علامه حسن زاده آملی

نکته های عارفانه زندگی علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)

{ background:url(image.png) no-repeat center; }

علامه حسن زاده آملی

نکته های عارفانه زندگی علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)

علامه حسن زاده آملی

این وبلاگ قصد بر آن دارد که شمه ای از بارقه های نوریه علمی حضرت استاد علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)را به نفوس مستعده بچشاند.
که اگر مورد پسند افتد ما را بسند است.
حقیری از دل عالم
رسول سالارکریمی(مجنون)

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۹۱ مطلب با موضوع «مشرب اهل الله» ثبت شده است

بر تو باد پرهیز از زیادی کلام،شیخ طایفه ناجیه در أمالی اش به اسنادش از أبی عمر که گفت:رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:

به غیر از ذکر خداوند،زیادی حرف نزنید زیرا زیادی کلام به غیر از خداوند،برای دل قساوت می آورد و همانا دروترین مردم از خدا،قلب قاسی است.در کافی از امام صادق علیه السلام هم نقل شده است که فرمود:

مسیح علیه السلام فرمود:در غیر ذکر خدا،زیاد حرف نزنید،زیرا آنان که در غیر از یاد خدا خیلی سخن می گویند دلهایشان قاسی است ولی نمیدانند.

رساله آداب سالک الی الله ص20

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۸۸ ، ۱۷:۰۰
مجنون

تـعـلق بـه امـور جـسـمـانى ؛ موجب دورى نفس از معقولات و اشتغالش به مجردات است ، چه شـدت تـعـلق و غـرق گـشـتـن در عـالم طـبـیـعـت ، نـفـس ‍ انـسـان را از نیل به کمال باز مى دارد.
از امام صادق علیه السلام نقل است :
پـدرم هـمـواره مـى فـرمـود: هـیـچ چـیز چون گناه ، قلب را تباه نکند. قلب همچنان بر گناه اصرار ورزد تا این که گناه بر آن غالب آید و آن را وارونه کند.
فیض کاشانى  در کتاب وافى در توضیح این حدیث مى گوید:
مـراد آن اسـت کـه گـنـاه ، هـمـواره بـر قـلب تـاثـیـر نـهـاده ، حـلاوت و صـفـاى آن را زایـل مـى کـنـد تـا ایـن کـه آن رویـش را کـه بـه سـوى حـق و آخـرت اسـت ، بـه سـوى بـاطـل و دنیا مایل گرداند. بنابراین ، حقیقت توبه ، عبارت است از بریدن نفس از تعلق بـه مـاده و نـفـى عـلاقـه و گـرایـش بـه عـالم اجـسـام ، بـه طـورى کـه ایـن عـمـل بـرایـش مـلکـه گـردد، و بـه سـراى تـطـهـیـر و هـمـراهـى بـا قـدسـیـان وصـول یـابـد. و بـدین سان ، ورطه حجاب و بعد، به سبب التفات به معقولات و تعلق به مجردات ، به کنار رود، چه دورى از یکى از این دو روى ، موجب نزدیکى به روى دیگر اسـت ، و از ایـن رو، حـضـرت صـلى الله عـلیـه و آله فـرمود:
دنیا و آخرت چون دو کفه تـرازویـنـد کـه هـر کـدام سـنـگـیـنـى یـابـد، دیـگـرى سـبـک شـود.  و کـسـى از اهـل حـکـمـت گـفـتـه اسـت : آنـهـا چون دو هوویند که انس یافتن با هر کدام ، موجب بیزارى از دیگرى است ، و بالجمله ، امور دنیوى و تعلق بدان ، موجب حرمان و مانع از تعلق به امور اخـروى اسـت و بـه قـدرى که از هر یک دورى حاصل شود، دیگرى نزدیک گردد و حضرت صـلى الله عـلیـه و آله از ایـن جـمـله تـعـبـیـر فـرمـود کـه : دنـیـا راس هر گناهى است .
پـس تـوبـه مـعـتـبـر نـزد اهـل الله درسـت نـیـایـد جـز بـه اعـراض کـامـل از احـوال دنـیـوى ، بـه حـیـثـى کـه بـدانـها التفات نیابد و از نظر خویش دورشان گـردانـد؛ چـنـانـکـه در حـدیـث آمـده اسـت :
دنـیـا بـر اهـل آخـرت ، و آخـرت بر اهل دنیا، و هر دو بر اهل الله حرام گشته است  و از این رو گـفـتـه انـد: تـوبه بر سه قسم باشد: یکى توبه بندگان که آن توبه از ترک طـاعـت و فـعـل قـبـیح است ؛ و دیگر توبه خاص اهل ورع که توبه از ترک مندوب است ؛ و سـه دیـگـر توبه اخص من الخاص که توبه است از التفات به غیر خدا. و این توبه ، مـخصوص اهل ولایت باشد که غالبا در مرتبه حضورند، و توبه پیامبر اکرم صلى الله عـلیـه و آله و اولیـاى خـدا از ایـن قبیل بوده است که او صلى الله علیه و آله خود فرمود: گـاه دلم را کـدورتـى عارض مى شود، و من به راستى که از خداى ، هر روز هفتاد بار آمرزش ‍ مى طلبم .

