علامه حسن زاده آملی

نکته های عارفانه زندگی علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)

{ background:url(image.png) no-repeat center; }

علامه حسن زاده آملی

نکته های عارفانه زندگی علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)

علامه حسن زاده آملی

این وبلاگ قصد بر آن دارد که شمه ای از بارقه های نوریه علمی حضرت استاد علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)را به نفوس مستعده بچشاند.
که اگر مورد پسند افتد ما را بسند است.
حقیری از دل عالم
رسول سالارکریمی(مجنون)

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «توبه» ثبت شده است

گناه را مراتب است از گناه پیش پا افتاده چون سرقت و کذب و قمار و نحوها، تا پله پله انسان بجایى مى‏ رسد که عبادتش را گناه مى ‏بیند و بعد خودش را که وجودک ذنب لا یقاس به ذنب.
سعدى گوید:
عابدان از گناه توبه کنند           عارفان از عبادت استغفار
 خواجه کائنات صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: انه لیغان على قلبى و انى لاستغفر الله فى الیوم مائة مرة و در حدیث دیگر:
انه لیران على قلبى و انى لاستغفر الله بالنهار سبعین مرة. به شرح حدیث بیست و دوم اربعین شیخ بهائى رجوع شود.

نکته642 هزار و یک نکته

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۰۱
مجنون
بسم الله الرحمن الرحیم


اى عزیز، در قبض صابر باش که آب را براى تشنه آفریدند؛ همان گونه که تو تشنه آبى، خود آب هم تشنه توست. این حقیر گفته است (دیوان، ط 2، ص 404):
غافر و تائب آمدند طالب مذنب از ازل             بى ‏شمر اسم حق همى این سمت اقتضا کند
تشنه به سوى آب و خود تشنه تشنه است آب             گدا خدا خدا کند خدا گدا گدا کند

 عارف رومى در مثنوى معنوى چه نیکو فرموده است:
         حکمت حق در قضا و در قدر             کرد ما را عاشقان یکدگر
          تشنه مى‏نالد که کو آب گوار             آب مى‏نالد که کو آن آب خوار
          آب کم جو تشنگى آور به دست             تا بجوشد آبت از بالا و پست‏

 وانگهى، به قول خواجه حافظ:
         تو بندگى چو گدایان به شرط مزد مکن             که خواجه خود صفت بنده پرورى داند
 صابر باش که اگر دیر شود، مسلّما دروغ نخواهد شد؛ قوله (سبحانه) وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ (المدّثّر، آیه 8). زود زود نمى‏دهند تا کم‏ کم ظرفیت حاصل شود. ببین که شیخ فرید الدین عطّار در منطق الطیر چه نیکو گفته است:
         شیخ مهنه بود در قبض عظیم             شد به صحرا دیده پر خون دل دو نیم‏
          دید پیر روستایى را زدور             گاو مى‏بست و از او مى‏ریخت نور
          شیخ سوى او شد و کردش سلام             شرح داد آن حال قبض خود تمام‏
          پیر چون بشنید گفت اى بو سعید             از فرود فرش تا عرش مجید
          گر کنند این جمله پر ارزن تمام             نى به یک کرّت به صد کرّت مدام‏
          ور بود مرغى که چیند آشکار             دانه ارزن بسى سال هزار
         ور ز بعد آن که تا چندین زمان             مرغ صد باره بپرد از جهان‏
          از درش بویى نیابد جان هنوز             بو سعیدا زود باشد آن هنوز
          طالبان را صبر مى‏باید بسى             طالب صابر نباشد هر کسى‏
 علاوه این که کسانى که دیرتر مى‏ گیرند پخته ‏تر مى‏ شوند و بهتر و برتر مى‏ گیرند. برخى را مى‏ شناسیم که زود راه برایش باز شده است، و لکن اکثر حرفهاى او ساحلى است نه لجّه‏ اى، اما براى جناب آخوند ملا حسینقلى همدانى پس از بیست و دو سال راه باز شده است و چه اهل راز شده است. به نکته 641 کتاب هزار و یک نکته این کمترین توجّه بفرمایید:
مرحوم آخوند مولى حسینقلى همدانى (رضوان اللّه تعالى علیه) در حکمت از شاگردان مرحوم حکیم متأله ملا هادى سبزوارى است، و در عرفان و سیر و سلوک از شاگردان مرحوم سید على شوشترى. جناب آخوند ملا حسینقلى بعد از بیست و دو سال سیر و سلوک نتیجه گرفت و به مقصود رسید. و خود آن جناب گفت: «در عدم وصول به مراد سخت گرفته بودم تا روزى در نجف در جایى (گویا در گوشه ایوانى) نشسته بودم، دیدم کبوترى بر زمین نشست و پاره نانى بسیار خشکیده را به منقار گرفت و هر چه نوک مى‏زد خرد نمى‏ شد، نان را ترک گفت و پرواز کرد و برفت؛ پس از چندى باز گشت، به سراغ آن تکه نان آمد باز چند بار آن را نوک زد و شکسته نشد، باز برگشت و بعد از چندى آمد و بالأخره آن تکه نان را با منقارش خرد کرد و بخورد، از این عمل کبوتر ملهم شدم که اراده و همّت مى‏ باید.
در دیوان این کمترین آمده است:
 قدم اول این مرحله خوف و رجا             باید از ترک سرت برگ سفر ساز کنى‏
همّت و خضر ره و بنیت در حدّ سوا             سان تثلیث در انتاج نظر باز کنى‏

