علامه حسن زاده آملی

نکته های عارفانه زندگی علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)

{ background:url(image.png) no-repeat center; }

علامه حسن زاده آملی

نکته های عارفانه زندگی علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)

علامه حسن زاده آملی

این وبلاگ قصد بر آن دارد که شمه ای از بارقه های نوریه علمی حضرت استاد علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)را به نفوس مستعده بچشاند.
که اگر مورد پسند افتد ما را بسند است.
حقیری از دل عالم
رسول سالارکریمی(مجنون)

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها
                                                   کلمه 260 هزار و یک کلمه(جلد دوم)

قرآن کریم کشف اتم صاحب مقام ختمی صلی الله علیه و آله و سلم است.عارف قیصری در فصل ششم فصول مقدمات بر شرح فصوص الحکم در بیان موازین فرماید:"منها ما هو میزان عام و هو قرآن و الحدیث المنبی کل منهما عن الکشف التام المحمدی صلی الله علیه و آله "(ص32ط1چاپ سنگی).و بدان که کتب علوم عقلی اساسی،و صحف معارف عرفانی اصیل،تفسیر انفسی فصل خطاب محمدی اند فافهم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۸۸ ، ۱۴:۴۷
مجنون
سخنرانی های عرشی حضرت علامه که مربوط به سالهای دور هستند در باب "ولایت و امامت "آماده دریافت هستند امیدواریم که همه دوستان از این سخنرانی ها استفاده کافی ببرید./این نکته لازم به ذکر است که لینک ها مستقیم هستند/

ولایت و امامت1 دریافت
ولایت و امامت2 دریافت
3 دریافت
4 دریافت
5 دریافت
6 دریافت
7 دریافت
8 دریافت
9 دریافت
10 دریافت
11 دریافت
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۸۸ ، ۱۹:۴۶
مجنون
زندگینامه
حضرت علامه ذوالفنون ابوالحسن شعرانی
رحمه الله علیه
حضرت علامه ابوالحسن شعرانی
در تذکرة الاولیای عطار نیشابوری، در حکایتی لطیف و ظریف چنین آمده: "آن هنگام که یوسف صدیق را در بازار برده‏ فروشان به مزایده گذارده بودند و بهای او به ده برابر وزنش طلا رسیده بود، پیرزنی با چند بسته و ریسمانی که رشته بود به‏ میان جمع آمد و فریاد زد که "ای دلاّل کنعانی فروش" این ده بسته ریسمان را از من بستان و یوسف را به من ده! مرد فروشنده خندید و گفت: ای زن این درّ یتیم در خور تو نیســت. صد گنج بهای این جوان است تو با ده کلاف ریسمان چه انتظار داری؟ در جواب او:
پیر زن گفتا که دانستم یقین *** کاین پسر را کس نه بفروشد بدین
لیک اینم بس که چه دشمن چه دوست *** گوید این زن از خریداران اوست
غرض اینکه من نیز چون آن زن با اندک سواد خویش سعی در سخن راندن از بزرگمردی کردم که اسوه فقه و فقاهت، دین و دیانت و اسطوره اخلاق است. و این مهّم میسّر نیست با زبان الکن و قلم نارسای من؛ چرا که به قول ملاّی روم:
در نیابد حال پخته هیچ خام  *** پس سخن کوتاه باید والسّلام!
حضرت علامه ذوالفنون، حکیم متأله حاج میرزا ابوالحسن شعرانی فرزند مرحوم حاج شیخ محمد و از نوادگان ملا فتح الله کاشانی صاحب تفسیر منهج الصادقین به سال 1320 هجری ـ قمری در شهر تهران دیده به جهان گشود و در بیت علم و فضیلت و تقوا رشد و نمو کرد. در کودکی و نوجوانی، قرآن، تجوید و ادبیات عرب را نزد پدر فراگرفت و کتب رایج در رشته‏های مختلف را در محضر علمای قم و تهران بخصوص مدرّسان مدرسه فخریه(مروی) فراگرفت.
ایشان در تهران ضمن اقامه نماز جماعت در مسجد ملاابوالحسن (جدّ ایشان) به بیان معارف اسلامی برای مردم پرداخته و عمر خود را به مطالعه، تحقیق، تألیف و تدریس گذراند و در حدود سی‏سال حوزه درس داشت.
مرحوم علامه شعرانی نمونه پایداری در کسب علم و جامعیت در علوم مختلف و تعلیم آن به دیگران بود. وسعت و عمق علمی‏شان از دروسی که در طی سالیان متمادی تدریس می‏کردند، بخوبی واضح است؛ چنانچه هیأت فلاماریون را از فرانسه به فارسی ترجمه کردند و برای جمعی درس گفتند. مرحوم سید حسن مدرس « رحمه ‏الله » دستور دادند که ایشان در مدرسه عالی سپهسالار ریاضی تدریس کنند.
نکته قابل توجه این است که درس استاد منحصر به خواص و شاگردان نبود؛ بلکه در جلسات متعددی به بیان اصول و احکام و اخلاق دینی و رفع شبهات می‏ پرداختند. در مورد روش تدریس و بیان استاد چنین آمده: آیت الله شعرانی مطالب عالی علمی را تنزل می‏دادند تا همگان بتوانند از مواهب دانش که خدا نصیب ایشان کرده بهره‏ مند گردند و شاگردان آن عالم عالیقدر با مثالهایی که به خود استاد اختصاص داشت، مطالب علمی را بخوبی درک می‏کردند.

