علامه حسن زاده آملی

نکته های عارفانه زندگی علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)

{ background:url(image.png) no-repeat center; }

علامه حسن زاده آملی

نکته های عارفانه زندگی علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)

علامه حسن زاده آملی

این وبلاگ قصد بر آن دارد که شمه ای از بارقه های نوریه علمی حضرت استاد علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)را به نفوس مستعده بچشاند.
که اگر مورد پسند افتد ما را بسند است.
حقیری از دل عالم
رسول سالارکریمی(مجنون)

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۲۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هزار و یک کلمه» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

تا گم نشدى چیزى در تو پیدا نشود.

هزار و یک کلمه ج2 ص145


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۱ ، ۰۷:۳۸
مجنون

بسم الله الرحمن الرحیم

عارف حسین خوارزمى در ترجمه شرح قیصرى بر فصوص الحکم، آنجا که شیخ اکبر در دیباچه گوید: «حتى اکون مترجما لا متحکّما ...» این بیت را نقل کرده است:

کانچه حق اندر پس آیینه تلقین مى‏ کند    من همان معنى چو طوطى بر زبان مى‏ آورم‏
 نگارنده این سطور حسن حسن‏ زاده آملى گوید: براى حرف آموختن طوطى، او را جلوى آینه به گونه‏ اى که عکس خود را در آن ببیند قرار مى‏ دهند، و کسى در پشت آینه حرف مى‏زند و طوطى به گمانش که آن حرف از طوطى هم نوع اوست که در آینه مى‏ باشد و به تدریج از او حرف مى آموزد و به حرف مى ‏آید.
این مطلب را عارف رومى در دفتر پنجم مثنوى در ضمن این عنوان:
تمثیل تلقین شیخ مریدان را، و پیغمبر امّت را که ایشان طاقت تلقین حق ندارند و با حق الفت نتوانند چنان‏که طوطى با صورت آدمى الفت ندارد که از او تلقین تواند گرفت، و حق تعالى شیخ را چون آینه پیش مرید دارد و از عقب آینه تلقین مى ‏کند.
نیکو به نظم درآورده است که فرمود:
         طوطیى در آینه مى‏ بیند او             عکس خود را پیش او آورده رو
             در پس آیینه آن استا نهان             حرف مى‏ گوید ادیب خوش بیان‏
       طوطیک پنداشته کان گفت پست      گفت آن طوطیست کاندر آینه است‏
  پس ز جنس خویش آموزد سخن             بى‏خبر از مکر آن گرگ کهن‏
 کز پس آیینه مى‏آموزدش             ورنه ناموزد جز از جنس خودش‏
    گفت را آموخت زان مرد هنر             لیک از معنى و سرّش بى‏خبر
         از بشر بگرفت منطق یک بیک             از بشر جز این چه داند طوطیک‏
          همچنان در آینه جسم ولىّ             خویش را بیند مُرید مُمتلى‏
    عقل کل را از پس آیینه او             کى تواند دید وقت گفتگو
           او گمان دارد که مى‏گوید بشر             آن دگر سرّ است او زان بى‏خبر
         حرف آموزد ولىّ سر قدیم             مى‏ نداند طوطیست آن یا ندیم‏
 ولکن عارف بزرگوار جناب خواجه حافظ فرموده است:
در پس آینه طوطى صفتم داشته‏ اند      آنچه استاد ازل گفت بگو مى‏ گویم‏
 که باید «آنچه استاد ازل گفت بگو» متعلق به «در پس آینه» باشد، و به قرینه «صفت» دانسته شود که او را در پیش روى آینه داشته‏اند.
و احتمال تحریف نیز خالى از قوّت نیست که عبارت «در بر آینه» بوده است و به «در پس آینه» تحریف شده است.
و توهّم این‏که مراد از آینه نظام هستى است و روى این آینه آن سویى است که باطن و ملکوت آن است و پشت آینه این سویى است که ظاهر و عالم ملک و نشأت طبیعت است و من در پس این آینه آنچه را استاد ازلى که انطق کل شی‏ء گفته است مى‏ گویم، دور از مفاد مثال و مراد تمثیل است زیرا که تلقین‏ کننده طوطى در پس آینه است و طوطى در پیش آینه و باید در شیوه تمثیل صورت آن محفوظ باشد.
شیرین و دلنشین این‏که دل و طوطى در اصطلاح علم عدد دو جسم یک روح‏ اند، و به قول عیانى در کنوز الأسماء:
         نزد اهل خرد و اهل عیان             حرف جسم و عدد اوست چو جان‏