منبع:رساله توبه

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۸۸ ، ۱۵:۴۳
مجنون

ادامه...

این مدح و تعریف از علم هندسه از جهت استواری براهین و اتقان در انتظام و ترتیب آنست.علم ریاضی ذهن را تعدیل میکند،و فکر را از اعوجاج بدر می آورد و استقامت میدهد.افسانه و قصه های هرزه و اندیشه های ناپاک و پلید و حرفهای کج و معوج فکر را از استقامت باز میدارند و انسان را از استنتاج و تحصیل معارف حقه و درست اندیشی و درست بینی دور می گرداند.حتی میر عماد حسنی در آداب المشق میگوید:

اگر انسانی جان او ناپاک و آلوده باشد و اندیشه های باطل و ناروا داشته باشد،خط و مشق او صحیح و موزون نخواهد شد و خوش و ممتاز نخواهد گردید.

چنین در خاطر دارم که صدر المتالهین در تفسیر سوره مبارک «یس» و یا در تفسیر دیگر میفرماید که شخصی را می شناسم که حدت ذهنی بسزا داشت،و از هوش و بینش سرشاری برخوردار بود ،کلیات و مرسلات را خیلی خوب ادراک می کرد،اما برای او رهزنی پیش آمد که برگشت و بدین سوی منعطف شد و دل به امور مادی خوش کرد که تا آنچنان تعلقات به مادیات هوش و بینایی و صفا و بی رنگی را از او گرفت که از ادراک معانی و حقایق کلیه باز مانده بود و قادر به ادراک آنها نبود.

اصلا تعلق با تعقل جمع نمی شود.

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود           ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۸۸ ، ۱۳:۲۸
مجنون

یکی از اهم مراقبات این است که انسان واردات و صادرات دهانش را مواظب باشد.آن لقمه نانی را که به دهان می گذارد اگر از روی حساب نباشد هرزه خوار می شود و انسان هرزه خوارهرزه گو می گردد،آن دهانی که وارداتش آلوده است صادراتش هم آلوده است. و به قول شیخ بهایی در نان و حلوا:

لقمه کامد از طریق مشتبه       خون خور و خاک و بر آن دندان منه

کان ترا در راه دین مفتون کند      نور عرفان از دلت بیرون کند

انسانی که واردات گوشش یاوه و هرزه و گزاف است،صادراتش نیز آنچنان خواهد بود،قلم هرزه و نوشته های زهر آگین خواهد داشت،چرا دفتر وجودت و صحیفه نفست را به این گونه اباطیل و ترهات پر میکنی؟!متأله سبزواری چه نیکو فرموده است:

دفتر حق است دل به حق بنگارش     نیست روا پر نقوش باطله باشد

روح که قدسی نگشت و نفس که ناطق     روح بخاری و نفس سائله باشد

نفس ناطقه انسانی بزرگترین کتاب الهی است و به قول شمس مغربی:

مرا به هیچ کتابی مکن حواله دگر      که من حقیقت خود را کتاب میبینم

حیف نیست که چنین دفتر بزرگ الهی به هرزه ها و یاوه ها آکنده شود؟

یکی از عهد های شیخ الرئیس در رساله  عهدش این است که رمان و قصه های باطل نخواند.حرف ها و افسانه های باطل ذهن را کج و معوج میکند و نفس را از درست اندیشی و درست یابی عدول میدهد و منحرف میگرداند.

افلاطون در بیرون شهر آتن در محلی به نام آکادمیا باغی داشت که آن را وقف علم و معرفت نمود،و بر سر در باغ آکادمی نوشته بود:هر کس هندسه نمی داند وارد نشود.

ابن خلدون در مقدمه تاریخ گوید :و قد زعموا انه کان مکتوبا علی باب افلاطون من لم یکن مهندسا فلا یدخلن منزلنا. و نیز در همان مقدمه گوید:

و کان شیوخنا یقولون:ممارسه علم الهندسه للفکر بمقابه للثوب الذی یغسل منه الأقذار و ینقیه من الأوضار و الأدران.

یعنی اساتید ما گفته اند که ممارست در علم هندسه برای فکر به مقابت صابون برای جامه است که وی را می شوید و تمیز میکند.

ادامه دارد.....

منبع:رساله ولایت تکوینی ص9 و 10

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۸۸ ، ۱۲:۳۱
مجنون


دستورالعمل انسان فقط و فقط قرآن کریم و سنت رسول خاتم و آل او - علیها السلام - است و جز آن هوا و هوس است . اگر ما را گفتارى بود همان حقایق است که به قالب الفاظ دگر به فراخور فهم و بینش ما در آمد.

هر کس که هواى کوى دلبر دارد

از سر بنهد هر آنچه در سر دارد

ورنه به هزار چله ار بنشیند

سودش ندهد که نفس کافر دارد

برادرم ! قدم اول در سلوک توبه و پاکى از گناه و دورى از گفتار ناپاک ، و کردار و اندیشه هاى ناشایسته و خوى هاى نکوهیده است . در کلام خداى غفور رحیم نیکو تدبر کن که فرمود:

 ان الله یحب التوابین و یحب المطهرین ، سعى کن تا محبوب کردگار شوى !

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۸۸ ، ۱۶:۱۴
مجنون

عزیزان به علت مشکلات در سایت بلاگفا در این دو روزه از نوشتن مطلب جدید معذور بودم

در کتاب شریف هزار و یک کلمه که از حضرت علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)در شش جلد چاپ شده است حضرت علامه(قده) هزار و یک نکته و موضوع مهم را خاطر نشان کرده اند که بیشتر این کلمات در حد یک رساله مجزا هستند کلمه 319 این رساله شریف و نورانی که در جلد سوم این رساله به چاپ رسیده است فقط و فقط یک جمله است ولی از لحاظ بار معنایی و کاربردی بسیار مهم است و آن این است:


مهمترین صنعت و هنر دینی آدم سازی و مدینه فاضله به بار آوردن است

ص320-نکته319-جلد سوم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۸۸ ، ۰۷:۲۹
مجنون
انسان،در مقام حضور به اندازه ای داغ  می شود که چه بسا  آتش می گیرد.مثلا خیلی عجیب است که نوعا در عرفات آتش سوزی میشود.در عرفات که مفام عرفه هم هست،آتش شوق و حرارت مراقبت سنگین،گاه انسان را بی تاب می کند و این سوزش آتش عشق در جان انسان منجر میشود که در عرفات آتش سوزی ها پیش آید اگر چه مسبب این آتش سوزی ها چراغ یا نور شدید  خورشید و امثال ذلک معرفی میگردد اما حقیقت فوق این مقدار است اما اینکه آن چگونه حقیقتی است این زمان بگذار تا وقت دگر.

