علامه حسن زاده آملی

نکته های عارفانه زندگی علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)

{ background:url(image.png) no-repeat center; }

علامه حسن زاده آملی

نکته های عارفانه زندگی علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)

علامه حسن زاده آملی

این وبلاگ قصد بر آن دارد که شمه ای از بارقه های نوریه علمی حضرت استاد علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)را به نفوس مستعده بچشاند.
که اگر مورد پسند افتد ما را بسند است.
حقیری از دل عالم
رسول سالارکریمی(مجنون)

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها
http://radikal.persiangig.com/image/Pars%2520Graphic%2520232.jpg

چگونه غایبش خانی و دورش                                        

                                                                                  نبینی خویشتن را در حضورش

تویی غایب که دوری در بر وی                                       

                                                                                   نهادی نام خود را بر سر وی

سبل بر دیدگانت گشته چیره                                       

                                                                               که خورشید است در چشم تو تیره

حسن بادا فدای خاک پایش                                        

                                                                                 که باشد خاک پایش توتیایش

حسن باب است و نرجس هست مامش                          

                                                                             میم و حا و میم و دال است نامش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۸۸ ، ۰۷:۳۲
مجنون
برای دانلود فایل صوتی شرح حال حضرت علامه حسن زاده با فرمتamrو یکی دیگر از سخنرانی های حضرت ایشان که در باب نقل بعض خاطرات و کرامت وجودی انسان است از طریق کلیک کردن بر روی کلمه "دریافت فایل" در جدول زیر اقدام بفرمایید.

شرح حال(148kb) دریافت فابل(1.36دقیقه)
سخنرانی در باب کرامت انسان(8.4mb) دریافت فایل(46:51دقیقه)

راهنمای دانلود

پس از کلیک بر روی لینک به انتهای صفحه باز شده رفته و بر روی دکمه Free کلیک کنید ، صفحه تغییر می کند و شما شاهد یک Timer معکوس هستید. پس از رسیدن به عدد صفر دکمه زیرین آن را بفشارید. دانلود آغاز خواهد شد.البته این سایت با نرم افزارهای مدیریت دانلود سازگاری ندارد و هنگام دانلود از این سایت باید موقتاً غیر فعال یا به کل از سیستم حذف شوند.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۸۸ ، ۱۱:۵۹
مجنون
ز قرآن و ز آیتهاى قدرش
به بین این خاک زاد و شرح صدرش
تبارک صنع صورت آفرینى
چه صورت ساخت از ماء مهینى
از این حبه که رویانید از گل
در و قرآن شود یکباره نازل
نگر در حبه نطفه چه خفته ست
در این یکدانه هر دانه نهفته ست
چو تو یکدانه هر دانه هستى
ندارد مثل تو یکدانه هستى
تبرک از حدیث لیله القدر
بجویم تا گشاید مر تو را صدر
جدیثى کان تو را آب حیاتست
برایت نقل آن اینجا براتست
به تفسیر فرات کوفى اى دوست
نظر کن تا در آرى مغز از پوست
امام صادق آن قرآن ناطق
یکى تفسیر همچون صبح صادق
بفرموده ست و بشنو اى دل آگاه
که لیله فاطمه ست و قدر الله
چو عرفانش بحق کردید حاصل
به ادراک شب قدرید نائل
دگر این شهرنى ظرف زمانست
که مومن رمزى از معنى آنست
ملائک آن گروه مومنینند
که اسرار الهى را امینند
مر آنان را بود در روح موید
که باشد مالک علم محمد
مراد روح هم که روح قدسیست
جناب فاطمه حوراى انسیست
بود آن لیله پر ارج و پر اجر
سلام هى حتى مطلع الفجر
بود این مطلع الفجر ممجد
ظهور قائم آل محمد صلى الله علیه و آله
در این مشهد سخن بسیار داردم
ولیکن وحشت از گفتار دارم
که حلق اکثر افراد تنگست
نه ما را با چنین افراد جنگست
بجنگم با خودم ار مرد جنگم
که از نفس پلیدم گیج و منگم
چرا با دیگرى باشد حرابم
که من از دست خود اندر عذابم
چه در من آتشى در اشتعالست
که دوزخ را ز رویش انفعالست
مرا عقل و مرا نفس بد آیین
گهى آن مى کشد گاهى برد این
بسى از خویشتن تشویش دارم
همه از نفس کافر کیش دارم
اگر جنگیدمى با نفس کافر
کجا این وحشتم بودى به خاطر
ولیکن باز با رمز و اشارت
بیارم اندکى را در عبارت
وجود اندر نزول و در صعودش
بترتیبست در غیب و شهودش
در این معنى چه چاى قیل و قالست
که طفره مطلقا امر محالست
توانى نیز از امکان اشرف
نمایى سیر از اقوى به اضعف
به امکان اخس بر عکس بالا
نمایى سیر از اضعف به اقوى
لذا آن را که بینى در رقیقت
بیایى کاملش را در حقیقت
نظر کن نشات اینجا چگونه
از آن نشات همى باشد نمونه
شنو در واقعه از حق تعالى
لقد علمتم النشاه الاولى
اگر عارف بود مرد تمامى
تواند خود به هر حد و مقامى
به باطن بنگرد از صقع ظاهر
ز اول پى برد تا عمق آخر
محاکاتى که اندر اصل و فرعست
به سان زارع و مزروع و زرعست
برو بر خوان تو نحن الزارعون را
بیابى زارع بى چند و چون را
که بر شاکلت خود هست عامل
چه کل یعمل  را اوست قائل
نزول اندر قیودست و حدودست
صعود اندر ظهورست و شهودست
شب اینجا نمودى از حدودست
بسى شبها که در طول وجودست
چنانکه روز رمزى از ظهورست
ظهورست هر کجا مصباح نورست
خروج صاعد از ظلمت به نور است
که یومست و همیشه در ظهورست
چو صاعد دمبدم اندر خروجست
پس او ایام در حال عروجست
نگر اندر کتاب آسمانى
به حم سجده تا سرش بدانى
عروج امر با یومست و آن یوم
بود الف سنه مقدارش اى قوم
زالف سنه هم مى باش عارج
به خمسین الف سنه معارج
ولى این روز خود روز خداییست
نه هر روزى بدین حد نهاییست
نه هر یومى از ایام الهیست
که آن پیدایش اشیاء کماهیست
چو عکس صاعد آمد سیر نازل
لیالى خوانیش اندر منازل
لیالى اندر اینجا همچو اشباح
لیالى اندر آنجا همچو ارواح
بدان بر این نمط ایام و اشهر
که مى آید پدید از ماه و از خور
شب قدر اندرین نشاه نمودى
بود از لیله القدر صعودى
چو ظلى روز اینجا روزها راست
که یوم الله یوم القدر صعودى
مر انسانى که باشد کون جامع
شب قدرست و یوم الله واقع
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۸۸ ، ۰۸:۰۲
مجنون
یکى از تعبیرات جانانه و دلنشین و شیرین قرآن این است که از زبان سفیر کبیرش حضرت خاتم صلى الله علیه و آله خطاب و دعوت به صورت تعالوا است . قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم  و همچنین آیات چند دیگر.
عرب وقتى به کسى بگوید بیا، موارد آن گوناگون است . آمرى که مى گوید بیا، ممکن است در پایین بوده باشد و طرف مخاطب او در بالا و بلندى ؛ اینجا به او مى گوید: انزل یعنى پایین بیا. و اگر چنانچه بعکس باشد، یعنى آمر در بلندى قرار گرفته باشد و مخاطب در پستى ، اینجا مى گوید: تعال یعنى بالا بیا.
ما را به صورت جمع خطاب فرموده است ؛ تعالوا، یعنى مرا که پیغمبر شما هستم ببینید و بالا بیایید. من در مقامى منیع هستم که در اوج مقام قرب الهى واقع شدم ؛ شما را که در حضیض مى بینم و در آن حد و وضع مشاهده مى کنم ، خطاب مى کنم تعالوا مرا ببینید و بالا بیایید.
فى السماء رزقکم بشنیده اى
اندرین پستى چه بر چفسیده اى
ترس و نومیدیت دان آواز غول
مى کشد گوش تو تا قعر سفول
هر ندایى که نرا بالا کشد
آن ندایى دان که از بالا رسد
هر ندایى که ترا حرص آورد
بانگ گرگى دان که او مردم درد
این بلندى نیست از روى مکان
این بلندیهاست سوى عقل و جان
بانگ مى آید که اى طالب بیا
جود محتاج گدایان چون گدا
جود محتاجست و خواهد طالبى
آنچنانکه توبه خواهد تائبى
بالا بیایید که خداوند سبحان فیاض على الاطاق است ، و قابلیت و استعداد هم به شما داده است ؛ و کتاب بى نهایت قرآن حکیم را، که حافل تمام حکم و معارف و شامل جمیع کلمات نوریه وجودیه است ، غذاى جان شما قرار داده است . ببین که سعه وجودى نفس ناطقه انسان به فعلیت رسیده چه قدر است که وعاء حقایق قرآنى مى گردد!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۸۸ ، ۰۸:۲۳
مجنون
http://213.176.111.4:8081/Personel/1415_0.jpg

