علامه حسن زاده آملی

نکته های عارفانه زندگی علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)

{ background:url(image.png) no-repeat center; }

علامه حسن زاده آملی

نکته های عارفانه زندگی علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)

علامه حسن زاده آملی

این وبلاگ قصد بر آن دارد که شمه ای از بارقه های نوریه علمی حضرت استاد علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)را به نفوس مستعده بچشاند.
که اگر مورد پسند افتد ما را بسند است.
حقیری از دل عالم
رسول سالارکریمی(مجنون)

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۵۹ مطلب در شهریور ۱۳۸۸ ثبت شده است

بگذار تا بنالم از درد بى دوایم

بیگانه اى چه دانى من دانم و خدایم

از دست دیده دل کارم شده است مشکل

آن مى کشد به صحرا این سوى انزوایم

با طفل ابجدى از سر القدر چه گویى

بر بى بصر چه خوانى اسرار اولیایم

یا رب بذات پاکت شب را مگیر از من

من باشم و سحرها ذکر خدا خدایم

تا از حظائر قدس آید نسائم انس

هل من مزید آید از قلب با صفایم

غیب الغیوب دارد هر لحظه شان بیحد

گوید که نیست جز من بگذر زما سوایم

نجمى که بد سهایى امروز شد ضیایى
از فیض کبریایى و الشمس و ضحایم
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۸۸ ، ۰۸:۵۸
مجنون

بسم الله الرحمن الرحیم

مژده به سالکان کوی دوست!

اولین کتاب تفسیری حضرت استاد علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)با نام " سدرة المنتهی فی تفسیر قرآن المصطفی"به چاپ رسیده است.

ان شاءالله دوستان از این کتاب حظ کافی و لذ وافی را ببرند .

تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.

                                                                                                  التماس دعا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۸۸ ، ۰۸:۵۲
مجنون

آیت الله حسن زاده آملی

درتحلیل قدرت و توانایی انسان، غالب افراد در بدو امر قوت جسمانی به ذهنشان تبادر می کند و هرکس اعضا و جوارح جسمانی او قویتر باشد، دیگران او را اشجع الناس و اقوی از دیگران می خوانند. درحالی که ظرفیت انسان به حدی است که با اکتساب نیروی ملکوتی و روحانی می تواند قدرتی به مراتب قویتر و کامل تر از قدرت جسمانی پیدا کند که نمونه بارز آن را در فتح خیبر وکندن باب قلعه خیبر توسط علی(ع) می توان مشاهده نمود.نگارنده مطلب حاضر در کتاب هزار و یک کلمه، جلد اول، کلمه 115 درمقام تبیین این موضوع برآمده که اینک با هم آن را از نظر می گذرانیم:

¤¤¤

امیرالمؤمنین امام علی(ع) درنامه ای که به سهل بن حنیف نوشت فرمود: سوگند به خداوند، من به قوت جسدی و حرکت غذایی درخیبر را بر نکنده ام، و آن را به چهل ارش به دور نیفکنده ام، چنان که اعضایم بدان احساس نکرده است، ولکن به قوت ملکوتی و نفسی که به نور رب خود مستضیء است بر آن دست یافتم.(1)

و به عبارت دیگر:

سوگند به خداوند، من به تایید قوت ملکوتی و نفسی که به نور رب خود مستضیء است در خیبر را برکنده ام و آن را به چهل ارش به دور افکندم، چنان که اعضایم بدان احساس نکرده است، نه به قوت جسدی و حرکت غذایی.

بیان: این حدیث عظیم الشأن که از غرر احادیث است در مجلس هفتاد و هفتم امالی صدوق نیز روایت شده است.(2)

ان امیرالمؤمنین - علیه السلام- قال فی رسالته الی سهل بن حنیف- ره: والله ما قلعت باب خیبر و رمیت به خلف ظهری اربعین ذراعاً بقوه جسدیه ولاحرکه غذائیه لکنی ایدت بقوه الملکوتیه و نفس بنور ربها مضیئه و انا من احمد کالضوء من الضوء...»

عارف جامی درسلسله الذهب دراین موضوع گوید:
برصف اهل زیغ با دل صاف
بهر اعلای دین کشیده مصاف
بوده از غایت فتوت خویش
خالی از حول خویش و قوت خویش
قدرت و فعل خق ازو زده سر
کنده بی خویشتن در خیبر
خود چه خیبر که چنبر گردون
پیش آن دست و پنجه بود زبون
و عارف رومی درآغاز دفتر سوم مثنوی گوید:
این چراغ شمس کو روشن بود
نزفتیل و پنبه و روغن بود
سقف گردون کوچنین دائم بود
نزطناب و استنی قائم بود
قوت جبرییل از مطبخ نبود
بود از دیدار خلاق ودود
همچنین این قوت ابدال حق
هم زحق دان نیز طعام و از طبق
ای دریغا عرصه افهام خلق
سخت تنگ آمد ندارد خلق حلق

کلام مذکور امام امیرالمؤمنین علی- علیه السلام- را خواجه طوسی در شرح فصل ششم نمط عاشر اشارات شیخ رئیس یادآورشده و گفته است:

لما کان فرح العارف ببهجه الحق اعظم من فرح غیره بغیرها، و کانت الحاله التی تعرض له و تحرکه اعتزازاً بالحق او حمیه الهیه اشد مما یکون لغیره، کان اقتداره علی حرکه لایقدر غیرعلیها امراً ممکناً. و من ذلک یتعین معنی الکلام المنسوب الی علی - علیه السلام:- والله ما قلعت باب خیبر بقوه جسدانیه ولکن قلعتها بقوه ربانیه .