دیگر ویژگی‏های علمی و اخلاقی علامه شعرانی!
شاگردان فاضل استاد خاطرات بسیاری حاکی از صفای درونی و سادگی و خوش خلقی و پایداری در تعلیم و تعلّم و بی‏پیرایگی ایشان در عین فراست و دقت نقل می‏کنند. اما آنچه معرف پارسایی و تواضع و صفا و اخلاص علامه شعرانی به اهل بیت می‏باشد، مقدمه ایشان بر ترجمه کتاب "نفس المهموم" است که به نقل آن می‏پردازیم: "اما بعد چنین گوید این بنده فانی ابوالحسن بن محمدبن غلامحسین بن ابی الحسن المدعو بالشعرانی که چون عهد شباب به تحصیل علوم و حفظ اصطلاحات و رسوم بگذشت و اقتدائا به اسلافی الصالحین من عهد صاحب منهج الصادقین از هر علمی بهره گرفتم و از هر خرمنی خوشه برداشتم، گاهی به مطالعه کتب ادب از عجم و عرب و زمانی به دراست اشارات و اسفار و زمانی به تتبع تفاسیر و اخبار، وقتی به تفسیر و تحشیه کتب فقه و اصول و گاهی به تعمق در مسائل ریاضی و معقول تا آن عهد به سر آمد.
لقد طفت فی تلک المعاهد کلّها
و سرحت طرفی بین تلک المعالم

سالیان دراز، شب بیدار و روز در تکرار همیشه ملازم دفاتر و کراریس و پیوسته مرافق اقلام و قراطیس، ناگهان سروش غیب در گوش، این ندا داد که علم برای معرفت است و معرفت بذر عمل وطاعت‏و طاعت‏بی‏اخلاص‏نشود و این همه میسر نگردد مگر به توفیق خدا و توسل به اولیا؛ مشغولی تا چند؟!
علم چندانکه بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی

شتاب باید کرد و معاد را زادی فراهم ساخت! زود بر چتر که آفتاب برآمد و کاروان رفت؛ تا یقینی باقی است و نیرو تمام از دست نشده، توسلی جوی و خدمتی کن... ."
بقیه در ادامه مطلب....
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۸۸ ، ۱۹:۳۳
مجنون
                                         بسم الله الرحمن الرحیم

انسان از قدیم خود را بهترین موجود میداند ،اگر چه معتقداست که اینهم کواکب پراکنده در آسمان برای او خلقت نشده است و تمام سیارات مانند کره زمین اهلی دارد،مع ذلک به واسطه ارتقاء قوه عقلیه و تفکر خویش معتقد است که خود بزرگترین موجودات استوگویند سقراط گفت:"اعرف نفسک"یعنی خود را بشناس .دیگری گفته:"عجایب بسیار است و عجیب تر از همه انسان است"

علم النفس علمی است که از انسان بحث میکند،بلکه از قوه عقل و فکر او.

معلوم است که بعضی روح انسان را مستقل از بدن میدانند و  و میگویند ممکن است بعد از مردن باقی باشد و بعضی دیگر میگویند روح قوه جسمانی است و به تحلیل بدن فانی میشود و از بین میرود،لیکن هر دو دسته منکر این نیستند که انسان قوایی دارد که در سایر موجودات نیست،مانند معرفت و فکر،پس ناچار بحث از این قوا مینمایند.و حدود فکر و اینکه تا چه اندازه میتوان به فکر اعتماد کرد و وظایف عقل که بدان ادراک میکنیم و حکم مینماییم و خیال میکنیم،تماما موضوع بحث فلاسفه است،خواه معتقد به استقلال و تجرد روح باشند و خواه نباشند.

و نیز بحث میکند که اقسام ادراک چند است،به حس یا غیر حس،و قوه حافظه چگونه است که چون محسوس از پیش نظر ما غایب شود باز خصوصیات آن در خاطر میماند و اینکه انسان در اراده خود مختار است یا مجبور و خیال و وهم یعنی تصورات باطل از کدام منشاء است و رغبت و عاطفه چیست و لذت و الم از کجاست قوه شامه و ذائقه چگونه درک میکنند و حقیقت عقل چیست و چه علاقه ای با جسم دارد و چطور حالات جسمانی در عقل تاثیر میکند و بالعکس،چنانکه به واسطه بعضی امراض بدنی،عقل مختل میشود و به واسطه تغیرات و عوارض روحی جسم مریض میگردد.

در این علم متقدمین بحث کرده اند و ارسطو در آن باب کتابی نوشته و فلاسفه جدید نیز به آن بسیار اهمیت داده اند،چنانکه دکارت_فیلسوف مشهور فرانسوی_تفکر و عقل را خاصیت منحصر به فرد موجودی دانسته و از او معرفت است که گفت:"من فکر میکنم پس هستم"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۸۸ ، ۰۷:۳۲
مجنون
کتاب شریف انسان و قرآن اثر حضرت علامه(قده)است که در فایلهای جدا از هم آماده دریافت است امیدواریم که از این کتاب الهی بهره کافی و وافی را ببرید.

قسمت اول کتاب دریافت
قسمت دوم کتاب دریافت
قسمت سوم کتاب دریافت
قسمت چهارم کتاب دریافت
قسمت پنجم کتاب دریافت
قسمت ششم کتاب دریافت
قسمت هفتم کتاب دریافت
فهرست کتاب دریافت
منابع و مآخذ کتاب دریافت

راهنمای دانلود:
ابتدا بر روی دریافت کلیک فرمایید
و بعد وارد صفحه سایت megashare
میگردید بر روی free serviceکلیک فرمایید
صفحه دیگری برایتان باز خواهد شد که پایین صفحه
بر روی download fileکلیک کنید.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۸۸ ، ۰۸:۰۷
مجنون
وبلاگی با نام "نامه ها بر نامه ها"شروع به فعالیت کرده است ان شاءالله نامه های عرفانی حضرت استاد معظم و دیگر بزگان علم و عمل در آن درج خواهد شد.