جناب استادم علامه حاج ابوالحسن شعرانی رضوان الله تعالی علیه در تعلیقه ای بر ترجمه نفس المهموم فرموده است:

   و من بنده مترجم این کتاب  را با ملحدی اتفاق بسیار افتاد که ذکر آن فائدت بسیار دارد.گفت :در قرآن است که 

  علیها تسعه عشر(المدثر-31)،نوزده نگاهبان بر جهنم گماشته اند،این عدد برای چیست؟

  گفتم عدد را گاه برای مبالغت آورند و غرض بخصوص آن عدد نیست،چنان که فرمود:ان لهم      سبعین مره فلن یغفر الله لهم(التوبه-80)،اگر هفتاد بار استغفار کنی برای ایشان خدا آنان را نیامرزد.و در محاورت گوییم :ده بار ترا دعوت کردم به خانه من نیامدی.صد بار نصیحت کردم نشنیدی .

گفت نوزده عدد اندک است و مبالغه را نشاید.

گفتم مبالغت در هر جا به تناسب محل است،بر در زندان دو پاسبان بس است هر چند هزار کس به درون باشند،پس نوزده در اینجا مبالغت را کافی است.

گفت گیرم که چنین است نوزده چرا اختیار افتاد،ده چرا نگفت؟

گفتم:بزرگترین عدد بود که در سیاق آیه ها آورده شود زیادتی مبالغت را که فواصل همه راء است انه فکر و قدر،ثم قتل کیف قدر ،ثم قتل کیف قدر،ثم نظر،ثم عبس و یسر و همچنین را لواحه للبشر،علیها تسعه عشر.

و در اینجا از عشر تا تسعه عشر هر یک را میفرمود مناسب بود،و تسعه عشر بزرگتر عدد مناسب بود آن اختبار افتاد.

چون این بشنید سخت شگفت آمدش و گفت:بسیار در آیات قران تفکر میکنید.

گفتم:قرآن برای همین است که تفکر کنند در آن ،قوله تعالی:افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها(محمد-25)(ص185-ط1)



برگرفته از کتاب شریف هزار و یک کلمه جلد دوم صفحه83 و 84 کلمه 231(چاپ چهارم)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۸۸ ، ۰۸:۰۸
مجنون
متاله سبزواری در شرح اسرار دفتر ششم مثنوی عارف رومی(ص453،ط رحلی،چاپ سنگی)گوید:

مشرب اهل الله دو گونه است:یکی کتمان اسرار،ویکی افشاء و عربده جویی کند.

شبلی فرماید :از آن جام که به منصور دادند بما نیز دادند،و او نوشید و عربده آغاز کرد و ما نوشیدیم و دم در کشیدیم ،و دیگری گوید که نه آن جام بود و الا تو هم عربده آغاز کردی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۸۸ ، ۰۷:۴۳
مجنون
http://www.pcnet.ir/images/seied.bmp

کلمه 302 هزار و یک کلمه:

این کلمه سخنی به اختصار در شرح حال استادم(رضوان الله علیه)در رشته های ارثماطیقی است.

                          بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین

آن جناب خلف صادق و صالح استاد تنی ار اساتیدم آیه الله الکبری ،الفائز بالمقامات العلی،قدوه السلاک البرعه،الحاج السید علی القاضی الصباصبایی التبریزی(قدس سره العزیز) بوده است .

و بر اثر همت به مراقبت _که کشیک نفس کشیدن و جهاد اکبر است،و حضور و مقام عندیت که فی المقعد صدق فی ملیک المقتدر بودن است_که داشت تمثلات و مشاهدات شیرین برایش  روی می آورد ،و بارقه های دلنشین بدو دست میداد.

گاهی برخی از آن حالات روحانی  و رویداد های رحمانی را که برایم حکایت میفرمود تا چندی در هیمان و حیرت و بهت بسر میبردم،و تاکنون نیز از آن خاطرات نورانی بهره مندم.

آن بزرگوار در مکارم اخلاق و در ولایت و محبت به پیامبر خاتم و آلش(صلوات علیهم)جفت پدر بود و طاق بود،و در حسن خط به خصوص ثلث نویسی نمونه آفاق بود.

این کمترین چند سالی به محضر انور آن نور ایزدی افتخار تلمذ در فرا گرفتن رشته های ارثماطیقی از علم اوفاق و تکسیر و اعداد و غیر ها که در السنه به علوم غریبه سائر و دائر است اشتغال داشته است.

راقم را در رشته های یاد شده خاطری شایق و ذوقی وافر بود،و حضور تنی چند از آشنایان بدین علوم را ادراک کرده است،و هریک را بر این حقیر حق خطیر است(جزاهم الله احسن جزاءالمحسنین)و صحف کریمه و رسائل و کتبقیمه عدیده در این علوم و فنون گرد آورده است و رنج و زحمت بسیار سهمگین در تحصیل این علوم کشیده است،و لکن بی لاف و گزاف،هیچ یک را در تبحر بدین علوم به پایه آن بزرگوار،اعنی حضرت آقا سید مهدی قاضی طبا طبایی (روحی فداه)نیافته است که به حقیقت در این علوم مجتهدی مستخرج ،و صاحب نظری مستنبط بوده است ذلک فضل الله یوتیه من یشاء.

تربت آن جناب در عش آل محمد(صلوات الله علیهم)قم محمیه که هناک الولایه لله الحق،در جوار ستی فاطمه بنت الامام باب الحوائج الی الله المتعالی موسی بن جعفر(علیم السلام)است،بر لوح آن به قلم این مفتاق و مشتاق الی الله الغنی المغنی حسن حسن زاده آملی چنین مرقوم است:

                                             و ما عند الله خیر للابرار

قد ارتحل الی ریاض القدس،دوحه طوبی العلم و التقوی حلیف الحروف العالیات،العالم الربانی حجه الاسلام السید مهدی نجل الآیه السید علی القاضی الطباطبایی (قدس سرهما).و قد لبی نداء یا ایتها النفس المطمئنه یوم البست 15 ع 2 من 1401 ه ق=1359/12/2 ه ش.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۸۸ ، ۱۸:۰۲
مجنون
بدانکه کسانی که گاهی اصحاب حال میشوند ،ارباب مکاشفه نمیگردند .مثلا به پیش آمد واقعه و حادثه ای چون به زیارت اهل قبور  رفتن ،و یا مرگ کسی را دیدن ،و یا در مجلس وعظ و خطابه نشستن و یا به آفاتی روی آورده اند،و از این قبیل امور ممکن است که شخص تا مدتی حالی و سوزی و گدازی و التهاب و اضطرابی داشته باشند که کم کم چون بعد عهد منسی است آن حال از او گرفته شود،این چنین افراد به مکاشفات نمیگردند.

