حضرت فرمود: ((آرى ، ولى آن چه که از من مى جوشد و فیضان مى کند، تنها اندکى از آن به تو مى رسد.)) کمیل گفت : ((آیا چون تویى سایل را ناامید مى کند؟)).

فرمود: ((حقیقت عبارت از کشف انوار جلال است ، بدون اشاره )). کمیل گفت : ((مرا توضیح بیشترى فرما!))

فرمود: ((محو موهوم و آشکار شدن صحو معلوم است )). کمیل گفت : ((توضیح بیشترى مى خواهم )).

فرمود: ((عبارت از هتک و کنار رفتن ستر و حایل است ، به سبب غلبه سّر)). گفت : ((باز هم توضیح بفرما!))

امیرمؤمنان فرمود: ((جذاب احدیت با صفت توحید است .)) کمیل بار دیگر گفت : ((توضیح و بیانى فزونتر عنایت کن !)).

فرمود: ((نورى است که از صبح ازل طلوع مى کند و در هیاکل آثارش تجلى مى یابد)).

کمیل بار دیگر توضیحى بیشتر خواست ، ولى حضرت على علیه السلام فرمود: ((چراغ را خاموش کن که چیزى به صبح نمانده است !))
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۸۸ ، ۱۶:۲۰
مجنون

قال امیر المومنین الامام علی علیه السلام:ما أاعظم سعاده من بوشر قلبه ببرد الیقین

ترجمه:چه سعادت بزرگی یافته آنکس که قلبش مباشر با برد الیقین و اطمینان به خدای سبحان است.

شرح:برد الیقین اشاره است به کمال اطمینان خاطر انسان به الطاف بی حد و نعم بی شمار خدا در عالم آخرت.

یا اشاره است به حال استقرار نفس سالک و وصول به مقام شهود که پس از حرارت شوق و حرکت و التهاب طلب که موجب عطش شدید عارف گردد،مقام وصال به آب سرد و شیرین برای تشنگان وادی عشق است. و عارفان از این کلام حضرت اصطلاح برد الیقین را بعد از «علم الیقین و عین القین و حق القین»برای شهود کامل وضع کرده اند.

(کلمه 6 مقاله هشتم ده مقاله در حکمت عملی یا اخلاق مرتضوی تألیف جناب استادم حکیم الهی قمشه ای قدس سره الشریف)

منبع:کلمه289 هزار و یک کلمه -جلد دوم هزار و یک کلمه ص290

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۸۸ ، ۰۸:۱۵
مجنون
ادامه.......

قرآن کریم داستانی را از جناب یوسف_سلام اله علیه_نقل میکند که حضرت یوسف در زندان به یکی از هم بندهایش که در شرف آزادی بود ،فرمود:«اذکرنی عند ربک»یعنی وقتی که خلاص شدی،نزد پادشاه از ما هم یاد کن و به پادشاه بگو که یوسف بی گناهی در زندان است.همین امر ،موجب شد تا چند سال دیگر هم در زندان بماند.

       و قال للذی ظن انه ناج منهما اذکرنی عند ربک فانساه الشیطن ذکر ربه فلبث فی السجن بعض سنین [سوره یوسف آیه42]

اگر استعانت جستن از غیر خدا درست نباشد،پس تشنه چه کند؟به سمت آب نرود؟می گوییم:مهم معرفت است.آنچه در تمام مباحث توحیدی ،نقش اساسی و کلیدی دارد ،معرفت است.یعنی وقتی به آب رسیدیم،آن را وجه الله بدانیم و آن را از وجود خدا جدا ندانیم و بگوییم:این اراده،قدرت و هنر خداست که خودش را نشان داده است.وجه الله،از خدا،جدا نیست.