آدرس وبلاگ:http://nameha-barnameha.blogfa.com/

دوستانی که مایل به تبادل لینک هستند در قسمت نظرات بیان فرمایند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۸۸ ، ۱۹:۲۵
مجنون
قوه خیال شانی از شئون نفس است و در خواب و بیداری بیدار و آگاه است چنانکه پیوسته در کار و کوشش است،پس نفس ناطقه ذاتا آگاه و بیدار است و موجودی است که هیچگاه خواب در ذات وی ندارد و بر وی دست نمی یابد.خواب فقط در عالم طبیعت است.بدن میخوابد نه روح و چون روح در عالم خواب نیز بی کار نیست و خوابهای خوش میبیند و معارف شگفت تحصیل میکند و در بیداری هم از تنویم مغناطیسی (خواب مصنوعی )و از انصراف بدن انتقال به معانی و حقایق پیدا میکند،پس مکمل وی که معطی و مفیض اوست نیز بیدار است و خواب در این صورت از اوصاف تن استو نفس همواره بیدار و حیات و شعور محض استو وخواب دیدن رویای صور مثالیه است

آنچه انسان در خواب میبیند یا میشنود یا مشموم و مذوق و ملموس دارد همه ساخته قوه خیال است که تجر برزخی دارند و صورتهایی است که او انشاء کرده است  و با توجهنفس آنها را بود و نمود است و همین که نفس توجه خود را از آنها برداشت بود و نمودی ندارد،چه قوه خیال باذن نفس صورت ساز است.در "النوم اخ الموت"بدان که آنچه در خواب متمثل میشود همه علوم نفس است خواه سماءتظلک،و خواه ارض تحملک،و خواه انسان یخاطبک،و خواه مبهجات و خواه موذیات.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۸۸ ، ۱۰:۵۹
مجنون
قرآن و تحدى آن
قرآن ، حروف آن اسرار، کلمات آن جوامع کلم ؛ آیات آن خزائن ؛ سوره هاى آن مدائن حکم ؛ مدخل آن باب رحمت بسم الله الرحمن الرحیم ، وقف خاص مخلوق فى احسن تقویم ، واقف آن رحمن و موقوف علیه آن انسان است الرحمن علم القرآن خلق الانسان . سبحان الله ، این کتاب عظیم امام انسان است و کل شى در آن احصاء شده است و منطوى بر حقائق کلیه الهیه و جامع حکم علمیه و عملیه است و تبیان کلمات غیر متناهى کتاب بى پایان هستى و مبین اسرار اسماء غیبى و عینى است ، بدون اینکه هیچ اصطلاحى از اصطلاحات فنون علوم را بکار برده باشد بلکه به صورت طبیعى و سیاق عرفى و عادى عربى مبین تکلم فرموده است ، و مع ذلک ، در مقام تحدى براى ابد، مى فرماید: قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان یاتو بمثل هذا القرآن لایاتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهیرا؛ ام یقولون افتریه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوامن استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین . فان لم یستجیبوا لکم فاعلموا انما انزل بعلم الله و ان لا اله الا هو فهل انتم مسلمون .  و ان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسوره من مثله و ادعوا شهداء کم من دون الله ان کنتم صادقین . فان لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجاره اعدت للکافرین . .
کان در مقام تحدى در ابتدا مى فرماید: اگر انس و جن پشت به پشت هم بدهند که مثل این قرآن را بیاورند عاجزند؛ پس از آن تخفیف داده است که اگر مى گویند آن را به خدا افترا بسته است ، بگو شما هم ده سوره مانند آن از این گونه مفتریات بیاورید؛ سپس تسهیل نمود و به حدى تحدى فرموده است که اگر در شکید که این کتاب را ما بر بنده خود فرو فرستادیم شما یک سوره مانند آن بیاورید و این یک سوره شامل است مثل سوره اخلاص را که پنج آیه کوتاه است ، و سوره کوثر را که چهار آیه کوتاه است .
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۸۸ ، ۱۰:۰۰
مجنون
دو قسمت کوتاه از کنگره بزرگداشت علامه سید حیدر آملی(قدس سره شریف)با فرمت3gpآماده دیدن است امیدواریم که اهل عمل باشیم.

البته لازم به تذکر است که برای دریافت فیلم ها و سخنرانی های صوتی بیشتری از حضرت آقا از طریق فهرست موضوعی اقدام فرمایید.

قسمت اول سخنرانی(4667kb) دریافت فایل
قسمت دوم سخنرانی(3094kb) دریافت فایل
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۸۸ ، ۲۰:۵۹
مجنون
علامه حسن زاده ( روحی له لفدا )‌در فصل هفتم به موضوع عصمت حضرت زهرا علیها السلام اشاره فرمودند .

متن عربی:

بسم الله الرحمن الرحیم
کانت فاطمه بنت رسول الله (صلی الله علیه و آله )ذات عصمة بلا دغدغه و وسوسه ، و قد نص کبار العلماء کالمفید و المرتضی و غیرهما بعصمتها (سلام الله) بالآیات و الروایات، و الحق معهم و المکابر محجوج مفلوج .
و کانت – صلوات الله علیها – جوهره قدسیه فی تعین انسی ، فهی انسیه حوراء و عصمه الله الکبری .
و حقیقه العصمه انها قوه نوریه ملکوتیه تعصم صاحبها عن کل ما یشینه من رجس الذنوب و الادناس و السهو و النسیان و نحوها من الرذائل النفسانیه .
و من هو ذو العصمه مصون عن الزلل فی تلقی الوحی و سائر الالقائات السبوحیه ، و فی جمیع شئونه العبادیه و الخُلقیه و الخَلقیه و الروحانیه و غیر هما من اول الامر ، قوله سبحانه : ‹و ءاتیناه الحکم صبیا› .
واعلم ان العتره و فاطمه منهم معصومه کما نص به الوصی الامام علی علیه السلام فی النهج :« و کیف تعمهون و بینکم عتره نبیکم و هم ازمه الحق و اعلام الدین و السنه الصدق فانزلوهم باحسن منازل القرآن . و نطق ابن ابی الحدید المعتزلی فی شرحه بالصواب حیث قال:« فانزلوهم باحسن منازل القرآن تحته سر عظیم ، و ذلک انه امر المکلفین بان یجروا العتره فی اجلالها و اعظامها و الانقیاد لها و الطاعه لاوامرها مجری القرآن .»
ثم قال :« فان قلت : فهذا القول منه یشعر بان العتره معصومه فما قول اصحابکم – یعنی بهم القائلین بمذهب الاعتزال – فی ذلک ؟
قلت : نص ابو محمد بن متویه فی کتاب الکفایه علی ان علیاً (علیه السلام) معصوم و ادله النصوص قد دلت علی عصمته و القطع علی باطنه و مغیبه ، و ان ذلک امر اختص هو به دون غیره من الصحابه »فتدبر.
و اذا دریت ان بقیه النبوه و عقیله الرساله و ودیعه المصطفی و زوجه ولی الله و کلمه الله التامه فاطمه (سلام الله علیها) ذات عصمه فلا باس بان تشهد فی فصول الاذان و الاقامه بعصمتها ، و تقول مثلا :« اشهد ان فاطمه بنت رسول الله عصمت الله الکبری » او نحوها