بدان که انسان کامل محل مشیه الله است، این مظهر تام مشیت و اختیار الهی صاحب ولایت کلیه است که دارای رقائق صفات حق تعالی و محل ظهور تجلی جمیع اوصاف کمالیه الهیه است. و بعباره اخری: انسان کامل خلیفه الله است، و خلیفه باید به صفات مستخلف عنه و درحکم او باشد. پس وجود انسان کامل ظرف همه حقائق و خزائن اسماءالله است. و این اسماءالله اعیان حقایق نوریه دار هستی اند نه اسمای لفظی، لاجرم صاحب این مقام دارای ولایت تکوینی است که مفاتح غیب- یعنی همان حقائق نوریه- در دست اوست، و می تواند با اذن و مشیت الهی تصرف در کائنات کند، بلکه در موطن و وعای خارج از بدن خود انشاء و ایجاد نماید، و موجودات خارجی به منزلت اعضای وی و خود او به مثابت جان آنها گردد، زیرا که نفس ناطقه انسانی جوهر مجرد قائم بذاتش و خارج از بدن و محیط و مستولی برآنست و تعلق تدبیری و تصرف در بدن دارد، بنابراین چه تفاوت که بدن خود را در تدبیر و تصرف خود بدارد یا اعیان خارجی دیگر را. هرگونه معجزات و کرامات و خارق عادت های انسان های کامل همه از این جهت و بدین سبب است.

ظهور معجزات و کرامات و مطلق خوارق عادات از انسان، مثل پدید آمدن دیگر چیزها، بدون واسطه علل و اسباب نیست. و این واسطه، نفس انسانی به اذن الله تعالی است. و این اذن الله اذن قولی دارج و متعارف در محاورات شفاهی نیست، بلکه اذن الله به معنی واقعی نکوینی آنست بدان نحو که اقتضای وجود صمدی است، و موحد به توحید قرآنی بدان آگاه است، چه این که نفس ناطقه انسانی در مسیر تکامل و اشتداد وجودی به جائی می رسد که همان طور بدن و قوای وی در اطاعت او می باشند، موجودات عالم همه به منزلت اعضاء و جوارح او می گردند، و ماده کائنات مطیع او می شود که تواند در آنها تصرف کند و به بیان حکیم الهی مولی صدرای شیرازی در مفاتیح:

النفس الانسانیه من شأنها ان تبلغ الی درجه یکون جمیع الموجودات أجزاء ذاتها، وتکون قوتها ساریه فی الجمیع، ویکون وجودها غایه الکون و الخلیفه .

لذا معجزات قولی وفعلی و همچنین مطلق کرامات و خارق عادات مثل علاج اکمه و ابرص، و استحالت عناصر مانند برد و سلام شدن نار برای ابراهیم خلیل الرحمن و نزول باران از صلات استسقاء و جز آن و بروز خصب و رخاء و تسبیح حصاء و ثعبان شدن عصاء، و شق البحر وشق الشجر و شق الأرض و شق البحر، و احیای أموات و شفای مرضی، و اشباه و نظائر این گونه امور همه از تصرف جوهر نفس کامل انسانی به اذن الله تعالی است به تفصیلی که در آغاز انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه بیان کرده ایم.(3) نه چنان که آراء فائله قایل اند که مساوق با گزاف می گویند، زیرا که آنان بی واسطه اسباب همه چیز را به خداوند نسبت می دهند، و وسائط واسباب و آلات را عزل می کنند، چنان که مردم طبیعی در مقابل آنان همه چیز را به اسباب نسبت می دهند و از مسبب اسباب غافل اند.
ما این مسائل را در رساله ولایت تکوینی، و به ویژه در رساله انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه به تفصیل تقریر و تحریر کرده ایم که اهل درایت را کفایت است، و هر یک چندبار به طبع رسیده است.

نمط دهم اشارات شیخ رئیس در اسرار آیات است. یعنی در ظهور غرایب از قبیل اخبار به غیب و کرامات و صدور معجزات و دیگر امور خارق عادات از نفس ناطقه انسانی است. و شیخ همه این مسائل را با استمداد از تمثیل و تنظیر به مذاهب طبیعت مبرهن فرموده است.

در بند یکم و دوم و سوم آن گوید:

اگر ترا خبر رسد که عارفی مدتی غیر معتاد از اندک قوت بازایستاد، آسان تصدیق او کن و آن را در روش مشهور طبیعت شمار. به یادآور که هرگاه طبیعت و مزاج مواد صالحه بدن را تحلیل نبرد و هضم نکند مدتی سالم می ماند بی غذای تازه. و نیز حالات نفسانی در مزاج تأثیر دارد و بالعکس. پس واردات غیبی بر نفس عارف بدن او را مسخر نفس می کند چنان که بدن ازاشتغال به افعال طبیعی بازمی ماند و مواد صالحه را تحلیل نمی برد و بی غذا زنده می ماند.

