شرح حال(148kb) | دریافت فابل(1.36دقیقه) |
سخنرانی در باب کرامت انسان(8.4mb) | دریافت فایل(46:51دقیقه) |
راهنمای دانلود پس از کلیک بر روی لینک به انتهای صفحه باز شده رفته و بر روی دکمه Free کلیک کنید ، صفحه تغییر می کند و شما شاهد یک Timer معکوس هستید. پس از رسیدن به عدد صفر دکمه زیرین آن را بفشارید. دانلود آغاز خواهد شد.البته این سایت با نرم افزارهای مدیریت دانلود سازگاری ندارد و هنگام دانلود از این سایت باید موقتاً غیر فعال یا به کل از سیستم حذف شوند. |
ز قرآن و ز آیتهاى قدرش |
به بین این خاک زاد و شرح صدرش |
تبارک صنع صورت آفرینى |
چه صورت ساخت از ماء مهینى |
از این حبه که رویانید از گل |
در و قرآن شود یکباره نازل |
نگر در حبه نطفه چه خفته ست |
در این یکدانه هر دانه نهفته ست |
چو تو یکدانه هر دانه هستى |
ندارد مثل تو یکدانه هستى |
تبرک از حدیث لیله القدر |
بجویم تا گشاید مر تو را صدر |
جدیثى کان تو را آب حیاتست |
برایت نقل آن اینجا براتست |
به تفسیر فرات کوفى اى دوست |
نظر کن تا در آرى مغز از پوست |
امام صادق آن قرآن ناطق |
یکى تفسیر همچون صبح صادق |
بفرموده ست و بشنو اى دل آگاه |
که لیله فاطمه ست و قدر الله |
چو عرفانش بحق کردید حاصل |
به ادراک شب قدرید نائل |
دگر این شهرنى ظرف زمانست |
که مومن رمزى از معنى آنست |
ملائک آن گروه مومنینند |
که اسرار الهى را امینند |
مر آنان را بود در روح موید |
که باشد مالک علم محمد |
مراد روح هم که روح قدسیست |
جناب فاطمه حوراى انسیست |
بود آن لیله پر ارج و پر اجر |
سلام هى حتى مطلع الفجر |
بود این مطلع الفجر ممجد |
ظهور قائم آل محمد صلى الله علیه و آله |
در این مشهد سخن بسیار داردم |
ولیکن وحشت از گفتار دارم |
که حلق اکثر افراد تنگست |
نه ما را با چنین افراد جنگست |
بجنگم با خودم ار مرد جنگم |
که از نفس پلیدم گیج و منگم |
چرا با دیگرى باشد حرابم |
که من از دست خود اندر عذابم |
چه در من آتشى در اشتعالست |
که دوزخ را ز رویش انفعالست |
مرا عقل و مرا نفس بد آیین |
گهى آن مى کشد گاهى برد این |
بسى از خویشتن تشویش دارم |
همه از نفس کافر کیش دارم |
اگر جنگیدمى با نفس کافر |
کجا این وحشتم بودى به خاطر |
ولیکن باز با رمز و اشارت |
بیارم اندکى را در عبارت |
وجود اندر نزول و در صعودش |
بترتیبست در غیب و شهودش |
در این معنى چه چاى قیل و قالست |
که طفره مطلقا امر محالست |
توانى نیز از امکان اشرف |
نمایى سیر از اقوى به اضعف |
به امکان اخس بر عکس بالا |
نمایى سیر از اضعف به اقوى |
لذا آن را که بینى در رقیقت |
بیایى کاملش را در حقیقت |
نظر کن نشات اینجا چگونه |
از آن نشات همى باشد نمونه |
شنو در واقعه از حق تعالى |
لقد علمتم النشاه الاولى |
اگر عارف بود مرد تمامى |
تواند خود به هر حد و مقامى |
به باطن بنگرد از صقع ظاهر |
ز اول پى برد تا عمق آخر |
محاکاتى که اندر اصل و فرعست |
به سان زارع و مزروع و زرعست |
برو بر خوان تو نحن الزارعون را |
بیابى زارع بى چند و چون را |
که بر شاکلت خود هست عامل |
چه کل یعمل را اوست قائل |
نزول اندر قیودست و حدودست |
صعود اندر ظهورست و شهودست |
شب اینجا نمودى از حدودست |
بسى شبها که در طول وجودست |
چنانکه روز رمزى از ظهورست |
ظهورست هر کجا مصباح نورست |
خروج صاعد از ظلمت به نور است |
که یومست و همیشه در ظهورست |
چو صاعد دمبدم اندر خروجست |
پس او ایام در حال عروجست |
نگر اندر کتاب آسمانى |
به حم سجده تا سرش بدانى |
عروج امر با یومست و آن یوم |
بود الف سنه مقدارش اى قوم |