مکاشفات روزی کسانی میشود که صاحب همت اند و دوام و استقامت در طریقه دارند و این مطلب از فتوحات مکیه استفاده شده است و در آنجا عنوان گردیده است و کلامی در غایت جودت استو

بعضی از ارباب کمال فرموده اند :

الحال معنی یرد علی القلب من غیر اکتساب فاذا دام و صار ملکا یسمی مقاما،فالاحوال مواهب و المقامات مکاسب ،و الاحوال تاتی من عین الجود و المقامات تحصل ببذل المجهود.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۸۸ ، ۱۵:۱۷
مجنون



پیرامون حیات انسانی علامه رفیعی قزوینی

 

آیة الله علامه حضرت حاج میرزا سید ابوالحسن رفیعی قزوینی‌رفع الله تعالی درجاته نابغه‌ای است که در علوم عقلیه و نقلیه از مفاخر امامیه و از أعاظم شیعه است. و در این عصر از بزرگترین استادان حکمت متعالیه در حوزه‌های علمی اسلامی بشمار می‌رفته است. آن جناب در حدّت ذکا و قوت حافظه، و حسن و لطف تقریر، و جودت و فصاحت گفتار، و حلاوت و سلاست بیان، زبان‌زد خواصّ بوده است. و به ویژه در تعبیر و تفسیر آرا و افکار ملاصدرا و حلّ معضلات اسفار تبحّر و تمهّری شگفت داشت.

در سال 1315 هـ.ق، در شهرستان قزوین از بیت علم و تقوی قدم به عرصه وجود نهاد و دیده به چهره جهان گشود، و در تحت مراقبت و تربیت والد ماجدش در قزوین به تحصیل کتب مقدماتی متداول در میان طلاّب علوم پرداخت، و پس از آن به قصد عزیمت تهران و قم، اقامت قزوین را ترک گفت و در محضر مبارک آیات علم و أعلام دین: آقا میرزا حسن کرمانشاهی، و آقا میرزا هاشم اِشکوَری، و حاج فاضل تهرانی و میرزا محمود رضوان قمی، و آقا سید محمد تنکابنی، و آقا شیخ محمدرضای نوری، و آقاشیخ علی رشتی، و آقا میرزا ابراهیم زنجانی، و حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی‌قدس الله اسرارهم به مقامات شامخه و معارج و مدارج عالیه نائل آمد.

معظم له مثل فارابی و مفید، موجز نویس بود و مؤلفاتی چند در معقول و منقول دارد و برخی از آنها به طبع رسیده است، از آن جمله رسالة وجیز و عزیز در اتحاد عاقل به معقول است که به مناسبت «جشن چهارصدمین سال تولد صدرالمتألهین در کلکته» نگاشته است. و با ضمیمة تعلیقات اینجانب به حضور ارباب کمال اهدا گردیده است.

فیلسوف بزرگ الهی و فقیه بنام اسلامی آیة الله علامه رفیعی‌قدّس سرّه العزیز در تهران در غرّه محرّم هزار و سیصد و نود و شش هجری قمری‌علی هاجرها آلاف التحیّة والسلام ندای حق را لبیک گفت و به خطاب )یا ایَّتُها النَّفس المُطمَئنَّة ارجعی إلی رَبِّکِ راضیَةً مَرضیة فَادخُلی فی عبادی وَادخُلی جَنَّتی( مخاطب شد، و پیکر شریفش به ارض قدس قم که هنالک الولایة لله الحق، انتقال و در مسجد بالاسر حرم مطهّر حضرت ستی فاطمه معصومه بنت باب الحوائج الی الله موسی بن جعفر: به خاک سپرده شد. أعلی الله تعالی مقاماته القدسیة، و أفاض علینا من برکات انفاسه النفیسة.

استادان علامه رفیعی

حکیم علامه رفیعی قزوینی پس از اخذ مقدّمات علمی و فرا گرفتن کتب سطوح درسی، به منظور ادراک محاضر علمی استادان بزرگ عصر، که در آن زمان همگی در تهران به تدریس کتب عقلی و نقلی اشتغال داشتند، و حوزة تهران یکی از پر فیض‌ترین حوزه‌های علمی بویژه علوم عقلی و عرفانی در شمار می‌آمد، از زادگاه خود قزوین عازم تهران گردید و در سال 1333 هجری به مجلس درس آیة الله حاج شیخ عبدالنبیّ نوری‌نوّر الله مرقده راه یافت و با کسب فیض از محضر او، در ضمن از مجلس درس آیة الله حاج میرزا مسیح طالقانی و آیة الله سیّد محمّد تنکابنی و آیة الله آقا شیخ محمّدرضا نوری استفاده و تحصیل علوم فقه و اصول کرد.

و از آنجا که ذوق فطری و جبلّت الهی او متمایل به معارف حقّة حقیقی بوده و تار و پود وجودش از عشق به علوم عقلی ـ کلام و حکمت و عرفان و ریاضیّات ـ درهم بافته شده بود؛ چنانکه از آثار او نیز مشهود است؛ حکمت را در نزد حکیم متألّه مرحوم میرزا حسن کرمانشاهی که استاد مشهور این فنّ بود فرا گرفت و علاوه بر این از محضر درس حکیم مرحوم حاج فاضل تهرانی شمیرانی و حکیم مرحوم میرزا محمود رضوان قمی و حکیم و ریاضی‌دان و شاعر ملامحمد هیدجی زنجانی‌رضوان الله تعالی علیهم بهره‌هایی شایان اهمیّت گرفت، و سپس علوم ریاضی را از محضر آقا میرزا ابراهیم زنجانی ساکن و مقیم تهران تحصیل کرد؛ اساتید علوم هیئت و اسطرلاب و هندسة ایشان هم بنابر نقل مؤلف کتاب «گنجینه دانشمندان» علاوه بر میرزا ابراهیم زنجانی، مرحوم آقا شیخ علی رشتی هم بوده، و از این دو استاد مجموع علوم ریاضی را فرا گرفته است.

سال 1340 قمری که حوزه علمیه قم تشکیل گردید، به قم هجرت نموده و به محضر درس فقیه بزرگ مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی شتافت و از درس فقه و اصول این مؤسس گرانقدر استفاده شایانی کرد.

از دیگر اساتید علامه رفیعی، آیة الله حاج شیخ ابوالقاسم کبیر قمی بوده است و بالاخره استادان دیگرش مرحوم حاج شیخ محمدرضا مسجدشاهی اصفهانی و آقا میرزا هاشم اشکوری در عرفان می‌باشند.

آثار و تألیفات

علامه قزوینی علاوه بر حواشی علمی و حکمی که بر کتب فلسفی و کلامی و عقلی نوشته است، آن حکیم و فقیه اهل بیت و دانشمند نامی را در حدود بیست رساله و مقاله و کتاب در پیرامون مسائل کلامی و حکمی و عقلی و فلسفی است که معارف اسلامی را مورد بررسی و عنایت تامّی قرار داده و بر شیوة خاصّی بر اساس علوم عقلی و نقلی، به توضیح و اثبات عقائد حقّه و قواعد محکمة تشیّع و معارف اهل بیت عصمت: پرداخته است.

 

این رسائل که در یک مجلّد به طبع رسیده، عبارتند از:

1- شرح دعای سحر

2- رسالة معراج

3- رسالة اسفار اربعه

4- رساله در بیان قوّة مولّده

5- رجعت

6- تخلیه و تجلیه و تحلیه

7- حرکت جوهریه

8- اتحاد عاقل و معقول به فارسی

9- اتحاد عاقل و معقول به عربی

10- رساله در وحدت وجود

11- رساله در حقیقت عقل

12- رسالة در شب قدر

13- سخن در معاد

14- مقاله در وجود

15- تفسیری بر دو آیه از سورة یونس

16- مقاله در تشریح اجزاء حملیّه و اجزاء حدّیه

17- رساله در حدوث دهری

18- حاشیه‌ای بر قضایای ضروریّة ازلیّه

19- مقاله در اراده و مشیّت

20- مقاله در مسح رأس و وضوء

21- مقاله در شرح زندگی ملاصدرا

22- و نیز بحث شریف معاد (مجموعه بحثهای شبهای جمعه در مسجد جامع تهران) که مستقلاً چاپ شده است.