بنا براین اگر موثو را خدا دیدیم و گفتیم:«یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد»مشکلی نداریم.مشکل اینجاست که آب را یک پدیده مستقل در عالم بدانیم و بگوییم:ایم مستقلا موثر است. ولی اگر آب،خاک،آسمان،زمین و...را وجه الله بدانیم و بگوییم:پرتو قدرت خداست،پرتو اراده خداست و پرتو علم خداست که در این شیء افتاد این منافاتی با توحید ندارد.

ادامه دارد.........

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۸۸ ، ۰۹:۱۹
مجنون
کار فیلسوف این است که یک عمر در همین حد وسط دور می زند«می فزاید بر وسائط فلسفی».ولی صفی،دنبال الفاظ و حد وسط نیست،بلکه دنبال شهود حضرت حق است و آنچه برای او مهم است مشاهده است. و انسان با شهود و مشاهده آرام می گیرد.

آنها که به مقام عرفان رسیده اند،هنرشان این است که:دل اسباب را می شکافد و به مسبب پی می برند.یعنی معتقد میشود که مسببی،سببهای موجود در عالم را سبب کرده است.

مولانا در چند مورد_در مثنوی_بحث سبب را طرح کرد که قابل توجه و دقت است و اگر کسی بخواهد(در واقع)از عالم لذت ببرد و جهان برای او قابل تحمل شود،نیازمند به این است که:این بحث ها برایش خوب روشن شده باشد.مولانا می فرماید:

با حضور آفتاب خوش مساغ         روشنایی جستن از شمع و چراغ

بی گمان ترک ادب باشد زما       کفر نعمت باشد و فعل هوی

استعانت جستن از غیر خدا       مرد را بی شک فزاید ابتلا

[مثنوی-دفتر ششم-بیت3390و3391]

این نشانه حماقث انسان است که با وجود خورشید عالم افروز ،به سراغ شمعی برود.زیرا منبع تمام انرژیها_در عالم طبیعت_خورشید است.حال با وجود خورشید،روشن کردن شمع،بی شک نشانه حماقت است.

در نظام هستی اگر کسی با وجود خداوند،موجود دیگری را موثر بداند،نشان حماقت اوست و موجب ابتلای او به مشکلات است.

ادامه دارد........

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۸۸ ، ۱۸:۵۰
مجنون
هدف از توحید صمدی این است که:انسان پله های معرفت را بالا برود و از علم الیقین به عین الیقین،و از عین الیقین به حق الیقین به برد الیقین،برسد و ببیند که:

      هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن

     اوست اول و آخر و ظاهر و باطن

کسانی که یک عمر دنبال استدلالند،به هیچ جا نمی رسند.اصلا تمام درس و بحث و استدلال برای رسیدن به مقصد است.کسی که از طریق استدلال می خواهد به خدا برسد ،اولا امکان ندارد،ثانیا جز یک مشت مفاهیم،هیچ عائد او نمی شود.

مولانا می فرماید:

جز به مصنوعی ندیدی صانعی           بر قیاس اقترانی قانعی

می فزاید بر وسائط فلسفی            از دلائل باز بر عکسش صفی

[مثنوی-دفتر پنجم-بیت569و569]

آنکه اهل استدلال است،عمری در حد وسط مانده است و وسائط،همان حد وسط در منطق است. در منطق،یک صغری و یک کبری و یک حد وسط است

بدین ترتیب:اصغر-حد وسط-اکبر.حد وسط:اکبر را بر اصغر بار میکند.مثلا میگویند:عالم مخلوق است.هر مخلوقی خالقی دارد،پس خالقی دارد.در این مثال«عالم»اصغر است،و مخلوق حد وسط است و خالقی دارد اکبر است.

کار حد وسط بار کردن اکبر،بر اصغر است.

گاهی حد وسط نظم است،می گویند:عالم نظم دارد،هر نظم،ناظم دارد،پس عالم ناظم دارد.

مثال سوم:عالم حرکت دارد،هر چیزی که حرکت دارد محرک دارد،پس عالم محرک دارد.در این قیاس حرکت حد وسط است. و گاه میگوییم:عالم،متغیر است،هر متغیری حادث است،پس عالم،حادث است.در این قیاس حد وسط متغیر است.