زالف سنه هم مى باش عارج |
به خمسین الف سنه معارج |
ولى این روز خود روز خداییست |
نه هر روزى بدین حد نهاییست |
نه هر یومى از ایام الهیست |
که آن پیدایش اشیاء کماهیست |
چو عکس صاعد آمد سیر نازل |
لیالى خوانیش اندر منازل |
لیالى اندر اینجا همچو اشباح |
لیالى اندر آنجا همچو ارواح |
بدان بر این نمط ایام و اشهر |
که مى آید پدید از ماه و از خور |
شب قدر اندرین نشاه نمودى |
بود از لیله القدر صعودى |
چو ظلى روز اینجا روزها راست |
که یوم الله یوم القدر صعودى |
مر انسانى که باشد کون جامع |
شب قدرست و یوم الله واقع |
فى السماء رزقکم بشنیده اى |
اندرین پستى چه بر چفسیده اى |
ترس و نومیدیت دان آواز غول |
مى کشد گوش تو تا قعر سفول |
هر ندایى که نرا بالا کشد |
آن ندایى دان که از بالا رسد |
هر ندایى که ترا حرص آورد |
بانگ گرگى دان که او مردم درد |
این بلندى نیست از روى مکان |
این بلندیهاست سوى عقل و جان |
بانگ مى آید که اى طالب بیا |
جود محتاج گدایان چون گدا |
جود محتاجست و خواهد طالبى |
آنچنانکه توبه خواهد تائبى |
جناب استادم علامه حاج ابوالحسن شعرانی رضوان الله تعالی علیه در تعلیقه ای بر ترجمه نفس المهموم فرموده است:
و من بنده مترجم این کتاب را با ملحدی اتفاق بسیار افتاد که ذکر آن فائدت بسیار دارد.گفت :در قرآن است که
علیها تسعه عشر(المدثر-31)،نوزده نگاهبان بر جهنم گماشته اند،این عدد برای چیست؟
گفتم عدد را گاه برای مبالغت آورند و غرض بخصوص آن عدد نیست،چنان که فرمود:ان لهم سبعین مره فلن یغفر الله لهم(التوبه-80)،اگر هفتاد بار استغفار کنی برای ایشان خدا آنان را نیامرزد.و در محاورت گوییم :ده بار ترا دعوت کردم به خانه من نیامدی.صد بار نصیحت کردم نشنیدی .
گفت نوزده عدد اندک است و مبالغه را نشاید.
گفتم مبالغت در هر جا به تناسب محل است،بر در زندان دو پاسبان بس است هر چند هزار کس به درون باشند،پس نوزده در اینجا مبالغت را کافی است.
گفت گیرم که چنین است نوزده چرا اختیار افتاد،ده چرا نگفت؟
گفتم:بزرگترین عدد بود که در سیاق آیه ها آورده شود زیادتی مبالغت را که فواصل همه راء است انه فکر و قدر،ثم قتل کیف قدر ،ثم قتل کیف قدر،ثم نظر،ثم عبس و یسر و همچنین را لواحه للبشر،علیها تسعه عشر.
و در اینجا از عشر تا تسعه عشر هر یک را میفرمود مناسب بود،و تسعه عشر بزرگتر عدد مناسب بود آن اختبار افتاد.
چون این بشنید سخت شگفت آمدش و گفت:بسیار در آیات قران تفکر میکنید.
گفتم:قرآن برای همین است که تفکر کنند در آن ،قوله تعالی:افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها(محمد-25)(ص185-ط1)
مشرب اهل الله دو گونه است:یکی کتمان اسرار،ویکی افشاء و عربده جویی کند.
شبلی فرماید :از آن جام که به منصور دادند بما نیز دادند،و او نوشید و عربده آغاز کرد و ما نوشیدیم و دم در کشیدیم ،و دیگری گوید که نه آن جام بود و الا تو هم عربده آغاز کردی.
کلمه 302 هزار و یک کلمه:
این کلمه سخنی به اختصار در شرح حال استادم(رضوان الله علیه)در رشته های ارثماطیقی است.
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین
آن جناب خلف صادق و صالح استاد تنی ار اساتیدم آیه الله الکبری ،الفائز بالمقامات العلی،قدوه السلاک البرعه،الحاج السید علی القاضی الصباصبایی التبریزی(قدس سره العزیز) بوده است .
و بر اثر همت به مراقبت _که کشیک نفس کشیدن و جهاد اکبر است،و حضور و مقام عندیت که فی المقعد صدق فی ملیک المقتدر بودن است_که داشت تمثلات و مشاهدات شیرین برایش روی می آورد ،و بارقه های دلنشین بدو دست میداد.