کلمه 278 هزار و یک کلمه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۱ ، ۲۳:۱۷
مجنون
بسم الله الرحمن الرحیم


اى عزیز، در قبض صابر باش که آب را براى تشنه آفریدند؛ همان گونه که تو تشنه آبى، خود آب هم تشنه توست. این حقیر گفته است (دیوان، ط 2، ص 404):
غافر و تائب آمدند طالب مذنب از ازل             بى ‏شمر اسم حق همى این سمت اقتضا کند
تشنه به سوى آب و خود تشنه تشنه است آب             گدا خدا خدا کند خدا گدا گدا کند

 عارف رومى در مثنوى معنوى چه نیکو فرموده است:
         حکمت حق در قضا و در قدر             کرد ما را عاشقان یکدگر
          تشنه مى‏نالد که کو آب گوار             آب مى‏نالد که کو آن آب خوار
          آب کم جو تشنگى آور به دست             تا بجوشد آبت از بالا و پست‏

 وانگهى، به قول خواجه حافظ:
         تو بندگى چو گدایان به شرط مزد مکن             که خواجه خود صفت بنده پرورى داند
 صابر باش که اگر دیر شود، مسلّما دروغ نخواهد شد؛ قوله (سبحانه) وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ (المدّثّر، آیه 8). زود زود نمى‏دهند تا کم‏ کم ظرفیت حاصل شود. ببین که شیخ فرید الدین عطّار در منطق الطیر چه نیکو گفته است:
         شیخ مهنه بود در قبض عظیم             شد به صحرا دیده پر خون دل دو نیم‏
          دید پیر روستایى را زدور             گاو مى‏بست و از او مى‏ریخت نور
          شیخ سوى او شد و کردش سلام             شرح داد آن حال قبض خود تمام‏
          پیر چون بشنید گفت اى بو سعید             از فرود فرش تا عرش مجید
          گر کنند این جمله پر ارزن تمام             نى به یک کرّت به صد کرّت مدام‏
          ور بود مرغى که چیند آشکار             دانه ارزن بسى سال هزار
         ور ز بعد آن که تا چندین زمان             مرغ صد باره بپرد از جهان‏
          از درش بویى نیابد جان هنوز             بو سعیدا زود باشد آن هنوز
          طالبان را صبر مى‏باید بسى             طالب صابر نباشد هر کسى‏
 علاوه این که کسانى که دیرتر مى‏ گیرند پخته ‏تر مى‏ شوند و بهتر و برتر مى‏ گیرند. برخى را مى‏ شناسیم که زود راه برایش باز شده است، و لکن اکثر حرفهاى او ساحلى است نه لجّه‏ اى، اما براى جناب آخوند ملا حسینقلى همدانى پس از بیست و دو سال راه باز شده است و چه اهل راز شده است. به نکته 641 کتاب هزار و یک نکته این کمترین توجّه بفرمایید:
مرحوم آخوند مولى حسینقلى همدانى (رضوان اللّه تعالى علیه) در حکمت از شاگردان مرحوم حکیم متأله ملا هادى سبزوارى است، و در عرفان و سیر و سلوک از شاگردان مرحوم سید على شوشترى. جناب آخوند ملا حسینقلى بعد از بیست و دو سال سیر و سلوک نتیجه گرفت و به مقصود رسید. و خود آن جناب گفت: «در عدم وصول به مراد سخت گرفته بودم تا روزى در نجف در جایى (گویا در گوشه ایوانى) نشسته بودم، دیدم کبوترى بر زمین نشست و پاره نانى بسیار خشکیده را به منقار گرفت و هر چه نوک مى‏زد خرد نمى‏ شد، نان را ترک گفت و پرواز کرد و برفت؛ پس از چندى باز گشت، به سراغ آن تکه نان آمد باز چند بار آن را نوک زد و شکسته نشد، باز برگشت و بعد از چندى آمد و بالأخره آن تکه نان را با منقارش خرد کرد و بخورد، از این عمل کبوتر ملهم شدم که اراده و همّت مى‏ باید.
در دیوان این کمترین آمده است:
 قدم اول این مرحله خوف و رجا             باید از ترک سرت برگ سفر ساز کنى‏
همّت و خضر ره و بنیت در حدّ سوا             سان تثلیث در انتاج نظر باز کنى‏