ادامه دارد.....

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۸۸ ، ۰۹:۲۲
مجنون
حضرت علامه می فرمایند:

                    هدف انسان رسیدن به توحید صمدی است.

یعنی انسان باید پله های نردبان معرفت را بپیماید و بالا برود و از علم الیقین به عین الیقین و به حق الیقین و به برد الیقین برسد یعنی به جایی برسد تا بفهمد و ببیند که:

                 هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن

                 اوست اول و آخر و ظاهر و باطن[سوره حدید-3]

علم الیقین:عبارتست از این که انسان،از طریق استدلال و برهان،حقیقتی را بفهمد.ماند اثبات وجود آتش از طریق وجود دود.

مولانا می فرماید:

  خود هنر آن دان که دید آتش عیان       نه گپ دل علی النار دخان

[مثنوی،دفتر ششم،بیت3505]

هنر آن است که شخص،خود آتش را ببیند،نه اینکه بگوید:چون دودی هست پس آتش هم هست(و دود دلالت بر وجود آتش می کند)،جز سیاهی و تیرگی و روسیاهی برای او حاصل نیست.

مولانا،در این بیت،اوج معرفت را دیدن می داند. در حالیکه،اهل الله،اوج معرفت را شدن می داند.

حضرت علامه(قده)در اثارشان برد الیقین را اوج معرفت انسانی می داند و می فرمایند:

            روایات برد القین را در حکمت اخلاق مرتضوی(حکمت علی )آورده ایم.

انسان هنگامی که به مقصد و مقصودش رسید،یک آرامش و طمانینه برایش حاصل می شود که به آن آرامش و طمانینه و خنکی،برد الیقین می گویند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۸۸ ، ۰۹:۲۱
مجنون
وجود اصل است و مساوق حق است و حق غیر متناهی است،أعنی اجوف نیست و صمد است،یعنی وجود حقیقت واحد شخصی ذات مظاهر است و بسیط الحقیقه کل الأشیاست که کثرات مقهورند و وحدت قاهر.این آب است که:و جعلنا من الماء کل شیء حی[و از آب هر چیزی را زنده گردانیدیم-انبیا/31]و آنهاکسراب بقیعه یحسبه الظمان ماء حتی اذا جاءه لم یجده شیئا و وجد الله عنده[اعمالشان  در مثل به سرابی ماند در بیابان هموار بی آب که شخص تشنه آن را آب پندارد و به جانب آن شتابد چون بدانجا رسد و هیچ آب نیابد و آن کافر خدا را حاظر و اعمال خویش بیند-نور/40]بدان کثرتی که به ظاهر مشهود است در حقیقت اعتباری است و وحدت حقیقی است،یعنی در چشم توحید اهل الله تحقق جمیع عوالم غیر متناهی،لحاظات آن وحدت حقه حقیقیه اند که همه مرایا و مظاهر،بلکه تجلیات و ظهورات و تطورات و تشئنات او سبحانه اند"کل یوم هو فی شأن[در هر عالم او به شأنی و کاری میپردازد-رحمن/30]،هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن[اول و آخر هستی و پیدا و نهان وجود همه اوست-حدید/4]

پس هرچه دم به دم به ظهور رسد،شأن اوست خواه  در ارض خواه در سماء،

أرض به مراتبش و سماء به مراتبش،یوم عبارت از ظهور است که در این مقام شب و روز ما یوم الله است.پس"کل یوم هو فی شأن" ظهور آثارش در هر آن،در جمیع عوالم و مظاهر غیر متناهی است.و آن واحد قیوم،قیم و مصدر همه است و همه به او قائم به اضافه اشراقیه یعنی روابط محضه آن اصلند نه اینکه اشیایی هستند که آنان را ربط است،بلکه عین ربطند به فقر نوری و امکان فقری.