حضور و مراقبت اثر حضرت استاد صمدی آملی(قده) ص 81 و 82

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۸۸ ، ۱۷:۲۸
مجنون
خداوند رحمت کند آیت الله کشمیری را،ایشان یکی از بزرگواران و یکی از اوتاد بودند که افسوس ما او را نشناختیم و ادراک نکردیم،چه اینکه الان هم او را ادراک نمی کنیم.

غرض،در فیلمی که از ایشان دارم ،لبخند ملیحی می زنند و می فرمایند،در صحن امیر الومنین علیه السلام دیدم که کسی نشسته و آقا امام زمان را صدا می زند و حاجتی دارد،من هم رفتم و زیر گوشش گفتم«با امام زمان چه کار داری؟حاجتت این است و اینطور برآورده میشود»آن شخص که مرا ندیده بود بعد از شنیدن این صدا،داد و بیداد کرد و معرکه گرفت،همه مردم را جمع  کرد و گفت:امام زمان علیه السلام آمده و من آقا را دیدم.

آیت الله کشمیری،بعد از بیان این مطلب لبخند ملیحی زد و فرمود:«آقا!امام زمانش من بودم»

حضور و مراقبت اثر حضرت استاد صمدی آملی(قده)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۸۸ ، ۰۹:۴۲
مجنون
شیخ الرئیس(ابن سینا)در نمط نهم (اشارات و تنبیهات)که مقامات العارفین است میفرماید که بعضی اشتها دارند و چیزی میشنوند و خیال میکنند با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین میشود لذا چند صباحی می آیند و به این امور می پردازند و بعد از روی عجز ترک میکنند.اینها آن همت،عزم،استقامت و اراده را ندارند.

می پندارند که این مقامات و حقایق هم مثلیک قرص است که قورتش بدهند.

آیا "نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض"درباره آنها صادق می آید؟به این آسانی ها نیست!سبحان الله!که بزرگان علم و عمل فرمودند کسانی که یک دو قدم پیش آمدند و دست برداشتند و برگشتند یک جوری شدند،مثلا قساوتی برایشان پیش می آید.در هر حال به سیر و سلوک پرداختن و سپس رها کردن خیلی خطر دارد.شاید بعضی روایات هم در این باره داشته باشیم.در کتاب فضل قرآن اصول کافی غوری بفرماید،شاید در این خصوص اشاراتی از معصومین به دست بیاید.

شرح الاشارات و تنبیهات نمط هشتم ص 217 و 218

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۸۸ ، ۰۸:۳۱
مجنون
زندگی نامه
حضرت علامه محمدحسین طباطبائی
رحمه الله علیه
حضرت علامه محمدحسین طباطبائی

مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبایى(ره) در شرح حال خود می فرماید:

من در خاندان علمى در شهر تبریزکه از زمانهاى دور شهرت علمى پیدا کرده متولد شدم، در پنج سالگى مادرم را و در نه سالگى پدرم را از دست دادم، واز همان کودکى درد یتیم بودن را احساس نمودم ولى خداوند متعال بر ما منت نهاد و زندگى را از نظر مادى بر ما آسان نمود، وصى پدرم به منظور عمل به وصیت آن مرحوم از من و برادر کوچکترم مواظبت می کرد و با اخلاقى نیکو و اسلامى از ما نگهدارى مى کرد با اینکه همسرش از ما بچه هاى کوچک مراقبت مى کرد خادمى را نیز به این منظور استخدام کرد.