و آن را تشبیه به تب و بیماری ها کرده است که در آن حالت بدن چندروز بی طعام زنده است برای آن که تحریک برای هضم و تحلیل در بدن او نیست.

و در بند پنجم آن گوید:

اگر ترا خبر رسد که عارفی کاری توانست و امثال وی توانایی آن نداشتند، یا حرکتی یا تحریکی کرد که دیگران از آن عاجز می ماندند آن را به انکار تلقی مکن که اگر در روش طبیعت جستجو کنی راه به سبب آن بیابی.

و در بند بیست و پنجم آن گوید:

شاید ترا خبر رسد که عارفان کارهای خارق عادت کردند و تو در تکذیب شتاب نمائی، مانند این که عارفی برای مردم استسقاء کرد و باران آمد، و شفا از بیماری خواست آنها شفا یافتند، یا بر آنهانفرین کرد زمین آنها را فروبرد، یا آنها را زلزله رسید، یا به وجه دیگر هلاک شدند، یا برای آنها دعا کرد وباء و مرگ و سیل و طوفان از آنها رفع شد. یا درنده رام ایشان گشت، یا مرغ از آنها نرمید، و مانند آن که مانع واضح روشنی ندارد پس توقف کن و در انکار شتابی منمای که مانند این موارد را در اسرار طبیعت اسبابی است، و شاید من بتوانم پاره ای از آن را برای تو بگویم.

آنگاه شروع کرده است به شرح دادن علت آنچه گفته است. و علت را قوت و قدرت نفس ناطقه دانسته است، ولکن آن را از راه توسل به اسرار طبیعت به گونه ای بیان کرده است که موجب اعجاب ارباب فکرت و خبرت و اصحاب دها و فطنت است.

فارابی در مدینه فاضله در تعریف سعادت نفس گفته است:
السعاده هی أن تصیر نفس الانسان من الکمال فی الوجود الی حیث لاتحتاج فی قوامها الی ماده ، وذلک أن تصیرفی جمله الأشیاء البریئه عن الأجسام، وفی جمله الجواهر المفارقه للمواد، وأن تبقی علی تلک الحال دائما أبدا.(4)

این تعریف در بیان سعادت نفس ناطقه، سخت استوار است. نفس ناطقه نائل به سعادت کامل صاحب مقام «کن» است که ماده کائنات در اختیار اوست، و هروقت بخواهد مطابق اسمی از اسماء الله تعالی را که دارا است در آن تصرف کند به تفصیلی که در شرح عین چهل و نهم سرح العیون فی شرح العیون، و در رسائل نهج الولایه و انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه و وحدت از دیدگاه عارف و حکیم بیان کرده و شرح و بسط داده ایم. والله سبحانه فتاح القلوب و مناح الغیوب.

ــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها:
1-بشاره المصطفی، عماد الدین طبری، ص532
2-امالی صدوق، ص 703
3-انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص41
4-مدینه فاضله، ص 66

منبع : کیهان
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۸۸ ، ۱۸:۳۸
مجنون
اصل اول:هر چه هست وجود است

2-اصل دیم:هرپدیده آمده ازوجودپدیدآمده است.

3-اصل سیم: نیرویی داریم که درمی یابد وتمیز می دهد.

4-اصل چهارم:سرای هستی بی حقیقت وواقعیت نیست.

5- اصل پنجم:واقعیت وحقیقت هر چیز هستی است.

6-اصل ششم:واسطه ای میان وجودوعدم نیست.

7-اصل هفتم:هستیهاباهم بی پیوستگی نیستند.  بلکه هستیهاباهم پیوستگی دارند.

8-اصل هشتم:آنچه اتفاقی نیست هدفی دارد ورفتاراوبیهوده نیست.

9-اصل نهم :هرچه را درجنبش ومسیر جنبش قرار می گیرد وچون هدف دارد دین وهدف دارد.

10-اصل دهم:علم وجود است.

11-اصل یازدهم:حرکت در چیزی است که فاقد کمالی باشد.

12-اصل دوازدهم:موجودی که کمال مطلق است حرکت در اومتصور نیست.(ویا به عبارت دیگر:مجموع هستی بی جنبش ودر س کامل است).

13-اصل سیزدهم :حرکت فرع بر احتیاج است.

14-اصل چهاردهم:هرچه که غایت وکمال متحرکی است برتروفراتر از آن متحرک است پس موجودات را درجات ومراتب است.

15-اگر سلسله موجودات منتهی به موجودی شود باید آن موجود غایت غایات وکمال کمالات ونهایت ومنتهای همه هستیهاباشد ومادون اوهمه محتاج اوودروی حرکت متصور نبود.

16-هر موجودی در حد خود تام وکامل است. تام واتم وکامل واکمل از قیاس پیش می آید.

17-هیچ چیزدر حد خودودر عالم خود شر وبد نیست ولی قیاس ونسبت با این وآن که به میان آمد سخن از شروبد به میان می آید.

18-نطفه ومربی واجتماع ومعاشر از اصولی اند که در سعادت وشقاوت انسان دخلی به سزا دارند.

19-حرکت:خارج شدن موضوعی است از فقدان صفتی وکمالی به سوی وجدان آن کمال وصفت به طور تدریج ووجودهر جزء بعد از جزء دیگر.