گاهی برخی از آن حالات روحانی و رویداد های رحمانی را که برایم حکایت میفرمود تا چندی در هیمان و حیرت و بهت بسر میبردم،و تاکنون نیز از آن خاطرات نورانی بهره مندم.
آن بزرگوار در مکارم اخلاق و در ولایت و محبت به پیامبر خاتم و آلش(صلوات علیهم)جفت پدر بود و طاق بود،و در حسن خط به خصوص ثلث نویسی نمونه آفاق بود.
این کمترین چند سالی به محضر انور آن نور ایزدی افتخار تلمذ در فرا گرفتن رشته های ارثماطیقی از علم اوفاق و تکسیر و اعداد و غیر ها که در السنه به علوم غریبه سائر و دائر است اشتغال داشته است.
راقم را در رشته های یاد شده خاطری شایق و ذوقی وافر بود،و حضور تنی چند از آشنایان بدین علوم را ادراک کرده است،و هریک را بر این حقیر حق خطیر است(جزاهم الله احسن جزاءالمحسنین)و صحف کریمه و رسائل و کتبقیمه عدیده در این علوم و فنون گرد آورده است و رنج و زحمت بسیار سهمگین در تحصیل این علوم کشیده است،و لکن بی لاف و گزاف،هیچ یک را در تبحر بدین علوم به پایه آن بزرگوار،اعنی حضرت آقا سید مهدی قاضی طبا طبایی (روحی فداه)نیافته است که به حقیقت در این علوم مجتهدی مستخرج ،و صاحب نظری مستنبط بوده است ذلک فضل الله یوتیه من یشاء.
تربت آن جناب در عش آل محمد(صلوات الله علیهم)قم محمیه که هناک الولایه لله الحق،در جوار ستی فاطمه بنت الامام باب الحوائج الی الله المتعالی موسی بن جعفر(علیم السلام)است،بر لوح آن به قلم این مفتاق و مشتاق الی الله الغنی المغنی حسن حسن زاده آملی چنین مرقوم است:
و ما عند الله خیر للابرار
قد ارتحل الی ریاض القدس،دوحه طوبی العلم و التقوی حلیف الحروف العالیات،العالم الربانی حجه الاسلام السید مهدی نجل الآیه السید علی القاضی الطباطبایی (قدس سرهما).و قد لبی نداء یا ایتها النفس المطمئنه یوم البست 15 ع 2 من 1401 ه ق=1359/12/2 ه ش.
مکاشفات روزی کسانی میشود که صاحب همت اند و دوام و استقامت در طریقه دارند و این مطلب از فتوحات مکیه استفاده شده است و در آنجا عنوان گردیده است و کلامی در غایت جودت استو
بعضی از ارباب کمال فرموده اند :
الحال معنی یرد علی القلب من غیر اکتساب فاذا دام و صار ملکا یسمی مقاما،فالاحوال مواهب و المقامات مکاسب ،و الاحوال تاتی من عین الجود و المقامات تحصل ببذل المجهود.
آیة الله علامه حضرت حاج میرزا سید ابوالحسن رفیعی قزوینیرفع الله تعالی درجاته نابغهای است که در علوم عقلیه و نقلیه از مفاخر امامیه و از أعاظم شیعه است. و در این عصر از بزرگترین استادان حکمت متعالیه در حوزههای علمی اسلامی بشمار میرفته است. آن جناب در حدّت ذکا و قوت حافظه، و حسن و لطف تقریر، و جودت و فصاحت گفتار، و حلاوت و سلاست بیان، زبانزد خواصّ بوده است. و به ویژه در تعبیر و تفسیر آرا و افکار ملاصدرا و حلّ معضلات اسفار تبحّر و تمهّری شگفت داشت.
در سال 1315 هـ.ق، در شهرستان قزوین از بیت علم و تقوی قدم به عرصه وجود نهاد و دیده به چهره جهان گشود، و در تحت مراقبت و تربیت والد ماجدش در قزوین به تحصیل کتب مقدماتی متداول در میان طلاّب علوم پرداخت، و پس از آن به قصد عزیمت تهران و قم، اقامت قزوین را ترک گفت و در محضر مبارک آیات علم و أعلام دین: آقا میرزا حسن کرمانشاهی، و آقا میرزا هاشم اِشکوَری، و حاج فاضل تهرانی و میرزا محمود رضوان قمی، و آقا سید محمد تنکابنی، و آقا شیخ محمدرضای نوری، و آقاشیخ علی رشتی، و آقا میرزا ابراهیم زنجانی، و حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدیقدس الله اسرارهم به مقامات شامخه و معارج و مدارج عالیه نائل آمد.