حق مشهود است و خلق موهوم که "فاینما تولوا فثم وجه الله[پی به هر طرف رو کنید به سوی خدا روی آورده اید-بقره/116]:

بار توحید هیر کسی نکشد                       طعم توحید هر خسی نچشد

جل جناب الحق عن یکون شریعه لکل وارد أو یطلع علیه الا واحد بعد واحد[جناب حق سبحانه و تعالی مقام و منزلتش بالاتر از آن است که هر کسی تواند از آبراه آن بنوشد جز اینکه یک به یک به محظر آن راه می یابد]

در یک حقیقت محض و بسیط و صرف وجود نه سخن از حلول توان گفت و نه از اتحاد،زیرا که آن نور کل و حیات کل،احد و صمد است و چون صمد است،لم یلد و لم یولدلم یکن له کفوا احد [نه کسی فرزند او و نه او فرزند کسی است*و نه هیچ کس مثل و همتای اوست.توحید/4و5]است،شهد الله انه لا اله الا هو[خدا به یکتایی خود گواهی دهد که جز ذات او خدایی نیست.آل عمران/19]

باری تعالی تمام اشیاءبه نحو اعلی است و اشیاءهمگی هالک و مضمحل و فانی در وجودند و هو هو لا هو الا هو،در عین حال خالق خالق است و مخلوق مخلوق"هو سبحانه هو و الاشیاء اشیا"[او اوست و تمام اشیاء اشیا].

لذا فرمودی اند که ممکن بما هو ممکن هم ماهیتش اعتباری است و هم وجودش فهو اعتبار فی اعتبار "من کان حقیقته دعاوی فکیف لا یکون دعاویه دعاوی"و غایت قصوای سالکان،اسقاط اضافات و اعتبارات است که"التوحید اسقاط الاضافات،التوحید ان تنسی غیر الله،خدا است و شیئی جز او نسیت تا با باشد"کان الله و لم یکن معه شیء و هو الآن کما کان"

به قدر نیستی تو،حق ظاهر میشود نمیبینی که در رکوع سبحان ربی العظیم میگویی و در سجود سبحان ربی الاعلی.

کثرات همه صورت اند و روح این صور وجود است که جمیع کثرات را یک روح است و به تعبیری:

حق جان جهان است و جهان جمله بدن

که واقع،فوق این تعبیرات است.حضرت صادق آل محمد(ص)فرمود:ان الجمع بلا تفرقه زندقه و التفرقه بدون الجمع تعطیل و الجمع بینهما  توحید

وجود ملک است و اسمای حسنی و صفات علیایش عسکرش.هرکجا آن سلطان قدم نهاد،این لشگر با اوست،بلکه انتشاء أسماء و صفات از آن ذات أقدس است و جمیع عوالم حتی الأسماء و الصفات ظهورات کمال اوست،یعنی همه تجلیات أسمائیه حق جل و علی میباشند که"لا اله الا الله وحده وحده وحده"اشاره به توحید ذات و توحید صفات و توحید افعال است که توحید مطلقا مختص به حقیقت واجب الوجود بالذات است."بحول الله و قوته و اقوم و اقعد."و ما تشاءون الا أن یشاء الله>،و لا حول ولا قوه الا بالله.

و این تطورات وجود به اطوار گوناگون أسماءالله استأیا ما تدعوا فله الأسماء الحسنی>[به هر اسمی بخوانید اسماءنیکو مخصوص اوست/اسراء-111]"الأسماء الحسنی کلها للهخیر الأسماءلله"و همین اسماأ کلمات الهی اند و حق تعالی متکلم که به این کلمات وجودی گویا است و هستی خیر محض است و از خیر محض جز نیکویی ناید.

و در پایان هم یکی از ابیات جناب عارف رومی مولانا جلال الدین محمد بلحی(قدس الله نفسه)که در بیان توحید است این کراسه را به پایان میبرم:

جمله معشوق است و عاشق پرده ای  / زنده معشوق است و عاشق مرده ای

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۸۸ ، ۰۸:۴۷
مجنون