وخلاصه حرکت عبارت است از خروج شئ از قوه در امری به فعل تدریجا"

20-برای متحرک باید مخرجی باشد که وی رااز نقص به در برد وبه کمال رساند.

21-ما با حرکت ودر حرکت ودر جهان حرکتیم.

22-کتاب وآموز گار از وسایل ومعداتنند دانش دهنده دیگری است .

23-آن گوهری که به لفظ من وانا ومانند اینها بدان اشارت می کنیم موجودی غیر از بدن است .

24-انسان از مرتبه نفس تا مرحله بدنش یک موجود متشخص ممتد است وبه عبارت دیگر انسان موجود ممتدی است که از مرحله اعلا تا به انزل مراتبش همه یک شخصیت است.

25-جمیع آثار بارزاز بدن همه از اشراق وافاضه نفس است .

26-آن گوهری که به لفظ من وانا و مانند اینها بدان اشارات میکنیم به نامهای گوناگون خوانده

می شود چون :نفس *نفس ناطقه *روح*عقل *قوه عاقله*قوه ممیزه*روان*جان*دل*جام جهان بین*

ورقا*طوطی*و نامهای بسیاردیگرولی آنچه در کتب حکمت والسنه حکما رواج داردهمان پنج نام نخستین است .

27-بدن مرتبه نازله نفس است .

28-آنگاه کالبد تن بدن نفس است که نفس در او تصرف وبدان تعلق داشته باشد وآثاروجودیش را در او پیاده کند.

29-نفس را  هر دم در کشور وجود شئون بسیاری است که هیچ شانی او را از شان دیگر باز نمی دارد .

30-در میان انواع موجودات صاحب قوا و استعداد وهوش وبینش انسان را از شان دیگر با زنمی دارد

31-نفس ناطقه بسان درختی است که جمیع قوای او شاخه های اویند.

النفس فی وحدته کل القوی

            وفعلها فی فعله قدانطوی   

32-قوه متصوره به تنهایی صورتگرنطفه نیست.

33-فاقد شئ معطی آن به دیگری نتواندبودوبه عبارت دیگر :معطی کمال خود باید اولا" واجد آن باشد.

34-طلب مجهول مطلق محال است .

35-از آنجایی آمدیم که اول کار بود زیرا چون علم می آموزیم پیشتر می رویم.

36-فکر حرکت نفس ناطقه است از مطلب به مبادی ودوباره از مبادی به مطلب.

37-وعاء علم وعائی است که به خلاف همه ظرفها هر چه علم دراو بیشتر قرارگیردگنجایش او

بیشتر می شودو برای تحصیل علوم بالاتر وبیشتر آماده تر می شود .

38-علم را با وعاء او یک نحو سنخیت است.

39-نفس ناطقه ومخرج او از نقص به کمال هردو از موجودات ماوای طبیعت اند.

40-انسان بهترین طریق بلکه تنها طریق برای پی بردن به جهان هستی است.

41-مادی قائل به موجودی حقیقی وواقعی به نام ماده است برخلاف سوفسطایی که قائل به حقیقتی نبود.

42-مادی ماده را موجودی ازلی وابدی ووجود آن را بالذات می داند.

43-هر صورت معقوله فعلیت محض ومبرای از ماده واوصاف واحوال ماده است.

44-وعاء تحقق صور معقوله موجودی مبرا از ماده و اوصاف و احوال ماده است .

45-هر یک از قوه خیال و صور خیالی را تجرد برزخی است .

46-هر یک از نفس ناطقه ومخرج او از نقص به کمال موجودی ورای ماده اند.

47-هر فردانسان را یک شخصیت وهویت است که جمیع قوای او شئون همان هویت واحده اوست وهمه آثار وجودیش از آن منبعث می شوداگر چه مظاهرش متکثر است .

48-هر متحرک در حرکت خود به سوی چیزی می رود  که فاقد آن است تا از حرکت واجد آن شود وآن غایت وغرض اوست .

49-شیئیت شئ به صورتش است نه به ماده اش.

50-تنویم مغناطیسی ونوم هردو از یک اصل منشعب اند وآن در حقیقت انصراف وتعطیل حواس ظاهره از تصرف و دست در کار بودن به این نشاه طبیعت است .

51-نفس ناطقه در همه حال از خویشتن آگاه ومدرک ذات خودوبه خود داناست وهیچیک از حواس این چنین نیست .

52-علم انسان ساز است 

جان نباشد جز خبر در آزمون/

هرکه راافزون خبر جانش فزون. توهمان هوشی وباقی هوش پوش.

53-قوه متخیله از شئون نفس است وتجردبرزخی داردودر خواب وبیداری بیداروآگاه است ودستگاه عکاسی وصورتگری نفس ناطقه است .

54-نفس ناطقه ومخرج اواز قوه به فعل عاری از ماده واحکام آن اند یعنی هردو از عالم غیب اند وصرف حیات اند وحیات همان شعور وآگاهی است.

55-اشباحی که در عالم رویا می بینیم مطلقا" ایجاد نفس وقائم به اویندوهمه ابدان مثالی برزخی اند.

56-همه آثار وجودی انسان اطوار ظهورات وتجلیات نفس است وقوام بدن به روح وتشخص ووحدت وظهورآثار از اوست .