صفحه 298 هزار و یک کلمه ج5-رساله انسان در عرف عرفان

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۱ ، ۲۲:۵۸
مجنون

بسم الله الرحمن الرحیم


کلمه 385
تکذیب البرهان العقلى تکذیب للعقل و النقل جمیعا.

..........................

ترجمه:رد کردن برهای عقلی،رد کردن عقل و نقل است
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۱ ، ۲۱:۲۱
مجنون
بسم الله الرحمن الرحیم



جزاى فناى فى اللّه بقاى باللّه است.

کلمه 474 هزار و یک کلمه
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۱ ، ۱۹:۱۶
مجنون

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب خواجه نصیر الدین طوسى (قدّس سره) گوید:

از من پرسیدند مذهب شیطان چیست؟ من مطابق قرآن گفتم: شیطان در اصول، اشعرى و در فروع، حنفى است. اما در اصول چنان که گفته است: رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی که اشعریان نسبت اعمال به خدا دهند، و شیطان غوایت را نسبت به خداوند داده است.
اما در فروع، چون مأمور به سجده آدم شد، سر باز زد و بین خاک و آتش مقایسه کرد و گفت: أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ* و حنفیان که تابع ابو حنیفه‏ اند، در فروع دین قیاس جایز دانند.
راقم گوید: امام صادق علیه السّلام به ابو حنیفه فرمود: «لا تقس؛ فإنّ أول من قاس ابلیس» (اصول کافى معرب، ج 1، ص 47).