معظم له مثل فارابی و مفید، موجز نویس بود و مؤلفاتی چند در معقول و منقول دارد و برخی از آنها به طبع رسیده است، از آن جمله رسالة وجیز و عزیز در اتحاد عاقل به معقول است که به مناسبت «جشن چهارصدمین سال تولد صدرالمتألهین در کلکته» نگاشته است. و با ضمیمة تعلیقات اینجانب به حضور ارباب کمال اهدا گردیده است.
فیلسوف بزرگ الهی و فقیه بنام اسلامی آیة الله علامه رفیعیقدّس سرّه العزیز در تهران در غرّه محرّم هزار و سیصد و نود و شش هجری قمریعلی هاجرها آلاف التحیّة والسلام ندای حق را لبیک گفت و به خطاب )یا ایَّتُها النَّفس المُطمَئنَّة ارجعی إلی رَبِّکِ راضیَةً مَرضیة فَادخُلی فی عبادی وَادخُلی جَنَّتی( مخاطب شد، و پیکر شریفش به ارض قدس قم که هنالک الولایة لله الحق، انتقال و در مسجد بالاسر حرم مطهّر حضرت ستی فاطمه معصومه بنت باب الحوائج الی الله موسی بن جعفر: به خاک سپرده شد. أعلی الله تعالی مقاماته القدسیة، و أفاض علینا من برکات انفاسه النفیسة.
حکیم علامه رفیعی قزوینی پس از اخذ مقدّمات علمی و فرا گرفتن کتب سطوح درسی، به منظور ادراک محاضر علمی استادان بزرگ عصر، که در آن زمان همگی در تهران به تدریس کتب عقلی و نقلی اشتغال داشتند، و حوزة تهران یکی از پر فیضترین حوزههای علمی بویژه علوم عقلی و عرفانی در شمار میآمد، از زادگاه خود قزوین عازم تهران گردید و در سال 1333 هجری به مجلس درس آیة الله حاج شیخ عبدالنبیّ نورینوّر الله مرقده راه یافت و با کسب فیض از محضر او، در ضمن از مجلس درس آیة الله حاج میرزا مسیح طالقانی و آیة الله سیّد محمّد تنکابنی و آیة الله آقا شیخ محمّدرضا نوری استفاده و تحصیل علوم فقه و اصول کرد.
و از آنجا که ذوق فطری و جبلّت الهی او متمایل به معارف حقّة حقیقی بوده و تار و پود وجودش از عشق به علوم عقلی ـ کلام و حکمت و عرفان و ریاضیّات ـ درهم بافته شده بود؛ چنانکه از آثار او نیز مشهود است؛ حکمت را در نزد حکیم متألّه مرحوم میرزا حسن کرمانشاهی که استاد مشهور این فنّ بود فرا گرفت و علاوه بر این از محضر درس حکیم مرحوم حاج فاضل تهرانی شمیرانی و حکیم مرحوم میرزا محمود رضوان قمی و حکیم و ریاضیدان و شاعر ملامحمد هیدجی زنجانیرضوان الله تعالی علیهم بهرههایی شایان اهمیّت گرفت، و سپس علوم ریاضی را از محضر آقا میرزا ابراهیم زنجانی ساکن و مقیم تهران تحصیل کرد؛ اساتید علوم هیئت و اسطرلاب و هندسة ایشان هم بنابر نقل مؤلف کتاب «گنجینه دانشمندان» علاوه بر میرزا ابراهیم زنجانی، مرحوم آقا شیخ علی رشتی هم بوده، و از این دو استاد مجموع علوم ریاضی را فرا گرفته است.
سال 1340 قمری که حوزه علمیه قم تشکیل گردید، به قم هجرت نموده و به محضر درس فقیه بزرگ مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی شتافت و از درس فقه و اصول این مؤسس گرانقدر استفاده شایانی کرد.
از دیگر اساتید علامه رفیعی، آیة الله حاج شیخ ابوالقاسم کبیر قمی بوده است و بالاخره استادان دیگرش مرحوم حاج شیخ محمدرضا مسجدشاهی اصفهانی و آقا میرزا هاشم اشکوری در عرفان میباشند.
علامه قزوینی علاوه بر حواشی علمی و حکمی که بر کتب فلسفی و کلامی و عقلی نوشته است، آن حکیم و فقیه اهل بیت و دانشمند نامی را در حدود بیست رساله و مقاله و کتاب در پیرامون مسائل کلامی و حکمی و عقلی و فلسفی است که معارف اسلامی را مورد بررسی و عنایت تامّی قرار داده و بر شیوة خاصّی بر اساس علوم عقلی و نقلی، به توضیح و اثبات عقائد حقّه و قواعد محکمة تشیّع و معارف اهل بیت عصمت: پرداخته است.