57-سعادت این است که نفس انسان در کمال وجودیش به جایی برسد که قوام بدن به روح وتشخص و وحدت وظهور آثارش از اوست .

58-روح انسان خواه در مقام خیال باشد وخواه در مقام عقل پس از ویرانی بدن تباه نمی شود.

59-همه مدرکات انسان ورای طبیعت است .

60-هر چه که بلا وضع است ممکن نیست در چیزی که با وضع است حاصل شود.

61-صورت علمیه مطلقا"کلی وجودی مجرد از ماده است وظرف تقرروتحقق او با او مسانخ وعلم وجودی نوری قائم به خوداست.

62-اسناد افعال صادره از انسان به بدن واعضاوجوارح مادی وی به مجازاست وحقیقتا"به نفس اسناد می یابند.

63-آنچهرا که انسان ادراک کرده است در صقع ذات خود یافته است وآن معلوم بالذات اوست واشیای خارجی که به نحوی از انحناء به واسطه واعدادقوی وآلات ادراکی خود با آنهاتعلق وارتباط یافته که از این ارتباط یافته که از این ارتباط به کسب علم نائل شده است معلوم بالعرض اند.

64-ماده تقدم علی بر نفس ناطقه نداردبلکه معد حدوث اوست که نفس حدوثا" جسمانی وبقاء" روحانی است .

65-هریک ازحواس واسطه ومعد نفس برای ربط و تعلق به خارج اوست وکار هر یک احساس محسوسی مخصوص است ولا غیر که اصلا" نمی دانند محسوس خارجی است یا نه واین حکم کار نفس است .

66-مرگ فقط قطع علاقه نفس از طبیعت وماده بدن است نه تباهی وزوال نفس .

67-آنچه صورت شئ را مانع از عقل وعاقل شدن وهمچنین معقول بالفعل گردیدن است ماده ای است که در آن مذکور است .

68-استدلال از فعل بر فاعل که استدلال از معلول بر علت و در اصطلاح برهان ان است استدلال ناتمام وناقص است لذا اثبات انسان نفس خود را به واسطه فعل نفس محال است .

69-الفاظ برای معانی اعم وضع شده اند و روزنه هایی به سوی معانی حقیقی اشیایند نه مبین ومعرف واقعی آنها اعنی معانی را آن چنانکه هستنند نمی شود در قالبهای الفاظ در آورد که هر معانی را آن چنانکه هستنند نمی شود ودر قالبهای الفاظ در آورد که هر معنی رادر هر عالم خودش حکمی خاص وصورتی خاص است .

70-دار آخرت عین حیات است وموجودی که ذاتا" حی است محال است که ضد خودرا بپزیرد یعنی محال است که موت بر او عارض شود ویا خواب وپینکی بر او دست یابد.

71-موجودی که حدوث بر او صادق نیست موجودی ازلی وابدی است که هیچگاه فنا وزوال در او راه ندارد.

72-جسم آلی جسم زنده است یعنی صاحب نفس است ونفس مبداء حس وحرکت به اراده است و به تعبیراعم که شامل نفوس ارضیه گردد نفس کمال اول جسم طبیعی آلی ذی حیات بالقوه است .

73-ناظم امور عالم مطلقا" یعنی تشکیل دهنده وبه نظم آورنده آن عقل است یعنی موجودی که فعلیت محض وعین حیات وعلم وقدرت ومبدا حیات وهرگونه کمال ومحیط به اشیاء از جمیع جهات آنهاست هم علت موجودات است وهم نهایت مطالب

74-طفره مطلقا"چه در حسیات وجه در معنویات باطل ومحال است .

75-تشکیک بر مبنای مشاء در ماهیات راه ندارد.

76-نور اسفهبد را که نفس ناطقه است مقام تجرد است یعنی اورا مقام فوق تجرد است یعنی او را مقام معلوم وحد یقف نیست که در نتیجه وحدت عددی ندارد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۸۸ ، ۱۲:۴۳
مجنون