کلمه 451 هزار و یک کلمه

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۱ ، ۰۶:۵۷
مجنون

بسم الله الرحمن الرحیم


خواجه طوسى در شرح فصل هیجدهم نمط هشتم اشارات، عشق را چنین تعریف کرده است: «و الحبّ إذا أفرط سمّى عشقا» یعنى محبّت که به غایت رسد عشق است. و اگر خواهى آن را الفت بنامى هم روا است، و در آیات الفت قرآن تدبّر شود.
پیچک را به تازى عشقه گویند، و همچنین در فرهنگ فرانسه لی ئر REIL به معنى بستن و پیوستن است، و پیچک را چون سخت به درخت مى‏پیوندد لی‏ئر
گویند که در اصطلاح صرف عربى «کثرة المبانی تدلّ على کثرة المعانى»، و به همین مناسبت عاشق را «لی ئر» خوانند.
دیدى که چگونه پیچک سخت درخت را دربرمى‏گیرد، در باب عبادت اصول کافى (ص 68، ج 2 معرب به اعراب این کمترین) از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که آن حضرت فرمود:
قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله و سلّم: «أفضل الناس من عشق العبادة فعانقها، و أحبّها بقلبه، و باشرها بجسده، و تفرّغ لها، فهو لا یبالى على ما أصبح من الدنیا على عسرأم على یسر».
نصر بن مزاحم منقرى کوفى در کتاب صفّین گوید که:
امیر المؤمنین امام على علیه السّلام در مسیر صفّین چون به نینوى رسید توقف کرد و بدان جا اشارت نمود و فرمود: «هذا مناخ رکّاب و مصارع عشّاق لا یسبقهم من قبلهم و لا یلحق من بعدهم»، و همین عبارت از امام باقر علیه السّلام نیز روایت شده است.
و حکیم نظامى (قدس سرّه) به نظم فارسى چه خوش فرموده است:
عشقى که نه عشق جاودانى است             بازیچه شهوت جوانى است‏
عشق آینه بلند نور است             شهوت ز حساب عشق دور است‏
  در خاطر هر که عشق ورزد             عالم همه حبّه‏اى نیرزد
چون عاشق را کسى بکاود             معشوق از او برون تراود
چون عشق به صدق ره نماید             یک خوبى دوست ده نماید
 مرحوم سید نعمة اللّه جزائرى (رضوان اللّه علیه) در انوار نعمانیه بسیار خوب از عشق بحث فرموده است.
و در دیوان این کمترین حسن حسن‏زاده آملى در پایان قصیده‏اى آمده است:
 (ط 2، ص 72).
عشق سرچشمه فیض ازلى است             فاعل و غایت اصل ایجاد
عشق سرسلسله املاک است             عشق سرخیل نبات است و جماد
عشق هم عاشق و هم معشوق است         عشق مبدأ بود و عشق معاد
منتهى همّت عقل است که این             کاخ عالم نبود بى‏استاد
عشق بى‏پیر برآورد خروش             که جهان یکسره است عشق آباد
حسن از دوش شد عشق آبادى             بجز این نام و نشانیش مباد


کلمه 450 هزار و یک کلمه


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۱ ، ۲۰:۳۴
مجنون

بسم الله الرحمن الرحیم


کلمه 447 هزار و یک کلمه:

استاد أعظم، علّامه ذو الفنون جناب حاج میرزا ابو الحسن شعرانى (رفع اللّه درجاته) در أثر بسیار عظیم الشأن فلسفه أولى، یا ما بعد الطبیعة فرموده است:
افلاطون platon اشهر و اعظم شاگردان سقراط بود، و به قدرى که سایر ملل انبیاى خود را تعظیم مى‏ کردند ملّت یونان او را تعظیم مى‏ نموده و نسبت به مولد و منشأ او کرامات نقل مى‏ کردند.
گویند سقراط در خواب دید که مرغ زیبایى در دامن او نشست، بعد برخاست در هوا پرید و با لحن خوش به آواز آغاز کرد که تمام اهل جهان را به اهتزاز آورد، فرداى آن شب افلاطون به حضور او آمد و تعبیر خواب محقق گردید.
 (ط 1، ص 4).