این رسائل که در یک مجلّد به طبع رسیده، عبارتند از:
1- شرح دعای سحر
2- رسالة معراج
3- رسالة اسفار اربعه
4- رساله در بیان قوّة مولّده
5- رجعت
6- تخلیه و تجلیه و تحلیه
7- حرکت جوهریه
8- اتحاد عاقل و معقول به فارسی
9- اتحاد عاقل و معقول به عربی
10- رساله در وحدت وجود
11- رساله در حقیقت عقل
12- رسالة در شب قدر
13- سخن در معاد
14- مقاله در وجود
15- تفسیری بر دو آیه از سورة یونس
16- مقاله در تشریح اجزاء حملیّه و اجزاء حدّیه
17- رساله در حدوث دهری
18- حاشیهای بر قضایای ضروریّة ازلیّه
19- مقاله در اراده و مشیّت
20- مقاله در مسح رأس و وضوء
21- مقاله در شرح زندگی ملاصدرا
22- و نیز بحث شریف معاد (مجموعه بحثهای شبهای جمعه در مسجد جامع تهران) که مستقلاً چاپ شده است.
اما حواشی آن حکیم فرزانه بر کتب عقلی و فلسفی و کلامی عبارتند از:
1- حواشی بر شرح منظومة حکیم حاج ملاّ هادی سبزواری
2- حواشی بر اسرار الحکم سبزواری
3- حواشی بر شرح الاسماء الحسنی یا جوشن کبیر سبزواری
4- حواشی بر کتاب اسفار الاربعة مرحوم صدرالمتألهین شیرازی
5- حواشی بر کتاب مشاعر آن حکیم
6- حواشی بر کتاب عرشیة ملاّصدرا
7- حواشی بر تعلیقات ملاّصدرا بر کتاب شفای بوعلی سینا
8- حواشی بر شرح اصول کافی ملاّصدرا
9- حواشی بر کتاب مفاتیح الغیب آن حکیم
10- حواشی بر کتاب شفای بوعلی
11- حواشی بر کتاب شرح الاشارات والتّنبیهات
12- حواشی بر کتاب شوارق الالهام ملاّعبدالرزاق لاهیجی
13- حواشی بر کتاب گوهر مراد ملاّعبدالرزاق به فارسی
14- حواشی بر کتاب قبسات میرداماد
15- حواشی بر کتاب شرح حکمة الاشراق قطب الدین شیرازی
16- حواشی بر مقدمة کتاب شرح فصوص الحکم قیصری
17- حواشی بر کتاب الشّواهد الربوبیة ملاّصدرا
18- حواشی بر کتاب اسرارالآیات ملاّصدرا
19- حواشی بر شرح مطالع در منطق
20- حواشی بر شرح تجرید قوشچی در کلام
21- حواشی بر مصباحالانس ابنفناری.
شادروان علاّمه و فقیه جامع الشّرایط و مجتهد بارع قزوینی را غیر از آثار و حواشی و رسائل حکمی و کلامی و فلسفی، آثاری در زمینههای فقه استدلالی است، بدانگونه که شخصاً در یکی از منابر خود اظهار داشته عبارتند از:
1- کتاب صلوة از اول تا آخر
2- کتاب خمس استدلالی از اول تا آخر
3- کتاب حج از اول تا آخر بطور مفصل
4- کتاب میراث
5- کتاب نکاح
6- کتاب طلاق
7- در قاعدة لاضرر
8- کتاب مکاسب و بیع و تجارت که هیچیک چاپ و منتشر نشده است
9- کتابی در حول عقائد امامیّه در ردّ کتاب سنّی کویتی به نام «جبّانی» که او در ردّ شیعه نوشته و چاپ شده است
10- توضیحالمسائل یا حواشی بر رسالة عملیة آیة الله العظمی مرحوم بروجردی
11- کتاب هدایة الأنام در رسالة عملی، که هر دو کتاب اخیر به چاپ رسیده است
12- حواشی بر کتاب عروة الوثقی مرحوم سیّد کاظم یزدی از اول تا کتاب خمس
13- رسالة شریفه مناسک حجّ چاپ کتابفروشی اسلام، که فتاوی شیخ انصاریرضوان الله علیه را تحشیه کرده و در مقدّمة آن مرقوم داشته: «عمل به این رسالة شریفة مناسک حجّ، با ملاحظة فتاوی و حواشی احقر جایز و مجزی است»
14- تقریرات درس اصول عقاید
15- اسرار حج (تقریرات درس آن فقید سعید در شبهای جمعه)
16- حواشی بر جلدین کفایة الاصول علامه آخوند خراسانی
17- تعلیقات بر رسائل شیخ انصاری
18- حاشیه بر وسیلة النجاة مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی و غیره