دهان روح و تن انسان دو دهان دارد: یکى گوش که دهان روح او است و دیگر دهان که دهان تن او است. این دو دهان خیلى محترم‏اند. انسان باید خیلى مواظب آن‏ها باشد. یعنى باید صادرات و واردات این دهنها را خیلى مراقب باشد. آن‏هایى‏که هرزه خوراک مى‏شوند، هرزه کار مى‏گردند. کسانى که هرزه شنو مى‏شوند، هرزه گو مى‏گردند. وقتى واردات انسان هرزه شد، صادرات او هم هرزه و پلید و کثیف مى‏شود. یعنى قلم او هرزه و نوشته‏هایش زهرآگین خواهد داشت. حضرت وصى، امیرالمؤمنین، علیه السلام فرمود: عمل نبات است و هیچ نبات از آب بى‏نیاز نیست و آب‏ها گوناگون‏اند. هر آبى که پاک است، آن نبات هم پاک و میوه‏اش شیرین خواهد بود; و هر آبى که پلید است، آن نبات هم پلید و میوه او تلخ است.* خود عمل، حاکى است که از چه آبى روییده شده است. وقت اندک و کار بسیار بدان که باید تخم و ریشه سعادت را در این نشأ، در مزرعه دلت‏بکارى و غرس کنى. این‏جا را دریاب، این‏جا جاى تجارت و کسب و کار است; و وقت هم خیلى کم است. وقت‏خیلى کم است و ابد در پیش داریم. این جمله را از امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کنم، فرمود: «ردوهم ورود الهیم العطاش‏» ; یعنى شتران تشنه را مى‏بینید که وقتى چشمشان به نهر آب افتاد چگونه مى‏کوشند و مى‏شتابند و از یکدیگر سبقت مى‏گیرند که خودشان را به نهر آب برسانند، شما هم با قرآن و عترت پیغمبر و جوامع روایى که گنج‏هاى رحمان‏اند این چنین باشید. بیایید به سوى این منبع آب حیات که قرآن و عترت است. وقت‏خیلى کم است و ما خیلى کار داریم. امروز و فردا نکنید. امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر پرده برداشته شود و شما آن سوى را ببینید، خواهید دید اکثر مردم به علت تسویف، به کیفر اعمال بد این‏جاى خودشان مبتلا شده‏اند .» تسویف یعنى سوف سوف کردن، یعنى امروز و فردا کردن، بهار و تابستان کردن، امسال و سال دیگر کردن. وقت نیست، و باید به جد بکوشیم تا خودمان را درست‏بسازیم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۸۸ ، ۱۲:۳۹
مجنون
شعله تنور آسا آه آتشین دارم

با که مى توان گفتن حالتى چنین دارم

تا شوم بقربانش در مناى قرب وى

چون ذبیح ابراهیم چهره بر زمین دارم

اى امید بیماران اى طبیب عیسى دم

دادم آید از دردم دمبدم انین دارم

نقش لوح قلبت را نون و القلم دیدم

مهر مهر نونت را نقش بر جبین دارم

شمس عالم آرا یا احتراق نجمت بین

سر بزانوى حیرت از دل غمین دارم

 - چو روى خور فرو شد از کرانه
دل دیوانه ام گیرد بهانه
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۸۸ ، ۱۲:۳۰
مجنون
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۸۸ ، ۲۳:۵۹
مجنون

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از سوالاتی که ممکن است برای مسلمانان پیش بیاید این است که چرا ما در همه نماز های یومیه مان باید سوره فاتحه را بخوانیم ؟

جواب به این سوال را میتوانیم در علم حروف و اعداد بدهیم که به قول فرمایش حضرت علامه (روحی فداه)برای این علم گرانقدر هیچ دلیلی اقامه نمی شود و نشده است ولی کاربرد این علم را نمیتوان رد کرد.

در علم حروف اعتقاد بر آن است که هر حرف در سلسله حروف ابجدی یک خاصیت خاص به خودش را داراست

مثلا میگویند که حرف"ف"نشانه آفت است و در سور قرآن در تنها سوره ای که حرف"ف"وجود ندارد سوره الحمد است ،هر سوره قرآن را که نگاه بفرمایید این حرف "ف"در آن متجلی است به جز سوره حمد .

این بود یکی از دلایل بر این موضوع تا چه اسرار و حقایق دیگری بر آن مترتب باشد.......

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۸۸ ، ۱۸:۲۵
مجنون
حضرت استاد علامه(روحی فداه)در دیوان اشعارشان قصیده ای به نام"قصیده صحراویه"دارند که بر وزن قصیده حکیم میرفندرسکی است به مناسبت نزدیک شدن شب های احیاء یک بیت از این قصیده که خود یک دیوان شرح و تفسیر نیاز دارد را به مناسبت به شیفتگان راه انسانیت تقدیم میدارم که لعل الله یحدث بعد ذلک امرا:

منبر افرشتگان و عرش رحمان است دل        

دل به دست آور که دل سرمایه احیاستی

آری،بزرگترین کاری که ما در قوس صعود رحمانی میتوانیم انجام دهیم این است که دل افراد مصیبت زده و افراد مشتاق کمال را به دست آوریم.

                                                                             التماس دعا

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۸۸ ، ۱۳:۲۴
مجنون
امام صادق(ع)میفرمایند:

احفظ آداب الدعا و انظر من تدعوا؟کیف تدعوا؟و لماذا تدعوا؟...[مصباح الشریعه-آداب دعا]

"آداب دعا را حفظ کن،ببین چه کسی را میخوانی،به چه کیفیتی میخوانی،برای چه میخوانی؟(و ارتباط آن دعا با من طالب چیست؟)"

سه موضوع بیان شده در حدیث ،در حقیقت سه رکن و اصل دعا هستند،اما برای بررسی این سه اصل و پی بردن به کنه حدیث مذکور،باید ابتدا نقش دعا را در تکوین یا در سیر نزول و در تشریع یا در سیر صعود بررسی کرد:

دعا،حقیقتی است که در تمام موجودات هستی،اعم از موجودات مادی و موجودات غیر مادی(مائکه،عقول و نفوس مجرده)سریان ذاتی دارد.به طوری که اگر دعا نبود،اصلا آفرینش صورت نمیگرفت.