اما ترجمه متن عربی :

بدون هیچ دغدغه ووسوسه حضرت  فا طمه دخترپیغمبر دارای عصمت بوده است ،علمای بزرگی مثل شیخ مفید وعلم الهدی ،وسیدمرتضی به آیات وروایات نص برعصمت آن جناب فرمودند وحق باآنان است ،وشخص مکابر سخت محکوم ومغلوب است.
آن جناب (صلی الله علیه و آله )گوهری قدسی درتعین و صورت انسی بوده است ، پس آن حضرت انسیه حوراء و عصمت کبرای الهی است.
و در حقیقت ، عصمت نیرویی نوری و ملکوتی است که دارنده اش را از هر چه که موجب عیب وزشتی انسان است –از قبیل پلیدی گناهان و آلودگی ها و سهو و نیسان و دیگر رزائل نفسانی عاصم و حافظ است . و  آن کسی  که صاحب عصمت است ازلغزش در تلقی وحی و دیگر القاءات سبوحی آن سویی مصون است ، و در جمیع شئون عبادی و خَلقی و خُلقی و روحانی جز آنها از اول امرمحفوظ است. خدای سبحان درباره یحیی پیغمبر فرمودند : ما او را در حالی که کودک بود حکم داده ایم .

بقیه در ادامه مطلب....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۸۸ ، ۱۵:۴۱
مجنون
در منشئات قائم مقام(ص233)آمده است که:

شیخ شبلی را حکایت کنند که در یکی از سفرها دزد بر کاروان زد و هر کس را در غم مال افغان و خروش برخاست مگر او که همچنان ساکن و صابر بود و خندان و شاکر،که موجب تعجب سارقان گشته وجه آن باز پرسیدند.گفت این جماعت را مایه بضاعت همان بود که رفت.خلاف من که آنچه داشتم کماکان باقی است و امثال شما را تصرف در آن نیست.


برگرفته از کتاب شریف معرفت نفس درس هشتاد و سوم صفحه311


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۸۸ ، ۱۵:۳۱
مجنون


حجه‏الاسلام والعلم الاعلام آقا شیخ حسن حسن زاده آملى متولد 1307 شمسی از افاضل ممتاز حوزه علمیه صاحب تقویم رسمى و تألیفات ارزنده است. تولدش در آمل واقع شده و در مهد علم و تقوا تربیت یافته و دروس مقدماتى را تا متوسطه خوانده و بدروس علمیه عربى پرداخته و سپس بتهران عزیمت نموده و از اساتید بزرگ تهران چون مرحوم آیه‏الله آملى و آیه‏الله شعرانى و آیه‏الله حاج میرزا احمد آشتیانى و آیه‏الله حاج سید ابوالحسن رفیعى قزوینى و دیگران در رشته‏هاى علوم عقلى و نقلى استفاده نموده آنگاه بقم مهاجرت و رحل اقامت افکنده و از محضر آیات عظام حوزه علمیه چون آیه‏الله آملى حاج میرزا هاشم و دیگران بهره‏مند گردیده و در مدرسه علمیه سعادت بتدریس فقه و اصول اشتغال دارد. داراى تألیفات عدیده‏اى مانند تقویم حسن زاده و 5 جلد شرح نهج‏البلاغه مرحوم میرزا حبیب‏الله هاشمى خوئى از جلد 15 تا جلد 19 میباشد. و کتابى در ولایت و غیره دارند که 15 مجلد آن بطبع رسیده و بقیه آماده براى طبع میباشد. مرحوم آیه‏الله حاج میرزا ابوالحسن شعرانى تقریظ مفصلى براى شرح ایشان مرقوم که در اول جلد 15 شرح نهج‏البلاغه خوئى مذکور میباشد و در آخر جلد 14 شرح مزبور درباره‏ى معظم له چنین نوشته‏اند:
ثم ان حضره الفاضل الادیب العالم الاریب الجامع بین العلوم العقلیه والنقلیه والحائز للملکه العلمیه والعملیه الشیخ المؤتمن الشیخ حسن الاملى ضاعف‏الله قدره و اجزل اجر له تصدى لشرح باقى کتاب نهج‏البلاغه و هوالحرى به والمتوقع منه و هو کما قال بعض الانصار کما قیل عذیقها المرجب و جذیلها المحکل فقد جربته سنوات عند قرائه مختلف العلوم على حاز الرتبه القصوى و فاز بالقدح المعلى و نرجو من‏الله له التوفیق و لنا.
العبد ابوالحسن الشعرانى