مدتى از عمرمان که گذشت به مدرسه راه یافتیم و زیر نظر معلم خصوصى که هر روز به منزل ما مى آمد به آموختن زبان فارسى و آداب آن و درسهاى دیگر ابتدایى پرداختیم و پس از شش سال از آن درسها فارغ شدیم. در آن زمان براى درسهاى ابتدایى برنامه مشخصى وجود نداشت بلکه هنگام ورود دانش آموز به مدرسه برنامه اى به صورت مقطعى تهیه مى شد و هر کسى بر حسب ذوق و استعداد خود تعلیم مى دید. من درس قرآن کریم (که پیش از هر چیز آموزش داده مى شد) و «گلستان » و«بوستان »، سعدى شیرازى،«نصاب الصبیان »، «انوار سهیلى »، «اخلاق مصور»، «تاریخ » معجم »، «منشئات امیرنظام » و «ارشادالحساب » رابه پایان بردیم.

اینگونه بود که بخش اول تحصیلات من به پایان رسید. سپس به فرا گرفتن علوم دینى و زبان عربى پرداختیم و بعد از هفت سال متنهاى آموزشى را که آن زمان در حوزه علمیه مرسوم بود فرا گرفتیم، در طى این مدت، در علم صرف و اشتقاق کتابهاى: «امثلة »، «صرف میر» و «تصریف » درنحو کتابهاى: «العوامل فی النحو»، «انموذج »، «صمدیة »، «الفیة ابن مالک » همراه با« شرح سیوطى » و کتاب «نحو جامى »،«مغنی اللبیب » ابن هشام، در معانى و بیان: کتاب «المطول » تفتازانى، در فقه: «الروضة البهیة » معروف به شرح لمعه شهید ثانى، «مکاسب » شیخ انصارى، در اصول فقه: کتابهاى «المعالم فی اصول الفقه » شیخ زین ن،«قوانین الاصول » میرزاى قمى، «رسائل » شیخ انصارى، «کفایة الاصول » آیت الله آخوند خراسانى، در منطق: کتابهاى «الکبرى فی المنطق »، «الحاشیة »، «شرح الشمسیة »، در فلسفه: «الاشارات و التنبیهات » ابن سینا، در کلام:«کشف المراد» خواجه نصیرالدین را خواندم و این گونه بود که متنهاى درس غیر از فلسفه متعالیه و عرفان را به اتمام رساندم.

براى تکمیل درسهاى اسلامى خود به نجف اشرف مشرف شدم و در درس استاد آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانى حضور پیدا کردم. همچنین به مدت شش سال متوالى خارج اصول فقه را خواندم، در طى این مدت درسهاى عالى فقه شیعى را نزد استادمان آیت الله نائینى تحصیل کردم و نزد آن بزرگوار دوره کامل خارج اصول فقه را نیز به مدت هشت سال نزد آن بزرگوار به پایان بردم، و در کلیات علم رجال نزد مرحوم آیت الله حجت کوهکمرى درس خواندم.

استاد من در فلسفه اسلامى، حکیم اسلامى سید حسین بادکوبه اى بود که نزد آن حضرت کتابهاى منظومه سبزوارى، اسفار و مشاعر سبزوارى، اسفار و مشاعر ملاصدرا، شفاء ابن سینا، کتاب اثولجیاى ارسطو، تمهید القواعدابن ترکه و اخلاق ابن مسکویه را خواندم.

استاد بادکوبه اى ضمن ابراز علاقه وافر به بنده خود بر درسهایم اشراف کامل داشت و سعى مى نمود که ریشه هاى تربیت را در اعماق وجود من مستحکم سازد و همواره مرا به مدارج اندیشه و راههاى استدلال راهنمایى مى فرمود، تااینکه در طرز تفکر خود بر آن روش خو گرفتم سپس به من فرمود تا در درس استاد هیئت و نجوم سید ابوالقاسم خوانسارى حاضر شوم. من نیز نزد او دوره کامل ریاضیات عالى و علم هندسه در هر دو بخش: هندسه فضائى و هندسه مسطحه و جبر استدلالى (جبر گزاره) را خواندم.