 

اما حواشی آن حکیم فرزانه بر کتب عقلی و فلسفی و کلامی عبارتند از:

1- حواشی بر شرح منظومة حکیم حاج ملاّ هادی سبزواری

2- حواشی بر اسرار الحکم سبزواری

3- حواشی بر شرح الاسماء الحسنی یا جوشن کبیر سبزواری

4- حواشی بر کتاب اسفار الاربعة مرحوم صدرالمتألهین شیرازی

5- حواشی بر کتاب مشاعر آن حکیم

6- حواشی بر کتاب عرشیة ملاّصدرا

7- حواشی بر تعلیقات ملاّصدرا بر کتاب شفای بوعلی سینا

8- حواشی بر شرح اصول کافی ملاّصدرا

9- حواشی بر کتاب مفاتیح الغیب آن حکیم

10- حواشی بر کتاب شفای بوعلی

11- حواشی بر کتاب شرح الاشارات والتّنبیهات

12- حواشی بر کتاب شوارق الالهام ملاّعبدالرزاق لاهیجی

13- حواشی بر کتاب گوهر مراد ملاّعبدالرزاق به فارسی

14- حواشی بر کتاب قبسات میرداماد

15- حواشی بر کتاب شرح حکمة الاشراق قطب الدین شیرازی

16- حواشی بر مقدمة کتاب شرح فصوص الحکم قیصری

17- حواشی بر کتاب الشّواهد الربوبیة ملاّصدرا

18- حواشی بر کتاب اسرارالآیات ملاّصدرا

19- حواشی بر شرح مطالع در منطق

20- حواشی بر شرح تجرید قوشچی در کلام

21- حواشی بر مصباح‌الانس ابن‌فناری.

 

شادروان علاّمه و فقیه جامع الشّرایط و مجتهد بارع قزوینی را غیر از آثار و حواشی و رسائل حکمی و کلامی و فلسفی، آثاری در زمینه‌های فقه استدلالی است، بدانگونه که شخصاً در یکی از منابر خود اظهار داشته عبارتند از:

1- کتاب صلوة از اول تا آخر

2- کتاب خمس استدلالی از اول تا آخر

3- کتاب حج از اول تا آخر بطور مفصل

4- کتاب میراث

5- کتاب نکاح

6- کتاب طلاق

7- در قاعدة لاضرر

8- کتاب مکاسب و بیع و تجارت که هیچ‌یک چاپ و منتشر نشده است

9- کتابی در حول عقائد امامیّه در ردّ کتاب سنّی کویتی به نام «جبّانی» که او در ردّ شیعه نوشته و چاپ شده است

10- توضیح‌المسائل یا حواشی بر رسالة عملیة آیة الله العظمی مرحوم بروجردی

11- کتاب هدایة الأنام در رسالة عملی، که هر دو کتاب اخیر به چاپ رسیده است

12- حواشی بر کتاب عروة الوثقی مرحوم سیّد کاظم یزدی از اول تا کتاب خمس

13- رسالة شریفه مناسک حجّ چاپ کتابفروشی اسلام، که فتاوی شیخ انصاری‌رضوان الله علیه را تحشیه کرده و در مقدّمة آن مرقوم داشته: «عمل به این رسالة شریفة مناسک حجّ، با ملاحظة فتاوی و حواشی احقر جایز و مجزی است»

14- تقریرات درس اصول عقاید

15- اسرار حج (تقریرات درس آن فقید سعید در شبهای جمعه)

16- حواشی بر جلدین کفایة الاصول علامه آخوند خراسانی

17- تعلیقات بر رسائل شیخ انصاری

18- حاشیه بر وسیلة النجاة مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی و غیره

آن علامه بزرگ بر بسیاری از کتب و رسالات ریاضی و هیئت نیز تعلیقه و حواشی نوشته است از جمله: تعلیقات بر تضاریس الارض شیخ بهایی، و نیز تعلیقاتی بر المعطیات اقلیدس، و حواشی مختصر و مفیدی بر مقالات کتاب الاکر، و حواشی بر سطوح دوایر و اقطاب و دوایر متداخله و متساویه و متقاطعه و مماس در کره و مثلثات مندرج در آن، و نیز حواشی بر کتاب المناظر اقلیدس در کیفیت ابصار، حواشی بر کتاب الکرة المتحرکه، حواشی بر بسیاری از مباحث کتاب المساکن ثاوذوسیوس و نیز حواشی بر شرح چغمینی.[1]

 



[1]. برگرفته از مقدمه کتاب مجموعه رسائل و مقالات فلسفی علامه آیة الله رفیعی قزوینی.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۸۸ ، ۱۷:۲۶
مجنون
قرآن چون خداوند سبحان بى پایان ، و نور و تبیان کل شى است
هر اثر نمودار دارائى موثر خود است ، لذا همانطور که - حق سبحانه - صمد حقیقى ، اعنى وجود مطلق غیرمتناهى است ، کتاب او نیز حافل جوامع کلم نوریه خارج از حد و عد و احصاء است : قل لو کان البحر مدادا لکلمات ربى لنفد البحر قبل ان تنفذ کلمات ربى ولو جئنا بمثله مددا ولو ان ما فى الارض من شجره اقلام و البحر یمده من بعده سبعه ابحر مانفدت کلمات الله ان الله عزیز حکیم.
و چنانکه الله تعالى نور کل شى است و هر چیز بدو شناخته مى شود که :
الله نور السموات و الارض ، و عرفت الاشیاء بالله کتاب او نیز نور و تبیان کل شى است : فامنوا بالله و رسوله و النور الذى انزلنا، ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شى و هدى و رحمه و بشرى للمسلمین ،  و کل شى احصیناه فى امام مبین .
کلمه مبارکه کل شى که انکر نکراتست ، چیزى را فرو گذار نکرده است ؛ پس ‍ چیزى نیست که قرآن تبیان آن نباشد. ولى قرآن ، در دست انسان زبان فهم ، تبیان کلى شى و زبان کلمات الله بى انتها است . این انسان زبان فهم راسخ در علم است : و الراسخون فى العلم یقولون آمنا به ، لکن الراسخون فى العلم منهم و المومنون یومنون بما انزل الیک .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۸۸ ، ۰۹:۱۳
مجنون
http://i4.tinypic.com/4vg1sua.jpg

امام زمان در عصر محمدی6

امام زمان در عصر محمدی6 انسان کاملی است که جز در نبوت تشریعی و دیگر مناصب مستأثره ختمی، حائز میراث خاتم به نحو اتم است، و مشتمل بر علوم و احوال و مقامات او بطور اکمل است. و با بدن عنصری در عالم طبیعی و سلسله زمان موجود است چنانکه لقب شریف صاحب الزمان بدان مشعر است هر چند احکام نفس کلیة الهیة وی بر احکام بدن طبیعی او قاهر و نشئة عنصری او مقهور روح مجرد کلی ولوی اوست و از وی به قائم و حجة الله و خلیفة الله و قطب عالم امکان و واسطة فیض و به عناوین بسیار دیگر نیز تعبیر می‌شود.

این چنین انسان که نامش می‌برم        من ز وصفش تا قیامت قاصرم

چنین کسی در این زمان سرّ آل محمّد6 امام مهدی هادی فاطمی هاشمی ابوالقاسم م ح م د نعم الخلف الصالح و درّ یکدانة امام حسن عسکری7 است. انّ هذا لهو حق الیقین الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی  لو لا أن هدانا الله .

 

لزوم دو نوع بحث بر وجوب وجود حجت قائم

در این مقام دو نوع بحث لازم است یکی کلّی و دیگر شخصی.