دعا یعنی حقیقت موجودات،یعنی طلب کردن و خواستن و تلاش کردن در وجود.این طلب ذاتی(دعا)در عالم علم خدا ،تعبیر به "اعیان ثابته" و حقایق علمی موجوداتی میشود که طلب دارند تا ظهور پیدا کنند و پا به عرصه عین گذارند،و از آنجا که حق تعالی کمال فضل و عنایت را داراست و از نقض مبری میباشد،به این طلب پاسخ داده است.

پاسخ(اجابت)خداوند،استجابت تکوینی دعاست و عبارت است از مرحله علمی به مرحله عینی و ظهور.

اما لازم به ذکر است که وقتی اعیان ثابته وجود را گرفتند،وجودی را دریافت کردند که از آن خودشان نبود(ذاتی آنان نبود)،بلکه وجود را بالغیر گرفتند.آنها عین ربط و فقر به واجب الوجودی بودند که وجود را به آنان افاضه کرده،پس فقر برای آنها ذاتی بود و هر لحظه،امکان از میان رفتن یا هدر رفتن این وجود افاضه شده وجود داشت،در نتیجه فضل و عنایت حق تعالی ،بار دیگر مشمول موجودات شد و مسیری را برای آنها به نام قوص صعود یا مسیر تشریع باز نمود،تا موجوداتی که در نزول برای گرفتن کمال،تلاش میکردند،در سیر صعود برای از میان بردن نواقص ملازم با آن(نواقصی که در سیر نزول،همراه موجود ایجاد شد)،حرکت کنند و با اتصال فقر و نقص ذاتی خود به غنای مطلق،راه حرکت را بیابند.

رساله شریف"دعا از اجابت تا اصابت"ص7و8

ادامه مطلب را در پست بعدی مطالعه فرمایید...........

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۸۸ ، ۰۹:۱۱
مجنون
سوال:منظور از آیه«یسئلونک عن الروح،قل الروح من امر ربی»چیست؟و چرا "روح"به امر الهی نسبت داده شده است؟

حضرت علامه:همه چیز"من امر رب"است،پرواز یک پشه،طلوع ستاره،نفس کشیدن ما و .... همه و همه"من امر رب"است،چیست که من امر او نباشد.همه چیز امر الله است. ولی لبته گاهی بعضی چیزها به جهت عظمت و ارزش فوق العاده ای که دارد مستقیما به «الله» و «رب» اضافه میشود.همه روزها،روز خداست،او خالق زمان است،همه ماهها،ماه خداست،ولی بعضی روزها ،«یوم الله» نام گرفته اند و از میان ماههای سال،ماه رمضان است که به لقب«شهر الله»ملقب شده است.این به خاطر عضمت و ارزش خاصی است که در اینها وجود دارد.«روح»از آن جهت که موجود شریفی است و مقام بلند و ارجمندی دارد،منسوب به «امر خدا» شده است.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۸۸ ، ۰۹:۵۴
مجنون
- فرزند ارجمندم، از اکنون باید بر قدم صدق یوسف صدّیق سلام الله علیه بوده باشد که :

   در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است
                                              ورنه هر گبری به پیری می شود پرهیزگار
    

- فرزندم! خود را باش. این داعی حسن حسن زاده آملی دینداری متمسّک به ذیل ولایت محمّد و ال محمّد صلوات الله علیهم با دلیل و برهان است، نه به تقلید و اتّباع از این و ان...

- ای فاضل فرزانه و فرهیخته و فرزام! در صنایع انسانها دقّت بسزا بفرما که همه ی انها را دین و ایین است؛ یعنی هر یک را در نحوه ی نگاهداری و اعمال ان برنامه ای خاصّ است که باید بدان برنامه اگاهی داشت و ان صنعت را به دستور ان برنامه به کار برد تا ان صنعت در کارش درست نتیجه دهد، و اگر مطابق دستورش به کار نرود، یکبارگی دچار اختلال و فساد و زوال می شود و مشکلات و حوادث بد پیش می اورد. ان دستور دین ان صنعت است، و هیچ صنعتی بی دین و دینداری پایدار و استوار نمی ماند.

-این همه صنایع برّی و بحری و فضایی شگفت ساخته ی قطرات نطفه اند؛ یعنی قطره نطفه ای در دو کارخانه حیرت اندر حیرت الهی که یکی زهدان مادر عزیز و دیگر همین نشأه گرامی دنیای مشهود ما که رحم دوم است؛ چنان دارای صورت دلنشین و بینش و دانش این چنین شده است که این همه صنایع شگفت از وی به منصّه ظهور رسیده است.

-نخست تأمّل بفرما که چگونه قطره نطفه ای، انسانی این چنینی شده است.

- و پس از ان تدبّر بفرما که چگونه به اختراع این همه صنایع بوالعجب دست یافته است، و سپس تعقّل بفرما که همه صنایع این نطفه را دین و ایین است. ایا ان کس که نطفه ای کذایی را چنین صورت و صنعت دلنشین چیره دست مخترع و مبتکر صنایع حیرت اور به بار اورده است، او را بی دین و بی ایین افریده است؟!

- عزیزم! کشیک نفس بکش تا انسانی الهی شوی، و در عداد مقرّبین در ایی و وارداتی ان سویی عایدت شود.