سپس به علت نابسامانى وضع اقتصادى به ناچار به وطن خود بازگشته و در شهر تبریز زادگاه خود منزل گزیدم، درآنجا بیش از ده سال اقامت کردم و در واقع آن روزها روزهاى سیاهى در زندگى من بود زیرا به علت نیاز شدید مادى که براى گذراندن زندگى داشتیم از تفکر و درس دور گشته و به کشاورزى مشغول شدم،

زمانى که در آنجا بودم احساس مى کردم که عمرم تلف مى شود فقر و تهیدستى روح مرا تیره و تار نموده و ابرهاى درد و رنج بر روى من سایه مى گستراندند، چرا که از درس و تفکر دور بودم، تا اینکه دیده خود را بر وضع زندگیمان بستم و شهر تبریز را به مقصدشهر مقدس قم ترک گفتم.

هنگامى که به این شهر وارد شدم احساس کردم از آن زندان رنج و درد رهایى یافتم، و خداى منان را شاکرم که دعاى مرا اجابت نمود و در راه علم و آماده سازى رجال دین و تربیت نسل صالح براى خدمت به اسلام و شریعت محمدى صلى الله علیه و آله، توفیق را نصیب من ساخت، و تاکنون روزگارم در این شهر مقدس که حرم رسول الله است، سپرى شده است.

البته، براى هر کس در طول زندگى به مقتضاى شرایط روزهاى تلخ و شیرینى وجود دارد، به خصوص براى من از این جهت که مدتى از عمر خود را با یتیمى و دورى از دوستان خود گذراندم و باتمام وجود درد یتیمى را لمس کردم و با حوادث دردناکى در طول زندگى خود روبرو شدم ولى خداوند منان مرا از یادنبرده، لحظه اى به خود وا نگذاشت. و همواره با نفحات قدسى اش مرا در لغزشگاه هاى خطرناک یارى کرده است واحساس مى کنم که گوئى قدرتى پنهانى مرا به خود جذب نموده و تمام موانع را از سر راه من برداشته است.

هنگامى که کودک بودم درس صرف و نحو را مى آموختم، هیچ رغبتى در خود براى ادامه درس و تحصیل نمى یافتم، چهار سال گذشت و من نمى فهمیدم که چه بخوانم، ولى بناگاه آرامش در وجودم پدید آمد که گوئى انسان دیروزى نیستم، و در راه علم و اندیشه با جدیت و درک کامل پیش مى رفتم، و از آن روز بحمد الله تا آخر روزهاى درس که در حدود هفده سال به طول انجامید در راه طلب علم و دانش هیچگونه سستى برایم پیش نیامد و تمام رخدادها ولذتها و مرارتهاى زندگى به فراموشى سپرده، و از همه چیز و همه کس بریدم مگر اهل علم و اصحاب فضیلت، و برنیازهاى روزمره اولیه اکتفا کرده و خود را وقف درس و تعلیم و نشر معارف دینى و تربیت طلاب نمودم.

بارها شب را تا به هنگام صبح مشغول مطالعه بودم و به خصوص در دو فصل بهار و پاییز، و چه بسیار معضلات علمى که در طى مطالعه براى من حل شده است و درس فردا را قبل از اینکه روزش فرا برسد خود مى خواندم تا هنگام رویاروى با استاد هیچ مشکلى براى من باقى نماند.

برای کسب اطلاعات از تالیفات حضرت علامه طباطبایی به ادامه مطلب رجوع بفرمایید:
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۸۸ ، ۲۱:۲۱
مجنون
1-جزا نفس عمل است :هل یجزون الا ما کانوا یعلمون(اعراف146)

2-قیامت با توست نه در آخر طول زمانی،رسول الله(ص)به قیس بن عاصم فرمود:ان مع الدنیا آخره.