آن علامه بزرگ بر بسیاری از کتب و رسالات ریاضی و هیئت نیز تعلیقه و حواشی نوشته است از جمله: تعلیقات بر تضاریس الارض شیخ بهایی، و نیز تعلیقاتی بر المعطیات اقلیدس، و حواشی مختصر و مفیدی بر مقالات کتاب الاکر، و حواشی بر سطوح دوایر و اقطاب و دوایر متداخله و متساویه و متقاطعه و مماس در کره و مثلثات مندرج در آن، و نیز حواشی بر کتاب المناظر اقلیدس در کیفیت ابصار، حواشی بر کتاب الکرة المتحرکه، حواشی بر بسیاری از مباحث کتاب المساکن ثاوذوسیوس و نیز حواشی بر شرح چغمینی.[1]
امام زمان در عصر محمدی6
امام زمان در عصر محمدی6 انسان کاملی است که جز در نبوت تشریعی و دیگر مناصب مستأثره ختمی، حائز میراث خاتم به نحو اتم است، و مشتمل بر علوم و احوال و مقامات او بطور اکمل است. و با بدن عنصری در عالم طبیعی و سلسله زمان موجود است چنانکه لقب شریف صاحب الزمان بدان مشعر است هر چند احکام نفس کلیة الهیة وی بر احکام بدن طبیعی او قاهر و نشئة عنصری او مقهور روح مجرد کلی ولوی اوست و از وی به قائم و حجة الله و خلیفة الله و قطب عالم امکان و واسطة فیض و به عناوین بسیار دیگر نیز تعبیر میشود.
این چنین انسان که نامش میبرم من ز وصفش تا قیامت قاصرم
چنین کسی در این زمان سرّ آل محمّد6 امام مهدی هادی فاطمی هاشمی ابوالقاسم م ح م د نعم الخلف الصالح و درّ یکدانة امام حسن عسکری7 است. انّ هذا لهو حق الیقین الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا أن هدانا الله .
لزوم دو نوع بحث بر وجوب وجود حجت قائم
در این مقام دو نوع بحث لازم است یکی کلّی و دیگر شخصی.
مقصود از کلی این که براهین قطعی عقلی بر وجوب وجود حجتی قائم به طور دائم قائماند، و به امتناع خلو عالم امکان از لزوم چنین واسطة فیض الهی حاکماند که: الامام أصله قائم و نسله دائم .
و مراد از شخصی این که برهان معرف فرد نیست که جزئی نه کاسب است و نه مکتسب، لذا باید آن را از طریق دیگر شناخت چنانکه احادیث متظافره بلکه متواترة اهل عصمت و وحی، معرف شخص آن حضرتاند.
بلی حق این است که اگر کسی از اقامه یا ادراک برهان بر وجوب چنین انسان قاصر باشد، احادیث جوامع روائی فریقین که در حقیقت بیانگر اسرار و بطون و تأویلات آیات قرآنیاند در اثبات مدعی کافیاند.بلکه راقم بر این عقیدت صافی و خالص خود سخت راسخ است که امامیه را در این سرّ الهی فقط همان صحاح و سنن اهل سنت حجت بالغهاند و نحن بحمدالله تعالی زدنا مع الایمان بالاخبار برهانا.
کثرت کتب و رسائل اعاظم علمای فریقین و تظافر و تواتر احادیث جوامع روائی آنان در امر صاحب الامر و الزمان7 ، علاوه بر اصول و براهین علمیه در معرفت اسرار و مقامات و درجات نفس ناطقه انسانی به حدی است که این فقیر الی الله تعالی بحث در اثبات وجوب وجود و غیبت و قیام و ظهور آن حضرت را به مثل چون سخن در اثبات وجود شمس در یوم صحو بر دائره نصف النهار میبیند.
خلاصه این که وزان بحث امامت همان وزان بحث نبوت است، چنانکه در نبوت اول در نبوت عامه بحث میشود که به براهین عقلی جامعة انسانی را واسطة فیض الهی باید و سپس در نبوت خاصه بحث میشود که آن انسان نبی به حکم معجزات قولی و فعلی و دیگر دلائل صدق، این شخص خاص است، همچنین در امامت عامه و امامت خاصّه، فتبصّر
خوان اوّل: در راه جایی آسایید و به خواب رفت شرزه شیری آهنگ وی کرد و رخش شیر را هلاک کرد، چون رستم بیدار شد دید که به همّت رخش از شرّ شیر رهایی یافت و همی خداوند جهان را شکر کرد.