 تألیفات و تصحیحات آثار عرفانی و اخلاقی: لقاء الله وحدت از دیدگاه عارف و حکیم -انه الحق -ولایت تکوینی- عرفان و حکمت متعالیه- الهی نامه- متن الهی نامه -انسان در عرف عرفان -کلمه علیا در توقیفیت اسماء -اصول و امّهات حکمی و عرفانی- تصحیح رساله مکاتبات-تصحیح و تعلیق تمهید القواعد- تصحیح . تعلیق شرح فصوص قیصری -تصحیح و تحشیه رساله تحفة الملوک فی السیر و السلوک- مفاتیح المخازن شرح فصوص الحکم- مشکاة القدس علی مصباح الأنس- شرح طایفه ای از اشعار و غزلیات حافظ -نور علی نور در ذکر و ذاکر و مذکور- باب رحمت- نامه ها برنامه ها- قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند -
آثار فلسفی و منطقی :اتحاد عاقل به معقول- نصوص الحکم بر فصوص الحکم- رساله جعل- صد کلمه- تصحیح اسفار اربعه- تصحیح و تعلیق کتاب نفس شفاء -رساله ای در تضاد- رساله ای در اثبات عالم مثال- رساله ای در حرکت جوهری- ممدّ الهِمَم فی شرح فصوص الحِکَم- رساله نفس الأمر- نهج الولایه- درر القلائد علی غررِ الفَرائد -النور المتَجَلّی فی الظّهور الظِّلّی- مفاتیح الاَسرار لسلّاک الأسفار- سرح العیون فی شرح العیون- گشتی در حرکت- الحجج البالغة علی تجرد النفس الناطقة- گنجینه گوهر روان-  رساله مُثُل- تصحیح و تعلیق شرح اشارات- ترجمه و شرح سه نمط آخر اشارات- تصحیح و تعلیق شفا- ترجمه و تعلیقِ الجمع بین الرَّأیَین- رساله اعتقادات- الأصول الحکمیّة- رساله رؤیا -من کیستم - دروس معرفت نفس- نثر الدراری علی نظم اللئالی-
 آثار فقهی: رساله ای در مسائل متفرقه فقهی- تعلیقات علی العروة الوثقی فی الفقه- وجیزه ای در مناسک حج -
آثار تفسیری :تصحیح خلاصة المنهج -انسان و قرآن-
 آثار کلامی :خیر الأثر در رد جبر و قدر- تقدیم و تصحیح و تعلیق رساله قضا و قدر محمد دهدار- لیلةالقدر و فاطمه علیها السلام- رسالة فی الإمامة- رساله ای در کسب کلامی- فصل الخطاب فی عدم تحریف کتاب ربّ الأرباب- رسالة حول الرؤیا -
آثار روایی :تصحیح نهج البلاغه- تصحیح سه کتاب (ابی الجعد ، نثر اللئالی ، طب الأئمّة)- تکملة منهاج البراعة- مصادر و مأاخذ نهج البلاغه -انسان کامل از دیدگاه نهج الیلاغه- شرح چهل حدیث در معرفت نفس -رساله ای در اربعین -
آثار ریاضی و هیوی: دروس معرفة الوقت و القبلة- رساله کلّ فی فلک یسبحون -رساله ای در تناهی ابعاد- تصحیح کتاب الإستیعاب فی صنعة الأصطرلاب للبیرونی- تعیین سمت قبله مدینه- الصحیفة العسجدیّة فی آلاتٍ رصدیّة- الکوکب الدرّی فی مطلع التّاریخ الهجری- رساله سی فصل- تعلیق تحفة الأجِلَّة فی معرفة القبلة- رساله قطب نما و قبله نما- تعلیقه بر رساله مولا مظفر- رساله میل کلّی- رساله ظِلّ رساله- تکسیر دایره- تصحیح کتاب المناظر فی کیفیّة الابصار- رساله ای در اختلاف منظر و انکسار نور- رسالة فی تعیین البُعد بین المرکزین و الأوج -رسالة فی الصّبح و الشّفق- رساله ای پیرامون فنون ریاضی- رساله ای در مطالب ریاضی -دروس هیأت و دیگر رشته های ریاضی -تصحیح و تعلیق شرح جغمینی -تصحیح و تعلیق تحریر اصول اقلیدس- تصحیح و تعلیق اُکَرِ مانالاؤس- تصحیح و تعلیق تحریر اُکَرِ ثاوذوسیوس- شرح زیج بهادری- تصحیح و تعلیق شرح بیرجندی بر زیج الغ بیک -تصحیح و تعلیق شرح بیرجندی بربیست باب- تصحیح و تعلیق تحریر مجسطی- استخراج جداول تقویم -تصحیح و تعلیق الدّرّ المَکنون و الجوهر المَصون -دروس معرفت اوفاق- شرح قصیده کُنوز الأسماء -
آثار ادبی: تقدیم و تصحیح و تعلیق نصاب الصِّبیان- تصحیح کلیله و دمنه- تصحیح و اعراب اصول کافی- دیوان اشعار -قصیده یَنبوع الحیاة- مصادر اشعار- دیوان منصوب به امیر المؤمنین- تعلیقه بر باب توحید حدیقة الحقیقة- تصحیح گلستان سعدی- تعلیقه بر قسمت معانی مطوَّل- امثال طبری-
 آثار متفرقه :تقدیم و تصحیح و تعلیق خزائن- هزار و یک نکته- هزار و یک کلمه- مجموعه مقالات ده رساله فارسی- کشیکل -مصاحبات -مناجات علامه حسن زاده