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۱ ، ۲۲:۱۱
مجنون

بسم الله الرحمن الرحیم

 قلبى که جامع همه اسماء حسنى و مظهر جمیع صفات علیاست آن قلب انسان کامل است که به اقتضاى ذاتى و تکوینى هر اسمى باذن الله تعالى اسمى و رسمى و حکمى و اثرى دارد و لغت شناسان و زبان دانان وى را به اسامى مختلف خوانند:
من جمله جبرئیلش مى‏ گویند که از عالم حقائق و دقائق خبر مى‏دهد.
میکائیلش مى‏ گویند که از معارف و مکارم به طالبان رزق بخش است.
اسرافیلش مى‏ گویند که از معاد و بازگشت مریدان را آگاه مى‏ فرماید.
عزرائیلش مى‏ گویند که قتل نفس امّاره مریدان مى‏ نماید
         قطب وقت است او و اسرافیل جان         مرده ساز و زنده ساز در زمان‏
     گر سرافیلش بخوانى تو بجاست             جبرئیلش گر بگویى هم رواست‏
      اوست میکائیل ارزاق حضور             اوست عزرائیل نفس پر شرور
   آدم کل است و مسجود ملک             غایت ایجاد و مقصود فلک‏
 آدمش مى‏ گویند: زیرا که معلّم طالبان راه هدایت است.
نوحش مى‏ گویند براى آنکه نجات دهنده از طوفان بلاست.
ابراهیمش مى‏ گویند زیراکه از نار هستى گذشته و نمرودخواهش را کشته و خلیل حضرت حق جلّ شأنه گشته است.
موسایش مى‏ گویند براى اینکه فرعون هستى را به نیل نیستى غرق نموده در طور قرب اله مناجات مى‏کند.
خضرش مى‏ گویند به جهت آنکه از آب حیوان علم لدنّى خورده و به حیات جاودانى پى‏ برده.
الیاسش نیز مى‏ گویند زیرا که جالوت هستى را کشته و خلیفه خدا گشته.
لقمانش نیز مى‏ گویند زیرا که حکیم الهى است و به حقیقت اشیاء او را کمال آگاهى است.
افلاطونش نیز مى‏ گویند زیرا که طبیب نفوس است و در شناختن علل و امراض باطنى مانند جالینوس است.
سلیمانش نیز مى‏ گویند زیرا که زبان مرغان مى‏داند یعنى مطّلع بر احوال مریدانست و به طیور حواس ظاهرى و باطنى خود حکمران.
عیسى زمانش نیز مى‏ نامند براى آنکه دلهاى مرده را زنده مى‏ سازد و دجّال اعور آمال را برمى‏ اندازد.
و مهدى و هادى نیز مى‏ گویند چنانکه مولوى گفته:
         هادى و مهدى وی ست اى راه جو             هم به پنهان هم نشسته روبرو
 اسکندرش نیز مى‏ گویند زیرا که سدّ یأجوج و مأجوج خطرات نفسانى و خطوات شیطانى مریدان را مى‏ بندد.
و سیمرغش نیز مى‏ گویند بدان جهت که در پس قاف قلب مخفى است.
سواد اعظم و بحر محیط نیز مى‏گویند براى آنکه هر طالب که خود را بدان مى‏رساند او را از آلودگى پاک مى‏کند.
یوسف نیز مى‏ گویند جهت آنکه در مصر ولایت عزیز است.
آفتابش نیز مى‏ گویند زیرا که پرتو شفقت بر هرکس مى‏اندازد.
ابر و سحاب نیز مى‏ گویند براى آنکه طالبان را از معارف سیراب مى‏سازد.
ترسا نیز گویند براى آنکه مجرد و آزاد است.
مرآت و آینه نیز گویند از جهت آنکه هرکس به وى مقابل مى‏شود اگر متّقى است نیک مشاهده مى‏ نماید و اگر شقىّ است زشت ملاحظه مى‏ کند کما قال المولوى:
   گفت من آیینه‏ ام مصقول دوست      ترک و روم و هندو آن بیند که اوست‏

ص11ج2هزار و یک کلمه


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۱ ، ۱۹:۴۰
مجنون

بسم الله الرحمن الرحیم

نعم ما قیل:
  خواهى که شود دل تو چون آیینه             ده چیز برون کن از درون سینه‏

حرص و حسد و بخل و حرام و غیبت     بغض و غضب و کبر و ریا و کینه‏

کلمه552 هزار و یک کلمه


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۱ ، ۱۴:۰۲
مجنون

بسم الله الرحمن الرحیم

از شرافت و إنافت علم است که هر هنر و صنعت در پیرى ضعیف شود بجز علم حقیقى و محلّ تعقل که مجرّد است.