مقصود از کلی این که براهین قطعی عقلی بر وجوب وجود حجتی قائم به طور دائم قائم‌اند، و به امتناع خلو عالم امکان از لزوم چنین واسطة فیض الهی حاکم‌اند که: الامام أصله قائم و نسله دائم .

و مراد از شخصی این که برهان معرف فرد نیست که جزئی نه کاسب است و نه مکتسب، لذا باید آن را از طریق دیگر شناخت چنانکه احادیث متظافره بلکه متواترة اهل عصمت و وحی، معرف شخص آن حضرت‌اند.

 بلی حق این است که اگر کسی از اقامه یا ادراک برهان بر وجوب چنین انسان قاصر باشد، احادیث جوامع روائی فریقین که در حقیقت بیانگر اسرار و بطون و تأویلات آیات قرآنی‌اند در اثبات مدعی کافی‌اند.بلکه راقم بر این عقیدت صافی و خالص خود سخت راسخ است که امامیه را در این سرّ الهی فقط همان صحاح و سنن اهل سنت حجت بالغه‌اند و نحن بحمدالله تعالی زدنا مع الایمان بالاخبار برهانا.

 کثرت کتب و رسائل اعاظم علمای فریقین و تظافر و تواتر احادیث جوامع روائی آنان در امر صاحب الامر و الزمان7 ، علاوه بر اصول و براهین علمیه در معرفت اسرار و مقامات و درجات نفس ناطقه انسانی به حدی است که این فقیر الی الله تعالی بحث در اثبات وجوب وجود و غیبت و قیام و ظهور آن حضرت را به مثل چون سخن در اثبات وجود شمس در یوم صحو بر دائره نصف النهار می‌بیند.

 خلاصه این که وزان بحث امامت همان وزان بحث نبوت است، چنانکه در نبوت اول در نبوت عامه بحث می‌شود که به براهین عقلی جامعة انسانی را واسطة فیض الهی باید و سپس در نبوت خاصه بحث می‌شود که آن انسان نبی به حکم معجزات قولی و فعلی و دیگر دلائل صدق، این شخص خاص است، همچنین در امامت عامه و امامت خاصّه، فتبصّر

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۸۸ ، ۱۰:۳۲
مجنون
http://mrfba.persiangig.com/image/%D8%A7%DA%98%D8%AF%D9%87%D8%A72.JPG

خوان اوّل: در راه جایی آسایید و به خواب رفت شرزه شیری آهنگ وی کرد و رخش شیر را هلاک کرد، چون رستم بیدار شد دید که به همّت رخش از شرّ شیر رهایی یافت و همی خداوند جهان را شکر کرد.

خوان دوم: پس از آن به راه افتاد و به بیابانی بی‌آب رسید و گرمایی سخت بود که نزدیک بود تهمتن و رخش از تشنگی هلاک شوند آنقدر به درگاه خداوند تضرّع و زاری کرد تا از رحمت خداوند میشی صحرایی پیدا شد و رستم در پی او رفت که به راهنمایی آن میش به چشمه آبی رسید و جان به سلامت بدر برد و خدا را شکر کرد.
خوان سوم: چون از آن چشمه سیراب شد و رخش را آب و شستشو داد عزم شکار کرد، گوری بیفکند و از گرسنگی هم نجات یافت و خواب آمد در کنار چشمه بخفت اژدهایی دژم که از دُم تا به دَم هشتاد گز بود و از هراس وی هیچ جانوری در آن بیابان نیارست پا گذارد پدیدار شد، رخش سم بر زمین کوفت و رستم بیدار شد و با اژدها در نبرد افتاد و رخش هم کمک کرد تا عاقبت سر از تن اژدها جدا ساخت و خدا را شکر کرد.
خوان چهارم: پس از آن بر رخش سوار شد و به راه افتاد تا به چشمه‌ای و سبزه‌زاری رسید در کنار چشمه خوراکی‌ها و اسباب عیش فراهم دید از خوراکی‌ها بخورد و رود در دست بگرفت و بنواخت، زنی جادو همینکه آواز سرود شنید حاضر شد که رخ خود را بسان بهار آراسته بود، رستم به ستایش خداوند لب گشود. آن زن همین که نام خدا را شنود رنگ وی برگشت و سیاه شد و رو برگردانید. رستم در حال کمند بینداخت و جادو را به بند آورد و گفت تو کیستی که آنچنان بودی و اینک نام خدا را شنیده‌ای این چنین سیاه گشته‌ای باید آنچنان که هستی خویش را به من بنمایی، رستم دید آن زن جادو به شکل گنده پیری بدر آمد، فی‌الحال خنجر کشید و آن جادو را دو نیم کرد و از آسیب وی ایمن بماند و خدا را شکر کرد.
خوان پنجم: پس از آن رستم به راه افتاد تا به دشتی خرّم رسید و رخش را به چرا رها کرد و خود بیاسایید، دشتبان آمد و دید رخش در سبزه‌زار است و رستم در خواب، با خشم هر چه بیشتر بسوی رستم آمد و چوبدستی که در دست داشت بر پای رستم زد و با او پرخاش کرد که چرا اسب را در دشت و سبزه‌زار رها کردی‌؟ رستم چیزی نگفت ولی برخاست و دو گوش دشتبان را بگرفت و هر دو را از بیخ برکند و به دست دشتبان داد و باز دوباره بخفت. بیچاره دشتبان با دو گوش کنده و خون از دو جانب سر روان شکایت به اولاد برد، اولاد دیوی سهمگین بود که در آن مرز و بوم بزرگ همه بود، اولاد چون آن بدید با سپاه خود بسوی رستم آمد و پس از نبرد لشکر اولاد شکست خورد و رو به گریز نهاد و اولاد نیز گزیری جز گریز ندید رستم به دنبالش رخش دوانید تا کمند بینداخت و اولاد را در کمند گرفت و او را از اسب به زمین افکند و بدو گفت اگر خواهی خون تو را نریزم و تو را در این سرزمین شاه کنم باید بنمایی که دیو سپید، کاوس شاه را کجا در بند کرده است؟ اولاد بپذیرفت و با رستم به راه افتاد.
خوان ششم: در اثنای راه ارژنگ دیو- که وی و پولاد از پهلوانان و پیروان دیو سپید بودند، و ارژنگ دیو از دیگر دیوان دلیرتر و سالارشان بود- در فرا راه رستم با وی به نبرد برخاست، و سرانجام در دست رستم به خواری کشته شده است، و دیگر دیوان چون سالارشان را چنان دیدند رو به فرار نهادند.
خوان هفتم: رستم با اولاد چون به شهری که کاوس شاه گرفتار بود وارد شدند، رخش رستم شیهه‌ای چون رعد برآورد، کاوس چون شیهة رخش بشنید دریافت که رستم به شهر وارد شد بسیار خوشحال گردید و به یارانش گفت اندوه و گرفتاری ما بسر آمد، رستم در نزد وی آمد و همه سر فراز و سربلند شدند، کاوس شاه به رستم گفت باید کاری شود که دیوان نفهمند وگرنه انجمن کنند و رنجهای تو بی بر شود اکنون دیو سپید که بزرگ دیوان است در فلان غار است و بی‌خبر است باید کار او را بسازی. پس رستم بسوی آن غار رهسپار شد غاری چون دوزخ بدید در آن وارد شد و با دیو سپید بسیار بجنگید و عاقبت بر وی چیره شد و وی را بر زمین زد و جگرش را از نهادش بدر آورد و دیوان دیگر همینکه این واقعه را بدیدند رو به هزیمت گذاشتند. رستم جای پاکی طلب کرد و سر و رو بشست و به درگاه خداوند نیایش و ستایش کرد و سپس بسوی کاوس شاه آمد و کاوس وی را آفرین گفت.
آیا مقصود از داستان هفتخوان همین صورت ظاهر است یا شرح حال ما است که تا آفرین بشنویم باید با جادوها و دیوهای رهزن نبرد کنیم که جهاد نفس است. دیدی که در خوان سوم اژدها را کشت بدانکه به قول عارف رومی:

نفس اژدرهاست او کی مرده است      از غم بی آلتی افسرده است

و دیدی که در خوان چهارم همین که زن جادو نام خدا را شنید روی او سیاه شد با اینکه در آغاز برای فریفتن با رخساری آراسته هویدا شد. دیدی که چگونه نام خدا را شنید رو برگردانید. در تفسیر سورة مبارکة قل اعوذ برب الناس به عرض رساندم که خنّاس صفت دیو وسواس است که تا یاد خداوند متعال در بیت‌المعمور قلب ذاکر نزول اجلال فرمود و نام شریفش به زبان آمد دیو وسواس بازپس شود و خود را کنار می‌کشد و رو برمی‌گرداند وگرنه چون ابن عرس و مار که مضمون روایات است قلب را به دهن می‌کشد اعاذنا الله تعالى منه. پس هیچگاه دیو وسواس بر دل مراقب و حاضر دست نمی‌یابد. خداوند متعال توفیق مراقبت که کشیک نفس کشیدن است مرحمت بفرماید.
آری باید رستم بود (بلکه بالاتر از رستم که جهاد با نفس جهاد اکبر است) و با دیوان و جادوان جنگید و از هفتخوان درگذشت تا نفس مطمئنه گردد و به خطاب ارجعی الی ربک راضیة مرضیه مشرف شود و به قول عارف معروف جناب مجدود بن آدم سنایی – علیه الرحمه -:

عروس حضرت قرآن نقاب آنگه براندازد          که دارالملک ایمان را مجرّد بیند از غوغا

عجب نبودگرازقرآن نصیبت نیست جزنقشی       که از خورشید جز گرمی نبیند چشم نابینا

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۸۸ ، ۱۸:۵۵
مجنون
برای دریافت فایل سخنرانی حضرت استاد علامه(دعا در حق مردم و ..)که به صورت فایل 3gp آماده شده است

اینجا را کلیک کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۸۸ ، ۱۸:۱۳
مجنون

دعا کلید عطاء و وسیلة قرب الی‌‌الله تعالی و مُخ عبادت و حیات روح و روح حیات است.

دعا کوبة باب رحمت رحیمیّه و سبب فتوح برکات شرح صدر و نور و ضیای سّر است.

دعا موجب رسوخ حبّ ذکر الهی در دل، و منزِّه نفس از رَین شواغل است.

دعا توشة سالکان حرم کبریای لایزال، و شِعار عاشقان قبلة جمال، و دِثار عارفان کعبة جلال است.

دعا سیر شهودی و کشف وجودی اهل کمال و تنها رابطة انسان با خدای متعال است.

دعا معراج عروج نفس ناطقه به اوج وحدت، و ولوج به ملکوت عزّت است.

دعا مِرقات ارتقای انسان به مقام ولایت، و رَفرَف اعتلای وی به مرتبت خُلّت است.

دعا واسطة اسم اعظمگردیدن انسان و دست یافتن به کنوز قرآن و دارا‌ شدن رموز تصرّف طبایع اجرام و ارکانست.

دعا کاسر قلب و جابرآن به أنا عندالمنکسرة قلوبهم‌ است. یعنی دل از ذکر و دعا شکسته شود و دل شکسته درست‌ترین و ارزنده‌ترین کالای بازار هستی است که خدا در دل شکسته است.

الهی اگر یکبار دلم را بشکنی از من چه بشکن بشکنی.

دعا یاد دوست در دل ‌راندن و نام او به زبان‌آوردن و در خلوت با او جشن ساختن و در وحدت با او نجوی‌گفتن وشیرین‌زبانی کردن است.

بر گرفنه از کتاب شریف نور علی نور در ذکر و ذاکر و مذکور

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۸۸ ، ۱۷:۱۴
مجنون
http://www.ershad.ir/images/news/44024/thumbnail/400px-Learning_Arabic_calligraphy.jpg