مناجات ها (الهی نامه)
 - الهی، تا تو لبیک نگویی من کجا الهی گویم؟
 - الهی، همه گویند: بده و حسن گوید: بگیر
 - الهی، همه از تو دوا خواهند و حسن از تو درد
 - الهی، همه، حیوانات را در کوه و جنگل می بینند و حسن در شهر و ده
 - الهی، عمری آه در بساط نداشتم و اینک جز آه در بساط ندارم
 - الهی، شکرت که دنیایم آخرتم شد
 - الهی، من در ذات خود متحیرم چه رسد به ذات تو
 - الهی، شیدایی جانان را با حور و غلامان چه کار
 - الهی، روزم را چون شبم روحانی بگردان و شبم را چون روز نورانی
 - الهی، در جوانی شکستم که پیری، خود شکستگی است
 - الهی، آن که تو را دوست دارد، چگونه با خلق ات مهربان نیست؟
 - الهی، اگر من بنده تو نیستم، تو که مولای من هستی!
- الهی، گرگ و پلنگ را می توان رام کرد با نفس سرکش چه کنم؟
- الهی، اگر ستارالعیوب نبودی، ما از رسوایی چه می کردیم؟!
 - الهی، قربان لب و دهانم بروم که به ذکر تو گویایند
 توصیه ‏هایى از علامه حسن‏زاده آملى :
-دهان روح و تن انسان دو دهان دارد: یکى گوش که دهان روح او است و دیگر دهان که دهان تن او است. این دو دهان خیلى محترم‏اند. انسان باید خیلى مواظب آن‏ها باشد. یعنى باید صادرات و واردات این دهنها را خیلى مراقب باشد. آن‏هایى‏که هرزه خوراک مى‏شوند، هرزه کار مى‏گردند. کسانى که هرزه شنو مى‏شوند، هرزه گو مى‏گردند. وقتى واردات انسان هرزه شد، صادرات او هم هرزه و پلید و کثیف مى‏شود. یعنى قلم او هرزه و نوشته‏هایش زهرآگین خواهد داشت.
- حضرت وصى، امیرالمؤمنین، علیه السلام فرمود: عمل نبات است و هیچ نبات از آب بى‏نیاز نیست و آب‏ها گوناگون‏اند. هر آبى که پاک است، آن نبات هم پاک و میوه‏اش شیرین خواهد بود; و هر آبى که پلید است، آن نبات هم پلید و میوه او تلخ است.* خود عمل، حاکى است که از چه آبى روییده شده است. وقت اندک و کار بسیار بدان که باید تخم و ریشه سعادت را در این نشأ، در مزرعه دلت‏بکارى و غرس کنى.
- این‏جا را دریاب، این‏جا جاى تجارت و کسب و کار است; و وقت هم خیلى کم است. وقت‏خیلى کم است و ابد در پیش داریم. این جمله را از امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کنم، فرمود: «ردوهم ورود الهیم العطاش‏» ; یعنى شتران تشنه را مى‏بینید که وقتى چشمشان به نهر آب افتاد چگونه مى‏کوشند و مى‏شتابند و از یکدیگر سبقت مى‏گیرند که خودشان را به نهر آب برسانند، شما هم با قرآن و عترت پیغمبر و جوامع روایى که گنج‏هاى رحمان‏اند این چنین باشید. بیایید به سوى این منبع آب حیات که قرآن و عترت است. وقت‏خیلى کم است و ما خیلى کار داریم. امروز و فردا نکنید. امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر پرده برداشته شود و شما آن سوى را ببینید، خواهید دید اکثر مردم به علت تسویف، به کیفر اعمال بد این‏جاى خودشان مبتلا شده‏اند .» تسویف یعنى سوف سوف کردن، یعنى امروز و فردا کردن، بهار و تابستان کردن، امسال و سال دیگر کردن. وقت نیست، و باید به جد بکوشیم تا خودمان را درست‏ بسازیم.

برگرفته از کتاب: گنجینه دانشمندان (جلد سوم)
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۸۸ ، ۱۴:۲۰
مجنون
وضو گرفتن حضرت علامه(3gp) دانلود فایل(1.22mb)
نماز حضرت آقا(3gp) دانلود فایل(4.97mb)
اذان توسط حضرت علامه حسن زاده آملی(3gp) دانلود فایل(717kb)
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۸۸ ، ۱۳:۴۷
مجنون
                                                بسم الله الرحمن الرحیم

بـر همه بندگان خداوند متعال واجب است که از جمیع گناهان و معاصى خویش توبه کنند. اثـبـات ایـن اصـل ، مـحـتـاج بـه مـقـدمـه اى اسـت کـه در ذیل مى آید:

بـه اعـتـقـاد و اتـفاق عدلیه - یعنى امامیه و معتزله  ـ حسن و قبح ، دو امر عقلى اند. لیـکـن اشـاعـره بـر آن رفـته اند که حسن و قبح ، عقلى نیستند، بلکه حسن و قبح اشـیـاء، مـسـتـفـاد از شـرع است . پس هر چه که شرع بدان امر کند، حسن است و هر چه از آن نـهـى کـنـد، قـبـیـح . اگـر شـرع نـبـود، حـسـن و قـبـحـى هـم نـبـود. حـتـى اگـر خـداونـد متعال به چیزى که پیشتر از آن نهى کرده ، امر کند، آن شى ء منقلب شده ، حسن خواهد گشت .
حسن و قبح عقلى ، از امورى است که هر شخص اهل تحقیقى بالضروره به ثبوت آن حکم مى کند، در کتاب مجلى آمده است :
شـک نـیـسـت کـه گـاهـى حـسـن را بـراى معنایى ملایم و سازگار با طبع ، و قبح را براى معنایى منافى و ناسازگار با آن استعمال کرده ، معناى نخست را حسن و دوم را قبیح خوانند، و نـیـز گـاه بـه اعـتـبـار نـقـص و کـمـال ، آنـچـه را کـه کـمـال اسـت ، حـسـن گـویـنـد و آنـچـه را نـقـص اسـت ، قـبـیـح . و از قبیل معناى اول است که گویند: طعم این خوب است و آن بد؛ و این صورتى زشت است و آن ، نـیـکـو؛ یـعـنـى بـه اعـتـبـار مـلایـم بـودن بـا طـبـع و مـنـافـى بـودن بـا آن . و از قـبـیـل مـعـنـاى دوم اسـت کـه گـویـنـد: دانـش ، نـیـکـوسـت و جـهل ، قبیح . مدرک چنین حسن و قبحى (در دو قسم یاده شده ) بدون شک و شبهه نزد همگان ، عقل است .
ولى گاه به اعتبار استحقاق مدح و ذم ، چیزى را که فاعلش مستحق مدح است ، حسن گویند و چـیـزى را کـه فـاعـلش مـسـتـحـق ذم اسـت ، قـبـیـح . حـال ؛ در ایـن کـه مـدرک ایـن قـسـم نـیـز عـقـل بـود یـا چـیـزى دیـگـر، اخـتـلاف اسـت .بـیـشـتـریـنـه عـقـلا، مـدرک را عـقـل دانـنـد، لیـک اشـاعـره مـخـالفـت نـمـوده ، گـویـنـد، کـه عقل را در ثبوت حسن و قبح بدین معنا، حکومتى نیست ، بلکه حاکم ، شرع است ، و فعلى که فاعلش مورد مذمت شرع است ، حسن باشد، و فعلى که فاعلش مورد مذمت شرع است ، قبیح . ایـن اصـل ، مـبناى آراى عدلیه و مخالفان آن است ؛ چه اگر حسن و قبح عقلى موجود باشد، زمـانـى کـه از فـاعلى مختار، عملى سر زند، عقل مى تواند از اثبات یا نفى یکى از آن دو بـه این اعتبار که آن عمل مستحق مدح یا ذم عقلى است ، بحث نماید. از این رو معتقدین به حسن و قـبـح عـقـلى ، جمیع قبایح را به مباشر قریب آن نسبت مى دهند و حکیم - تعالى - را از آن بـرى و مـنـزه مـى دانـنـد، چـه او حـکـیـم اسـت و وقـوع فعل قبیح از او، مستلزم ذم عقلى است و البته جناب حق - تعالى - منزه و مقدس از نقایص است . و هـم از ایـن رو، جـمـیـع واجـبـات عـقـلى را بـر خـداى مـتعال و بر غیر او لازم مى دانند... پس به وجوب نصب تکلیف و جمیع فروع مربوط بدان ، بـر خـداى تـعـالى حـکـم مـى نـمـایـنـد، و شـکـر مـنـعـم را بـر عـاقـل واجـب ، و نـظـر در امـور عـقـلى را بـرایـش ‍ لازم دانـسـتـه ، گـویـنـد: شـخـص عـاقـل ، بـدیـن دو امـر مـکـلف اسـت اگـر چه در شرع به این وجوب و لزوم ، اشارت نیامده باشد. بدین سبب اینان را عدلیه خوانند.
لیـکـن ، اشـعـریـان چـون حسن و قبح را به عقل ثابت نمى دانند، آنچه را گفته شد، باور نـداشـتـه ، گـویند: خداى متعال همه آنها را در شرع بیان فرموده ، پس هر قبیح و حسنى ، تـنـهـا بـه اعـلام خـداونـد اسـت کـه شـنـاخـتـه مـى شـود و اگـر چـنـیـن اعـلامـى نـبـود، عـقـل را نـیـز تـوان نـیـل بـدان نـبـود. از ایـن رو، عـقـل نـه چـیـزى را بـر خـداى متعال قبیح مى داند و نه چیزى را واجب ، و دیگر آن که هر چه ماسواى اوست ، همه صادر از اویـنـد. ایـن بـود تـحـقـیـق عـقـایـد هـر یـک از دو فـرقـه در بـاب افـعـال و البـتـه هـر دو فـرقـه را بـر اثـبات مذهب خویش ، دلایلى است مذکور در مواضع مربوطه .
و علامه حلى قدس سره در شرح تجرید عقاید، مى فرماید:
و ابـوالحـسـیـن ، بـه چند چیز بر اشاعره ایراد وارد کرده و بر آنان خرده گرفته است و البـتـه در ایـن عـمـل ، مـحـق بـوده ، چـه قـواعـد اسـلام بـا مـذهـب آنـان که ارتکاب قبایح و اخلال به واجب را بر خداى تعالى روا دانسته اند، سازگار نیاید و نمى دانم که چگونه بر جمع میان این دو، قادر گشته اند.
بـایـد دانست که شخص عاقل در این که صدق مشتمل بر سود و منفعت ، ذاتا نیکوست ، شکى به خود راه نمى دهد، و نیز به یقین باور دارد که دروغ و کژى ، چنانچه مضر و زیانبخش بـاشـد، ذاتا زشت و قبیح است . البته براى چنین حکمى نیاز به نظر در شرع نیست ؛ چه انـسـان صـاحـب خـرد، چـون بـه بـاطن خویش رجوع کند - و خود را بیگانه از شرع فرض نـمـایـد - بـاز هـم بـر ایـن حـکـم بـه جـزم و یـقـیـن ، اقرار خواهد کرد و به کسى که منکر ضـرورت و بـداهـت اسـت تـوجـهـى نـخـواهـد نـمـود؛ زیـرا چـنـیـن شـخـصـى بـا مـقـتـضـاى عقل و خرد خویش به مبارزه و کارزار پرداخته است .
از ایـن رو، اگـر عاقل را در میل به سوى صدق و کذب مخیر کنیم و منفعت یا ضررى که در آنـهـا نـصیبش مى گردد به تمام و کمال مساوى و مشابه قرار دهیم ، خواهیم دید که او به سـوى صدق و راستى خواهد رفت ، و این سببى جز این ندارد که او به حسن ذاتى صدق و قبح ذاتى کذب آگاه است .
البته گاه انسان عاقل ، صدق و راستى را رها کرده ، دروغ و کژى را برمى گزیند، ولى بـه ایـن سـبـب کـه در دروغ ، مـنـفـعـت و مـصلحتى عاجل و در صدق و راستى ضرر و زیانى عـاجـل یـا مـنـفـعـتـى آجـل مـى یـابـد و طـبـیـعـتـا بـه مـخـالفـت بـا عـقـل خـویـش برمى خیزد؛ نه به آن سبب که در حسن و قبح ذاتى صدق و کذب تغییرى راه یافته باشد، و بر این حقیقت ، عقولى که از آفت الفت ، محبت و تقلید به دورند، گواهند.
از سوى دیگر اگر تنها مدرک حسن و قبح ، شرع باشد، لازمه اش آن است که بدون وجود شـرع ، حـسـن و قـبـحـى مـوجـود نـبـاشـد، ولى ایـن لازمـه ، باطل است ، پس ملزوم نیز باطل خواهد بود.
بیان ملازمه فوق آن است که طبق فرض مذکور، علت یا شرط تحقق و ثبوت حسن و قبح ، شـرع اسـت و مـى دانـیـم کـه بدون وجود علت ، معلول را وجودى نیست ، چنانکه بدون وجود شـرط، مـشـروط را ثـبـوتـى نیست ، پس ‍ اگر حسن و قبح را شرعى بدانیم ؛ دیگر بدون وجود شرع ، نباید آن دو را وجودى باشد.
حـال کـه مـلازمـه مـورد بـحث ، آشکار گشت ، جاى آن است که چگونگى بطلان لازمه را نیز بـیـان نـماییم . بى شک کسانى - چون هندوان و برهمنان هندوستان - در این جهان هستند که به رغم عدم اعتقاد به شرع و دینى الهى ، بر حسن راستى و صدق ، زشتى دروغ و وجوب شـکـر مـنـعـم یـقـیـن و بـاور دارنـد. ایـنـان ، شخص دروغگو و ناسپاس را مذمت کرده ، انسان راسـتـگـو و صـادق را کـه مـدح و سـتـایـش مـى نـمـایـنـد؛ در حـالى کـه در ایـن عمل نیازى به شرع و حکم آن ندارند و اساسا اعتقادى بدان ندارند.
البته ممکن است کسى بگوید: شاید مدرک حسن و قبح در این افراد، طبع آنان باشد.
لیـک در پـاسخ خواهیم گفت : باید یادآورى نمود که طبایع انسانها مختلفند. بنابراین ، اگـر مـدرک ، طـبـع مـى بـود، اتـفـاق و اجـمـاع آنـان در ایـن ادراک حـاصـل نـمـى گـشـت ، در حـالى که امر به عکس است . پس چاره اى نیست جز آن که مدرک را عقل بدانیم .
مـمـکن است کسى دیگر بگوید: شاید چنین ادراکى براى آنها به واسطه شریعتى که به شریعتى دیگر نسخ شده ، حاصل گشته است .
در پـاسـخ گوییم : حتى افرادى که وجود ادیان و شرایع را نفى و بلکه تقبیح مى کنند نـیـز بـه حـسن و قبح عقلى معترفند؛ پس چگونه مى توان چنین کسى را که نه اعتقادى به شریعتى دارد و نه به پیامبرى ، متاثر از شرع و دین دانست ؟!
اگـر کـسـى کـه بـگـویـد: خـداى تـعـالى قـانـون و سـنـتـش را چـنـیـن نـهـاده کـه چـون افـعـال و اعـمـال تـصـور شـونـد، بـه حـسـن و قـبـح آنـهـا نـیـز عـلم حـاصـل گردد، در پاسخ باید گفت : از این توجیه نیز سودى به هم نمى رسانید؛ زیرا نمى توان آنچه را گفتید، شرع نامید. پس آن ، چیزى جز حکم عقلى نیست.