کلمه401هزارو یک کلمه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۱ ، ۱۵:۱۵
مجنون

بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب هر کس صندوق اسرار اوست، نباید اسرار اشخاص را به بیگانگان ارائه داد. نمى‏نگرى که حق جل و على مى- فرماید: و لا تشتروا بآیاتى ثمنا قلیلا؛ و فرمود: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ؛ و فرمود عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ. و چه قدر در روایات امر به کتمان شد، و تا چه اندازه اصحاب ائمه علیهم السلام که خواص بودند راز دار بودند و گفتار شیخ رئیس در اول و آخر اشارات چه قدر توصیه به ضن و کتمان شد؛ و شیخ شهاب در آخر حکمت اشراق تا چه اندازه امر به امساک مى‏کند و و و.

نکته 255 هزار و یک نکته

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۱ ، ۱۴:۰۵
مجنون

بسم الله الرحمن الرحیم


اسیر بطن، اهل سر و باطن نخواهد شد راقم در قصیده‏اى گفته است:

تا که اصطبل شکم معمور است                  کاخ دل را نتوان کرد آباد

نکته 254 هزار و یک نکته

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۱ ، ۱۲:۱۵
مجنون

بسم الله الرحمن الرحیم

علم و رحمت و قلب را گنجایى همه هست، قوله سبحانه: أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عِلْماً ؛ وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ ، رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً ؛ نقل النبی (صلى الله علیه و آله و سلّم) عن اللّه تعالى انه قال: «ما وسعنی ارضی‏ و لا سمائی و وسعنی قلب عبدی المؤمن التقی النقی».
         گفت پیغمبر که حق فرموده است             من نگنجم هیچ در بالا و پست‏
             در زمین و آسمان و عرش نیز             من نگنجم این یقین دان اى عزیز
             در دل مؤمن بگنجم اى عجب             گر مرا جویى در آن دلها طلب‏

شیخ اکبر در اول فص شعیبى فصوص الحکم گوید: «و اعلم أن القلب أعنى قلب العارف باللّه هو من رحمة الله و هو اوسع منها فانه وسع الحق جلّ جلاله، و رحمته لا تسعه ...» به شروح آن رجوع بفرمایید.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۱ ، ۱۳:۰۰
مجنون

توحید قرآنى، توحید صمدى است، و توحید صمدى را در بسیارى از کتب و رسائلى که به قلم این کمترین تحریر شده است از آن جمله در رساله وحدت از دیدگاه عارف و حکیم تحقیق و تقریر نموده‏ام؛ اکنون غرضم این است که بر مبناى رصین توحید صمدى، علّیت در حقیقت تشأّن وجود است، و وجود سابق بر هر تعیّن است چنانکه مرحوم متأله سبزوارى در تعلیقه‏اى بر دلیل پنجم ادله تجرّد نفس ناطقه در شرح غرر الفرائد فرموده است: «و العلّیة على ما هو التحقیق هى التشأّن، و الوجود سابق على کلّ التعیّنات». در بند هیجدهم دفتر دل اشارتى بدین کلمه علیا نموده‏ایم:
         بیا یک باره ترک ما سوا کن             خودت را فارغ از چون و چرا کن‏
          به این معنى که نبود ماسوایى             خدا هست و کند کار خدایى‏
          به این معنى که او فردیست بى‏زوج             به این معنى که او جمعیست بى‏فوج‏
         به این معنى که وحدت هست قاهر             نباشد کثرتى غیر مظاهر
          ندانم کیست علّت کیست معلول             که در وحدت دویى چونست معقول‏
          چه اندر کعبه باشى و چه در دیر             ترا قبله است وجه اللّه و لا غیر
          شؤون ذات حق معلول او نیست             عجب از آن که این معقول او نیست‏
          بگویم حرف حق بى‏هیچ خوفى             صمد هست و صمد را نیست جوفى‏
          بیا با یاد او مى‏باش دمساز             بیا خود را براى او بپرداز
          برون آیکسر از وسواس و پندار             که تا بینى حقیقت را پدیدار

کلمه443هزار و یک کلمه

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۱ ، ۱۹:۰۰
مجنون