نکته 716 از کتاب شریف هزار و یک نکته

این نکته را اخیرا به حضور مبارک انجمن خوش نویسان تقدیم داشته ام:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله الذی علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم، و صلی الله علی النبی الخاتم محمد سید ولد آدم، و آله کلمات الله الاتم، و من اقتفی هدیهم و هدیهم القرآن الذی یهدی للتی هی اقوم.
قال الله تعالی:قل کل یعمل علی شاکلته(اسراء 85)
منم که معجز من خط دلگشای من است
کلیم وقتم و نوک قلم عصای من است
(میرعمادحسنی)      
سلام و تحیت فراوان به حضور انور بزرگوارانی که درخطه ی نظام احسن ربانی بر اثر حسن سیرت و سریرت، و طیب طینت، و اعتدال مزاج، و دقت طبع و قوت ید، و روح شریف کریمه ی « ن و القلم و ما یسطرون » اند.
دعا و ثنای بسیار به پیشگاه والای انجمنی که گلستان و نگارستان هنر است، و اهل انجمنی که بنان مبارک بنیان هریک واسطه افاضه فیض از غیب به شهودند که جمال دل آرای حقایق معانی و دقایق معارف را در طلعت زیباترین کسوت حروف و دلنشین ترین صورت نقوش تجلی می دهند ذلک فضل الله یؤتیه من یشاءو الله ذوالفضل العظیم.
در طلیعه صحیفه ام به ذکر کلماتی چند از پیمبر و آل-علیهم السلام-تبرک و تمسک می جویم که برخی در ترغیب نفوس مستعده به تعلیم و تعلم صناعت گرانقدر و هنر ارزشمند خط، فصل خطابی چون قلم بی خم و تاب است، و برخی دیگر خطاط را مسطره و قانونی موزون و مسطاب:
الف- حضرت خاتم صل الله علیه وآله و سلم فرموده است: من مات و میراثه الدفاتر و المحابر وجبت له الجنة.(باب 51 کتاب ارشاد قلوب دیلمی) حبر سیاهی است که مرکب است، و محبره سیاهی دان است که آمه معروف به دوات است و محابر جمع آن یعنی آنکه میراث وی دفتر و دوات است، بهشت مر او را واجب است.
ب- امیرالمؤمنین علی علیه السلام به نویسنده خود عبیدالله بن ابی رافع فرمود: الق دواتک، و اطل جلفة قلمک، و فرج بین السطور، و قرمط بین الحروف، فان ذلک أجدر بصباحة الخط.(نهج البلاغه حکمت315) یعنی دواتت را لیقه بینداز. و زبانه قلمت را دراز گردان،و میان خطها را گشاده بدار.و حرفها را نزدیک یکدیگر بنویس که این دستور به صباحت خط سزاوار است. لیقه که واژه تازی است، مرکب را لایق نوشتن می کند چه آن را خالص و روان می گرداند و به همین جهت آن را لایق لیقه گفته اند که سیاهی را برای نوشتن لیاقت می دهد. و قلم که زبانه او دراز باشد روان می رود و روان می نویسد.
ج- رساله ای به تازی در معرفت خط و علم قلم و کتابت که تاریخ تحریر آن 1083 ه ق است، در تملک راقم است: در افتتاح باب نخستین آن، این حدیث شریف از جناب آدم اولیاءالله حضرت وصی امیرالمؤمنین علی علیه السلام بدینصورت روایت شده است:
فقد روی عن علی علیه السلام انه قال: علیکم بحسی الخط فانه من مفاتیح الرزق.
علاوه این که حدیث یاد شده در چند موضع تذکرة الخطاطین مرحوم میرزای سنگلاخ، و در رسایل دیگران از قدیم الایام روایت شده است. کلام مولی صلوات الله تعالی علیه را ظاهری و باطنی است. ظاهر آن ظاهر است که ن باقلم است. استادم مرحوم علامه محمد حسین فاضل تونی -رضوان الله تعالی علیه- از تنگدستی و پریشان روزگاری میر عماد حسنی در آغاز کار حکایت فرمود که وی به شوق و ذوق فطری و نعمت عشق خدادادی در خطه تعلم خط سیر می کرد، وقتی دو تا نون نوشت مادرش را داور گرفت که این نون خوشتر است یا آن؟
مادر بر آشفت و گفت: نه این نون نان میشود نه آن. ولی دیری نگذشت که به برکت ن والقلم، و مفتاح خط و ما یسطرون، ابواب رزق برویش گشوده شده بلغ ما بلغ آری
چو حسن خط اندر سر انگشت تست /  کلید در رزق در مشت تست
اما باطن آن این که رزق انسان من حیث هو انسان معارف الهیه است که حقیقت آن اتصاف به اوصاف اسمای ربوبی و تخلق به اخلاق ملکوتی است و این گوهر گرانبهارا باید با اطمینان سر و توحد خاطر و تجمع فکر و حواس تحصیل کرد که یکی از طرق ریاضت آن،توغل و تبحر در فن شریف تعلم و تکمیل خط و عشق عفیف بدانست.وشیخ اجل پورسینا در مقامات عارفان اشارات،فکر لطیف و عشق عفیف را در ریاضت نفس قوی ترین سبب برای تلطیف سر،و اعداد به وصول عشقی حقیقی که بهترین سرمایه سالک در تقرب به حسن مطلق است دانسته است.این موهبت الهی،حظ أوفر عاشق شیفته به حسن جمال خط،و قلمزن چیره دست خط آفرین است که صاحب هم واحد عالی است،و از توزع بال و تفرق حال خالی است. 
د-یعقوبی متوفای در سنه سوم هجری در کتاب تاریخش وصیتی از سبط اکبر پیغمبر امام حسن مجتبی علیه السلام روایت کرده است که اختصاص به خردسالان دارد و عبارت آن حضرت به نقل یعقوبی چنین است:و دعا الحسن بن علی علیه السلام بنیه و بنی أخیه فقال:یا بنی و یا بنی أخی انکم صغار قوم و توشکون أن تکونوا کبار قوم آخرین فتعلموا العلم فمن لم یستطع منکم یرویه(أن یرویه-ظ)أو یحفظه فلیکتبه و لیحعله فی بیته(ج2ص202ط نجف).
امام مجتبی در این وصیت اعتنائی خاط به خردسالان دارد که هم در تعلیم و تأدیب بزرگسالان به اکرام و احترام زیردستان و کودکان حائز اهمیت بسزا است،وهم از جهت دستورالعملی که به خردسالان فرموده است.
یعنی امام حسن علیه السلام فرزندان خود و فرزندان برادرش را خواند و گفت:ای فرزندان من،و ای فرزندان برادر من!امروز شما خردسالان گروهی هستید و در آینده نزدیکی بزرگان گروه دیگری خواهید بود،پس دانش بیاموزید و هر که از شما توانایی روایت و نگهداری دانش را ندارد آن را بنویسد و در خانه خود بنهد.
امام بدیشان فرمود شما که خردسالید هم اکنون نوشتن بیاموزید و خط تعلیم بگیرید و دانش را که آموخته اید بقلم درآورید که بقول بیهقی:مرد آنگه دانا شود که نبشتن گیرد.و گه نیکو گفته اند که العلم صیدوالکتابۀ قید.
بدیهی است که ادمی در خردسالی و اوان عقل هیولانی و عهد شباب چون بی رنگ و آسوده نهاد است،به هر کمالی روی آورد زود بدان اعتلا می یابد،و نیز آنچه را آموخت در وی رنگ ثابت می گردد،و صحیفه جانش لوح محفوظ فرا آورده هایش میشود،و چون خردسال است بهتر تعلیم می گیرد بلکه کلانسال را تعلیم دادن و تربیت کردن درحیز امتناع است،بقول ابوشکور بلخی:
درختی که خردک بود/بگرداند آن را که خواهد چنان
چو گردد کلان باز نتواندش/ که از کژی و خم بگرداندش
میر عماد حسنی در رساله آداب المشق گوید:
اگر کسی را آرزوی این مقام باشد او را در جوانی از بعضی لذات نفسانی احتراز باید چنانچه قبلۀ الکتاب مولانا سلطانعلی فرماید:
ایکه خواهی که خوش نویس شوی               خلق را مونس و انیس شوی
خطه خط مقام خودسازی                           عالمی پر ز نام خود سازی
ترک آرام و خواب باید کرد                         وین به عهد شباب باید کرد
سر به کاغذ چو خامه برسودن                      روز و شب لحظه ای نیاسودن
خط نوشتن شعار پاکان است                        هرزه گشتن نه کار پاکان است
شیرین تر آنکه امام در پایان فرمود:آن را بنویسد و در خانه خود بنهد.آری زینت خانه،کتاب علمی در طاقچه آنست نه مجسمه سگ و گربه.کان امام فرموده است خانه شما باید کتابخانه باشد.
مزید این که جوان قریب العهد به مبادی الیه است لذا به نسبت از تعلقات مادی و رسوم عادی،عاری و دارای صفای باطن است که این صفا را در صفا و صباحت خط،دخلی بکمال و تأثیری بتمام است.از این روی میر رحمۀ الله تعالی علیه،نخستین فصل رساله یاد شده را بدین لئالی حسن تنمیق نموده است که:"کاتب را از صفات ذمیمه احتراز میباید کرد زیرا که صفات ذمیمه در نفس علامت بی اعتدالی است و حاشا که از نفس بی اعتدال کاری آید که در او اعتدال باشد،از کوزه همان برون تراود که در اوست.پس کاتب باید که از صفات ذمیمه به کلی منحرف گردد و کسب صفات حمیده کند تا آثار انوار این صفات مبارک از چهره شامد خطش سرزند و مرغوب طبع ارباب هوش افتد."
علم شریف خط چون علم اوفاق و هندسه در تقویم و تعدیل انسان اهمیتی بسزا دارد،و چون عبادت عظیم صوم آدمی را صبر و ثبات میدهد،و صمت و سکوت می بخشد.