صفحه 298 هزار و یک کلمه ج5-رساله انسان در عرف عرفان

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۱ ، ۲۲:۵۸
مجنون
بسم الله الرحمن الرحیم
بحقیقت برو و بگو آمدم، اگر گفتند اینجا چرا آمدى بگو بکجا روم و بکدام در رو کنم‏
          این ره است و دگر دوم ره نیست             این درست او دگر دوم در نیست
 اگر گفتند به اذن کى آمدى بگو شنیدم‏
     بر ضیافتخانه فیض نوالت منع نیست        در گشاده است و صلا در داده خوان انداخته‏
 اگر گفتند تا بحال کجا بودى بگو راه گم کرده بودم اگر گفتند چى آوردى بگو اولا دل شکسته که از شما نقل است‏
در کوى ما شکسته دلى میخرند و بس             بازار خود فروشى از آن سوى دیگر است‏
 و ثانیا:
         جز ندارى نبود مایه دارایى من             طمع بخششم از درگه سلطان من است‏
 و ثالثا: الهى آفریدى رایگان روزى دادى رایگان بیامرز رایگان تو خدایى نه بازرگان اگر گفتند برونش کنید بگو:
         نمیروم ز دیار شما بکشور دیگر             برون کنید از این در درآیم از در دیگر
 اگر گفتند این جرئت را از که آموختى بگو از حلم شما.
اگر گفتند قابلیت استفاضه ندارى بگو قابلیت را هم شما افاضه میفرمائید: باز اگر از تو اعراض نمودند بگو:
         به و الله به بالله به تالله             بحق آیه نصر من الله‏
          که مو از دامنت دست بر ندیرم             اگر کشته شوم الحکم الله‏
 اگر گفتند مذنبى بگو اولا شنیدم شما غفارید و ثانیا من ملک نیستم آدم زاده‏ام و ثالثا:
         ناکرده گنه در این جهان کیست بگو             آنکس که گنه نکرده و زیست بگو
          من بد کنم و تو بد مکافات دهى             پس فرق میان من و تو چیست بگو
 اگر گفتند اینحرفها را از کجا یاد گرفتى بگو:
         بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود             اینهمه قول و غزل تعبیه در منقارش‏
 اگر گفتند چه میخواهى بگو:
         جز تو ما را هواى دیگر نیست             جز لقاى تو هیچ در سر نیست‏
نکته61 هزار و یک نکته
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۱ ، ۱۵:۲۲
مجنون