برگرفته از کتاب شریف "توبه"


۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۸۸ ، ۰۷:۳۰
مجنون
بدانکه فائده وجود امام  منحصر به جواب دادن سوالهای مردم نیست بلکه موجودات و کمالات وجودیه انها بسته به وجود او هستند و درحال غیبت افاضه و استفاضه او مستمر است.از لسان قائم آل محمد(صلی الله علیه و آله) در حل این معما گوش دل باز کن و از احتجاج طبرسی در توقیع ثانی وکلای اربعه محمد بن عثمان در جواب اسحق به یعقوب فهم کن:

و اما وجه الانتقاع بی فی غیبتی فکا لانتفاع بالشمس اذا غیبها عن الابصار السحاب.

و همین بیان را امام صادق به سلیمان به مهران اعمش فرمود:

قال سلیمان فقلت للصادق:

فکیف ینتفع الناس بالحجه المستور؟قال:کما ینتفعون بالشمس اذا سترها السحاب.بلکه همین بیان را خاتم الانبیا به جابر انصاری در غیبت خاتم الائمه فرمود،آری:

آن شاخ گل ارچه هست پنهان ز چمن                                  از فیض و جود اوست عالم گلشن

خورشید اگر چه هست در ابر نهان                                      از نور وجود ویست باز عالم روشن

علاوه اینکه باید دید که آیا خلیفه الله غایب است یا ما حاضر نیستیم و در حجابیم و اسم خود را بر سر آن شاهد هرجایی میگذاریم.

یا رب به که بتوان گفت این نکته که در عالم                 رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی

ما را این براهین ایقانی عقلی و نقلی به تواتر از بیت وحی است نیاز به تمسک اقناعیات نیست مگر اینکه در استیناس و رفع استیحاش بعضی از نفوس را مفید افتد گوییم:باخه که سنگ پشت است و لاک پشتش هم گویند در باره او به احجبیهگفته اند:

آسمان پشت و زمین پیکر                                     مرده را زنده میکند به نظر

لاک پشت از دور توجه به تخم خود کند و آنرا برای وجود لاک پشتی مستعد میگرداند آیا نفس کلی قدسی خلیفه الله و ولی الله و حجه الله به خلق در حال غیبت از توجه نفس لاک پشت به تخم وی کمتر است؟!


بر گرفته از کتاب شریف انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه صفحات 119 و 120 (چاپ اول،دیماه 1383)


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۸۸ ، ۰۷:۳۴
مجنون