3-ملکت با عالم ملک است و خبالت با عالم مثال و عقلت با عالم عقول،قابل حشر با همه ای و دارای سرمایه کسب همه.صادق آل محمد(ص)فرمود:«ان الله عز و جل خلق ملکه علی مقال ملکوته،و اسس ملکوته علی مثال جبروته لیستدل علی ملکوته و بملکوته علی جبروته»درست بخوان و درست بدان.

4-سفرنامه معراج رسول الله(ص)شرح اطوار بشر است.

5-انسان چون با اصل خود انس گرفت آن میشود.

6-تا گم نشدی چیزی در تو پیدا نشود.

7-تا بیننده و گیرنده نشدی انسان نیستی.

8-انسان کارخانه و دستگاهی است که هم از عوالم ملک عکسبرداری میکند و هم از ملکوت،اولی را بالا میبرد و دومی را تنزل میدهد بی تجافی و همه را در گنجینه سرش و عیبه غیبش درج میکند درست بنگر تا به حقیقت کریمه «لاکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم»(مائده67)برسی.

9-بینشم از تن نیست که دیگر جانوران و رستنیها وهرچه آخشیج است در آن انبازند،از روانی است که آن من است پس نه تن جای روان است و نه روان جای تن  و گرنه در اندازه او بودی و دانستی که نیست ،تن بر خاک است و روان در فراز خاک.این سخن کوتاه در نزد دانا بسیار بلند است.

10-از خاموشی گفتار زاید و از اندیشه کردار.

11-انچه در احوال و اطوار سالک در خواب و بیداری عائدش میشود میوه هایی است که از کمون شجره وجودش بروز میکند.

12-گرسنگی و تشنگی دائند و غذا و آب دوا،دوا را تا چه اندازه باید خورد.


برگرفته از رساله شریف هزار و یک کلمه جلد دوم ص214و215 کلمه275


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۸۸ ، ۱۵:۰۱
مجنون
در منشئات قائم مقام(ص233)آمده است که:

شیخ شبلی را حکایت کنند که در یکی از سفرها دزد بر کاروان زد و هر کس را در غم مال افغان و خروش برخاست مگر او که همچنان ساکن و صابر بود و خندان و شاکر،که موجب تعجب سارقان گشته وجه آن باز پرسیدند.گفت این جماعت را مایه بضاعت همان بود که رفت.خلاف من که آنچه داشتم کماکان باقی است و امثال شما را تصرف در آن نیست.


برگرفته از کتاب شریف معرفت نفس درس هشتاد و سوم صفحه311


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۸۸ ، ۱۵:۳۱
مجنون
متاله سبزواری در شرح اسرار دفتر ششم مثنوی عارف رومی(ص453،ط رحلی،چاپ سنگی)گوید:

مشرب اهل الله دو گونه است:یکی کتمان اسرار،ویکی افشاء و عربده جویی کند.

شبلی فرماید :از آن جام که به منصور دادند بما نیز دادند،و او نوشید و عربده آغاز کرد و ما نوشیدیم و دم در کشیدیم ،و دیگری گوید که نه آن جام بود و الا تو هم عربده آغاز کردی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۸۸ ، ۰۷:۴۳
مجنون
http://www.pcnet.ir/images/seied.bmp

کلمه 302 هزار و یک کلمه:

این کلمه سخنی به اختصار در شرح حال استادم(رضوان الله علیه)در رشته های ارثماطیقی است.

                          بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین

آن جناب خلف صادق و صالح استاد تنی ار اساتیدم آیه الله الکبری ،الفائز بالمقامات العلی،قدوه السلاک البرعه،الحاج السید علی القاضی الصباصبایی التبریزی(قدس سره العزیز) بوده است .

و بر اثر همت به مراقبت _که کشیک نفس کشیدن و جهاد اکبر است،و حضور و مقام عندیت که فی المقعد صدق فی ملیک المقتدر بودن است_که داشت تمثلات و مشاهدات شیرین برایش  روی می آورد ،و بارقه های دلنشین بدو دست میداد.