- و بدان که علم و عمل دو حقیقت انسان سازند و علم، امام عمل است، و اکنون هنگام تحصیل علم و اعتیاد به عمل صالح ان عزیز است، به انتظار فردا مباش که به فرموده ی انسان اگاهی:

در جوانی به خویش می گفتم      شیر شیر است گر چه پیر بود
تا  به  پیری  رسیده ام  دیدم        پیر پیر است گر چه شیر بود

منبع: فرازهایی از کلمه ی ۶۳۵ کتاب هزار و یک کلمه، جلد ششم، از اثار علامه حسن زاده آملی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۸۸ ، ۱۶:۴۸
مجنون

مهم‌ترین و اساسی‌‌‌‌ترین کاری که ما در امتداد زمانی خود داریم این است که خودمان را درست بسازیم. هیچ کاری برای انسان مهمتر از درست‌ساختن خودش نبوده و نیست و هیچ عمل در قدر و قیمت بدان نمی‌رسد. و به مبنای رصین و فتوای قویم برهان و قرآن، علم و عمل، انسان‌سازند. قرآن عین برهان است و عقل و نقل معاضد یکدیگرند و هر دو در این حکم محکم متّفق‌اند. اگر انسان من حیث هو انسان باید خودش را بسازد چاره‌ای جز تحصیل علم نافع و عمل صالح ندارد، و چون علم و عمل انسان‌سازند، هر یک از ما باید مراقب و مواظب خود بوده باشد که چگونه دارد در شب و روز خود را می‌سازد.

جناب برهان‌الموحّدین و قدوة‌العارفین علی امیرالمؤمنین در کوفه جوانی را می‌بیند که به خواندن تصنیف‌های هرزه و آلوده سرگرم و دل‌خوش است، امام به او فرمود: «داری به چه چیزهائی دفتر وجودت را پر می‌کنی».

امام باید بفرماید زیرا که مرّبی اخلاق و معلّم اجتماع و ولیّ امر است، وظیفه‌اش فرمودن و تعلیم و تربیت است. از جمله کلامی که امیرالمؤمنین به کمیل القاء فرموده‌است و در نهج‌البلاغه آمده‌است، این است که:

 اولئک والله الأقلُّون عدداً والأعظَمُون قَدراً یحفظ‌الله بهم حُججه و بیّناته حتّی یودعوها نظراءهم و یزرعوها فی قلوب اشباههم.

امام در این گفتار علمای به‌حق را زارع معرفی فرمود: علماء کشاورزند، عالم برزگر است، معارف عالم بذرهائی است که در مزرعة جانها می‌افشاند، قلوب مستعدّه مزارع این بذرها هستند )وَالبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخرُجُ نَباتُهُ بِإِذنِ رَبِّهِ

تخـمهائی کـه شهـوتی نبود           بـر آن جــز قیـامتـی نبـود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۸۸ ، ۱۶:۱۲
مجنون

الهی توانگران را به دیدن خانه خوانده ای،و درویشان را به دیدار خداوند خانه،آنان سنگ و گل دارند،و اینان جان و دل،آنان سرگرم در صورتند و اینان محو در معنا،خوشا آن توانگری که درویش است!

اگر از اخلاق درویشان خواهی خبر یابی از سعدی عزیز در گلستان بپرس و بنیوش:حکایت:را دیدم سر بر آستان کعبه همی مالید و میگفت(و همی نالید که)یا غفور یا رحیم تو دانی که از ظلوم جهول چه آید؟

عذر تقصیر خدمت آوردم               که ندارم به طاعت استظهار

عاصیان از گناه توبه کنند              عارفان از عبادت استغفار

عابدان جزای طاعت خواهند و بازرگانان بهای بضاعت،من بنده امید آورده ام نه طاعت،و به دریوزه آمده ام نه به تجارت،اصنع بی ما انت اهله

بر در کعبه سائلی دیدم         که همی گفت و میگرستی خوش

می نگویم که طاعتم بپذیر        قلم عفو بر گناهانم کش

گر کشی ور جرم بخشی روی و سر بر آستانم

                                                بنده را فرمان نباشد هر چه فرمایی بر آنم

رساله اسرار حج و تجلی اعظم ص45و46

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۸۸ ، ۱۰:۰۷
مجنون

علم و عمل علی التحقیق جوهرند نه عرض، بلکه فوق مقوله اند. و انسان سازند، انسان به علم و عمل ارتقاء وجودی می یابد، و هر کس بدان پایه که علم آموخته و عمل اندوخته ، به همان اندازه انسان است و قدر و قیمت دارد.

به هر اندازه که واجد آیات قرآنی شده است، به همان اندازه حکیم است و بهشت است و به هر اندازه که به اسماء و صفات الهی آگاهی یافت ، البته نه ؟آگاهی مفهومی، بلکه حقایق آنها را دارا شد، به همان اندازه متخلق به اخلاق ربوبی است. قرآن کریم فرمود: « إنه عمل غیر صالح » ( هود / 47 ) و فرمود: « جزاء وفاقا » ( نبأ / 27 ) و فرمود: « و لا تجزون الا ما کنتم تعملون » ( یس / 55 )

پس قیامت همه قیام کرده است و حساب همه رسیده و نامه ی اعمال همه به دست آنان داده شده است.

( مجموعه مقالات ، اثر آیت الله حسن زاده آملی ، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، چاپ سوم ، 1375، ص 103 )

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۸۸ ، ۲۱:۴۲
مجنون