خوان دوم: پس
از آن به راه افتاد و به بیابانی بیآب رسید و گرمایی سخت بود که نزدیک
بود تهمتن و رخش از تشنگی هلاک شوند آنقدر به درگاه خداوند تضرّع و زاری
کرد تا از رحمت خداوند میشی صحرایی پیدا شد و رستم در پی او رفت که به
راهنمایی آن میش به چشمه آبی رسید و جان به سلامت بدر برد و خدا را شکر
کرد.
خوان سوم: چون از آن چشمه سیراب شد و رخش را آب و
شستشو داد عزم شکار کرد، گوری بیفکند و از گرسنگی هم نجات یافت و خواب آمد
در کنار چشمه بخفت اژدهایی دژم که از دُم تا به دَم هشتاد گز بود و از
هراس وی هیچ جانوری در آن بیابان نیارست پا گذارد پدیدار شد، رخش سم بر
زمین کوفت و رستم بیدار شد و با اژدها در نبرد افتاد و رخش هم کمک کرد تا
عاقبت سر از تن اژدها جدا ساخت و خدا را شکر کرد.
خوان چهارم: پس
از آن بر رخش سوار شد و به راه افتاد تا به چشمهای و سبزهزاری رسید در
کنار چشمه خوراکیها و اسباب عیش فراهم دید از خوراکیها بخورد و رود در
دست بگرفت و بنواخت، زنی جادو همینکه آواز سرود شنید حاضر شد که رخ خود را
بسان بهار آراسته بود، رستم به ستایش خداوند لب گشود. آن زن همین که نام
خدا را شنود رنگ وی برگشت و سیاه شد و رو برگردانید. رستم در حال کمند
بینداخت و جادو را به بند آورد و گفت تو کیستی که آنچنان بودی و اینک نام
خدا را شنیدهای این چنین سیاه گشتهای باید آنچنان که هستی خویش را به من
بنمایی، رستم دید آن زن جادو به شکل گنده پیری بدر آمد، فیالحال خنجر
کشید و آن جادو را دو نیم کرد و از آسیب وی ایمن بماند و خدا را شکر کرد.
خوان پنجم: پس
از آن رستم به راه افتاد تا به دشتی خرّم رسید و رخش را به چرا رها کرد و
خود بیاسایید، دشتبان آمد و دید رخش در سبزهزار است و رستم در خواب، با
خشم هر چه بیشتر بسوی رستم آمد و چوبدستی که در دست داشت بر پای رستم زد و
با او پرخاش کرد که چرا اسب را در دشت و سبزهزار رها کردی؟ رستم چیزی
نگفت ولی برخاست و دو گوش دشتبان را بگرفت و هر دو را از بیخ برکند و به
دست دشتبان داد و باز دوباره بخفت. بیچاره دشتبان با دو گوش کنده و خون از
دو جانب سر روان شکایت به اولاد برد، اولاد دیوی سهمگین بود که در آن مرز
و بوم بزرگ همه بود، اولاد چون آن بدید با سپاه خود بسوی رستم آمد و پس از
نبرد لشکر اولاد شکست خورد و رو به گریز نهاد و اولاد نیز گزیری جز گریز
ندید رستم به دنبالش رخش دوانید تا کمند بینداخت و اولاد را در کمند گرفت
و او را از اسب به زمین افکند و بدو گفت اگر خواهی خون تو را نریزم و تو
را در این سرزمین شاه کنم باید بنمایی که دیو سپید، کاوس شاه را کجا در
بند کرده است؟ اولاد بپذیرفت و با رستم به راه افتاد.
خوان ششم: در
اثنای راه ارژنگ دیو- که وی و پولاد از پهلوانان و پیروان دیو سپید بودند،
و ارژنگ دیو از دیگر دیوان دلیرتر و سالارشان بود- در فرا راه رستم با وی
به نبرد برخاست، و سرانجام در دست رستم به خواری کشته شده است، و دیگر
دیوان چون سالارشان را چنان دیدند رو به فرار نهادند.