گاهی برخی از آن حالات روحانی  و رویداد های رحمانی را که برایم حکایت میفرمود تا چندی در هیمان و حیرت و بهت بسر میبردم،و تاکنون نیز از آن خاطرات نورانی بهره مندم.

آن بزرگوار در مکارم اخلاق و در ولایت و محبت به پیامبر خاتم و آلش(صلوات علیهم)جفت پدر بود و طاق بود،و در حسن خط به خصوص ثلث نویسی نمونه آفاق بود.

این کمترین چند سالی به محضر انور آن نور ایزدی افتخار تلمذ در فرا گرفتن رشته های ارثماطیقی از علم اوفاق و تکسیر و اعداد و غیر ها که در السنه به علوم غریبه سائر و دائر است اشتغال داشته است.

راقم را در رشته های یاد شده خاطری شایق و ذوقی وافر بود،و حضور تنی چند از آشنایان بدین علوم را ادراک کرده است،و هریک را بر این حقیر حق خطیر است(جزاهم الله احسن جزاءالمحسنین)و صحف کریمه و رسائل و کتبقیمه عدیده در این علوم و فنون گرد آورده است و رنج و زحمت بسیار سهمگین در تحصیل این علوم کشیده است،و لکن بی لاف و گزاف،هیچ یک را در تبحر بدین علوم به پایه آن بزرگوار،اعنی حضرت آقا سید مهدی قاضی طبا طبایی (روحی فداه)نیافته است که به حقیقت در این علوم مجتهدی مستخرج ،و صاحب نظری مستنبط بوده است ذلک فضل الله یوتیه من یشاء.

تربت آن جناب در عش آل محمد(صلوات الله علیهم)قم محمیه که هناک الولایه لله الحق،در جوار ستی فاطمه بنت الامام باب الحوائج الی الله المتعالی موسی بن جعفر(علیم السلام)است،بر لوح آن به قلم این مفتاق و مشتاق الی الله الغنی المغنی حسن حسن زاده آملی چنین مرقوم است:

                                             و ما عند الله خیر للابرار

قد ارتحل الی ریاض القدس،دوحه طوبی العلم و التقوی حلیف الحروف العالیات،العالم الربانی حجه الاسلام السید مهدی نجل الآیه السید علی القاضی الطباطبایی (قدس سرهما).و قد لبی نداء یا ایتها النفس المطمئنه یوم البست 15 ع 2 من 1401 ه ق=1359/12/2 ه ش.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۸۸ ، ۱۸:۰۲
مجنون
بدانکه کسانی که گاهی اصحاب حال میشوند ،ارباب مکاشفه نمیگردند .مثلا به پیش آمد واقعه و حادثه ای چون به زیارت اهل قبور  رفتن ،و یا مرگ کسی را دیدن ،و یا در مجلس وعظ و خطابه نشستن و یا به آفاتی روی آورده اند،و از این قبیل امور ممکن است که شخص تا مدتی حالی و سوزی و گدازی و التهاب و اضطرابی داشته باشند که کم کم چون بعد عهد منسی است آن حال از او گرفته شود،این چنین افراد به مکاشفات نمیگردند.

مکاشفات روزی کسانی میشود که صاحب همت اند و دوام و استقامت در طریقه دارند و این مطلب از فتوحات مکیه استفاده شده است و در آنجا عنوان گردیده است و کلامی در غایت جودت استو

بعضی از ارباب کمال فرموده اند :

الحال معنی یرد علی القلب من غیر اکتساب فاذا دام و صار ملکا یسمی مقاما،فالاحوال مواهب و المقامات مکاسب ،و الاحوال تاتی من عین الجود و المقامات تحصل ببذل المجهود.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۸۸ ، ۱۵:۱۷
مجنون