از خواص و مزایای حسن خط این که ارباب کلام منظوم را به منزلت مسطره ای موزون،سخن سنج است.
و معادل عروض،معیاری تمام عیار برای محک اشعار است،و میزانی بقسط و عدل در توزین و تقدیر مصراعین ابیات.خط خوب را شیوه آیینه روشن و پیشه آب زلال است.به مثل:غزلی را به خط مرغوب عرضه نمودن بدانسانست که چهر ه را به آیینه روشن سان دادن.و آب زلال،قذی را چنان غمازی نکند که خط موزون شعر ناموزون و گفتار ناهموار را.
چنانکه بدواً گفته ایم فقط خواستیم به تمسک چند حدیث در علم خط و مکانت کتابت تبرک جوییم،وگرنه در تحریض و تحریص بدان،روایات دیگر نیز مروی است.
یکی از صحابه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بدان حضرت عرض کرد یا رسول الله انا نسمع منک احادیث لانحفضها،أفلا نکتبها؟قال بلی فاکتبوها(مسند ابن حنبل ج 2 ص 215ط بیروت)
گفت ای رسول خدا از تو احادیث میشنویم که در حافظه ما نمی مانند آیا آنها را ننویسیم؟فرمود بنویسید.
از هنر گرانقدر و صنع خطیر خط است که منطق وحی قرآنی و احادیث وسائط فیض سبحانی مصون مانده است.قوه بشری عاجز است که آنچه را بدان نیاز دارد در خزانه حافظه ضبط کند چه انسان از آفت نسیان در امان نیست مگر آن مؤید بروح القدس که لوح محفوظ است و مخاطب به سنقر ئک فلاتنسی است.و این آفت چون موریانه محفوظات را میخورد،لذا کتابت بمنزله خزانه علوم و حکم است که ببقای رقم آن در صحف زنده و باقی اند و چون انسان در گاه نیاز بدان رجوع کند مذکر وی است،کدام صنعت و هنر را بپایه ی او ارج و اجر است؟!
کریمه قل کل یعمل علی شاکلته که صدر صحیفه بدان معنون است.فرماید:کار هر کس بدو مانند است و خود حق سبحانه مصداق اکمل آنیست که فتبارک الله احسن الخالقین.
جمال جان فزای جهان و انسان،از وحدت صنع است  که از قلمزن و نقاش چیره دست آفرینش،با ترتیب تام،و تنسیق کامل،و اندازه سزاوار،و ریخت بایسته،و پیوست شایسته،و نسبت موزون،و انسجام مربوط اعضا و جوارح حساب شده آنها با یکدیگر صورت یافته است که در نهایت زینت و زیبایی و آراستگی است.
امام صادق علیه السلام در پایان توحید مفضل فرموده است:"کلمه ی (قوسموس)به زبان جاری و معروف یونانیان،اسم این جهانست و تفسیر آن زینت است.همچنین فیلسوفان و مدعیان حکمت جهان را به همین نام میخواندند،و این تسمیه نبود مگر این که در آن تقدیر و نظام دیدند.و تنها به تسمیه تقدیر و نظام راضی نشدند حتی آن را زینت نامیدند تا دیگران را آگاه کنند که عالم با همه درستی و استواری که در آفرینش اوست در غایت زیبایی و نیکویی آفریده شده است." آری
چو حسن ذات خود حسن آفرین است                    جمیل است و جمال او چنین است
عالم کتاب حق تعالی است که هر یک از کلمات نوری وجودی را به قلم اعلای ید قدرتش،در کمال حسن و جمال نگاشته است فارجع البصر هل تری من فطور(ملک3).بقول عارف شبستری:
به نزد آنکه جانش در تجلی است                          همه عالم کتاب حق تعالی است
عرض اعراب و جوهر چون حروف است               مراتب همچو آیات وقوف است
از او هر عالمی یک سوره ی خاص                      یکی شد فاتحه واندیگر اخلاص
نقطه ی نطفه را صورتی دهد که زیباتر از آن تصور شدنی نیست،شیخ اجل سعدی گوید:
دهد نطفه را صورتی چون پری                           که کرده است بر آب صورتگری
خطاط هنرمند آن مظهر متعالی خداوند،و مجلای عالی اسم شریف مصور است که حروف و کلمات کتاب تدوینی را به وزان حروف و کلمات تکوینی بزیبایی و دل آرایی صورتگری میکند،تا قرآن کتبی را به وفق قرآن عینی صورت دهد.این سمت سامی مظهریت حق،حق طلق و اقتضای عین ثابت استاد خط است.که کل یعمل علی شاکلته.
استادم در فن شریف ارثماطیقی أعنی علم حروف و اعداد و اوفاق،حضرت زاهد ناسک حجة الاسلام والمسلمین آقا سید مهدی قاضی تبریزی رضوان الله تعالی علیه که در حسن خط آیتی باهر بود، و بویژه در ثلث قادری نادر بلکه شأنی خاص در ثلث داشت، بر این عقیدت بود که هر حرف کتبی را چون عینی شکل و صورتی خاص است که اگر از آن تحریف شود و مثله گردد،در جداول وفقی و تعویذات و نظائر آنها بی اثر خواهد بود.لذا هیچگاه بی طهارت، قلم و لوح را مس نمی کرد و در رسم حروف اهتمام بسیار داشت، و در آیین کتابت سبک کوشیار.چه برنامه کوشیار این بود که در حال اعتدال حال و مزاج می نوشت، و با خستگی و عدم اعتدال دست به قلم نمی برد. و پیش از شروع به نوشتن چند قلم می تراشید و آماده می کرد تا اگر یکی از آنها در اثناء کتابت از رفتار باز ماند با دیگری بنویسد. هیچگاه با قلم شکسته نمی نوشت که قلم شکسته در دست درویش هم باشد شکسته ی درست نمی نویسد. انسان با طهارت و اعتدال حال و اجتماع بال، بهتر قبول حقایق از حسن مطلق می کند و بصورت زیباتر تمثل می دهد. این کوشیار همانست که رساله ای در حرکت پرگار نوشته است و در فرانسه بزبانشان ترجمه شده است و به طبع رسیده است.
خداوند سبحان در هر حرف و کلمه اعم از تکوینی و تدوینی خاصیتی مودع فرمود که در غیر آن یافت نمیشود. و در اجتماع و ترکیب آنها نیز خاصیتی تعبیه کرد و کرامت فرموده است. مثلا خاصیت ق منفرد افاده معنی پرهیز است که امر از وقی یقی است، و چون با لام مرکب شود افاده معنی بگو کند که از قال یقول است، و چون با میم ترکیب یابد افاده معنی برخیز نماید که امر از قام یقوم است، و چون با لام و میم معاً ترکیب یابد افاده معنی قلم کند، و چون حسن خط بر آن مزید شود صباحت و جمال صورت یابد که آن را حکمی برتر، و در نفوس اثر دیگر است.
در کتب فقهی و جوامع روایی در تشاح مأمومین در اختیار امام جماعت فرموده است که اگر ائمه جماعت همه در قرائت قرآن هجرت و سن و علم به سنت و فقه بدین برابر بودند آنکه صباحت وجه او بیش است پیش است.
در وسائل از جناب کلینی باسنادش از ابوعبیده روایت فرموده است که قال سالت أباعبدالله علیه السلام عن القوم من اصحابنا یجتمعون فتحضر الصلوة فیقول بعضهم لبعض: تقدم یا فلان، فقال ان رسول الله قال: یتقدم قوم أقراهم للقرآن، فان کانوا فی القرائه سواء فأقدمهم هجرة فان کانوا فی الهجرة سواء فأکبرهم سناً، فان کانوا فی السن سواء فلیؤمهم اعلمهم السن سواء فأصبحهم وجهاً (وسائل الشیعة ج 1، ط امیربهادر ص 530).
مرحوم شهید ثانی در شرح لمعه در تعلیل اختیار أصبح وجهاً فرموده است: لدلالته علی مزید عنایة الله تعالی. غرض اینکه خط را مقامی رفیع است و حسن خط را درجتی أرفع و مفردات را أثری است و ترکیباتشان را تأثیری دیگر و حسن ترکیب را تأثیری بهتر و بیشتر.
حسن خط چشم را کند روشن / قبح خط دیده را کند گلخن
بلکه آمه و خامه و دیگر آلات و ادوات که معدّات ترقیم و تنمیق اند در این اصل رصین و اصیل،‌ دخلی به تمام دارند. وقتی حضرت استاد آیة الله علامه طباطبائی صاحب تفسیر عظیم المیزان – قدس سره العزیز – که خود در حسن خط خوش نویس بود بلکه ممتاز می نوشت و در ایوان قلم بالا نشین بود، و منظومه ای در رسم خط نستعلیق از بدایع افکار خود فرموده است؛ به این خوشه چین خرمن بزرگان،‌ دستوری از آیات قرآنی به عنوان دواء و شفا، عطا فرموده است که ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین (اسراء 83). سپس به این کمترین فرمود: آیات یاد شده را با قلم نی بنویس که من خودم چون این دستور را از فلانی گرفته ام (عالمی عالیجناب را نام برد که اظهار داشت باعث اولی من در تفسیر المیزان و تفسیر قرآن به قرآن، آنجناب شده است) با قلم آهنی نوشته ام و از آن بهره نبردم هر چند از نوشتم آیات قرآنی برای دوا و شفاء با قلم آهنی قلباً انزجار داشتم لاجرم با آن بزرگوار در میان نهاده ام، جواب دادند که عدم تأثیر از قلم آهنی است که بنای آهن بر جنگ و جدال و خونریزی و ویرانی و از اینگونه امور است و ارسلنا الحدید فیه بأس شدید، بعد از با نی می نوشتم و از آن مائده فائده ها عائد می شد.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۸۸ ، ۱۴:۵۸
مجنون