خوان هفتم: رستم
با اولاد چون به شهری که کاوس شاه گرفتار بود وارد شدند، رخش رستم شیههای
چون رعد برآورد، کاوس چون شیهة رخش بشنید دریافت که رستم به شهر وارد شد
بسیار خوشحال گردید و به یارانش گفت اندوه و گرفتاری ما بسر آمد، رستم در
نزد وی آمد و همه سر فراز و سربلند شدند، کاوس شاه به رستم گفت باید کاری
شود که دیوان نفهمند وگرنه انجمن کنند و رنجهای تو بی بر شود اکنون دیو
سپید که بزرگ دیوان است در فلان غار است و بیخبر است باید کار او را
بسازی. پس رستم بسوی آن غار رهسپار شد غاری چون دوزخ بدید در آن وارد شد و
با دیو سپید بسیار بجنگید و عاقبت بر وی چیره شد و وی را بر زمین زد و
جگرش را از نهادش بدر آورد و دیوان دیگر همینکه این واقعه را بدیدند رو به
هزیمت گذاشتند. رستم جای پاکی طلب کرد و سر و رو بشست و به درگاه خداوند
نیایش و ستایش کرد و سپس بسوی کاوس شاه آمد و کاوس وی را آفرین گفت.
آیا مقصود از داستان هفتخوان همین صورت ظاهر است یا شرح حال ما است که تا
آفرین بشنویم باید با جادوها و دیوهای رهزن نبرد کنیم که جهاد نفس است.
دیدی که در خوان سوم اژدها را کشت بدانکه به قول عارف رومی:
نفس اژدرهاست او کی مرده است از غم بی آلتی افسرده است
و دیدی که در خوان چهارم همین که زن جادو نام خدا را شنید
روی او سیاه شد با اینکه در آغاز برای فریفتن با رخساری آراسته هویدا شد.
دیدی که چگونه نام خدا را شنید رو برگردانید. در تفسیر سورة مبارکة قل
اعوذ برب الناس به عرض رساندم که خنّاس صفت دیو وسواس است که تا یاد
خداوند متعال در بیتالمعمور قلب ذاکر نزول اجلال فرمود و نام شریفش به
زبان آمد دیو وسواس بازپس شود و خود را کنار میکشد و رو برمیگرداند
وگرنه چون ابن عرس و مار که مضمون روایات است قلب را به دهن میکشد اعاذنا
الله تعالى منه. پس هیچگاه دیو وسواس بر دل مراقب و حاضر دست نمییابد.
خداوند متعال توفیق مراقبت که کشیک نفس کشیدن است مرحمت بفرماید.
آری
باید رستم بود (بلکه بالاتر از رستم که جهاد با نفس جهاد اکبر است) و با
دیوان و جادوان جنگید و از هفتخوان درگذشت تا نفس مطمئنه گردد و به خطاب
ارجعی الی ربک راضیة مرضیه مشرف شود و به قول عارف معروف جناب مجدود بن
آدم سنایی – علیه الرحمه -:
عروس حضرت قرآن نقاب آنگه براندازد که دارالملک ایمان را مجرّد بیند از غوغا
عجب نبودگرازقرآن نصیبت نیست جزنقشی که از خورشید جز گرمی نبیند چشم نابینا
اینجا را کلیک کنید.
دعا کلید عطاء و وسیلة قرب الیالله تعالی و مُخ عبادت و حیات روح و روح حیات است.
دعا کوبة باب رحمت رحیمیّه و سبب فتوح برکات شرح صدر و نور و ضیای سّر است.
دعا موجب رسوخ حبّ ذکر الهی در دل، و منزِّه نفس از رَین شواغل است.
دعا توشة سالکان حرم کبریای لایزال، و شِعار عاشقان قبلة جمال، و دِثار عارفان کعبة جلال است.
دعا سیر شهودی و کشف وجودی اهل کمال و تنها رابطة انسان با خدای متعال است.
دعا معراج عروج نفس ناطقه به اوج وحدت، و ولوج به ملکوت عزّت است.
دعا مِرقات ارتقای انسان به مقام ولایت، و رَفرَف اعتلای وی به مرتبت خُلّت است.
دعا واسطة اسم اعظم گردیدن انسان و دست یافتن به کنوز قرآن و دارا شدن رموز تصرّف طبایع اجرام و ارکانست.
دعا کاسر قلب و جابرآن به أنا عندالمنکسرة قلوبهم است. یعنی دل از ذکر و دعا شکسته شود و دل شکسته درستترین و ارزندهترین کالای بازار هستی است که خدا در دل شکسته است.
الهی اگر یکبار دلم را بشکنی از من چه بشکن بشکنی.
دعا یاد دوست در دل راندن و نام او به زبانآوردن و در خلوت با او جشن ساختن و در وحدت با او نجویگفتن وشیرینزبانی کردن است.
بر گرفنه از کتاب شریف نور علی نور در ذکر و ذاکر و مذکور
نکته 716 از کتاب شریف هزار و یک نکته |
این نکته را اخیرا به حضور مبارک انجمن خوش نویسان تقدیم داشته ام: |