کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
بسم الله الرحمن الرحیم
نمی دانم از کجا آغاز کنم....امسال که نزدیک ماه رجب شده بودیم خیلی دلم گرفته بود...به خودم گفتم باز هم رجب دیگری آمد و ما هیچ تغییری نکردیم.چه قدر پارسال با خودمون عهد و پیمان بستیم که دیگه این دفعه آدم میشیم.ولی باز هم نشد....نمی دانم چه سری توی این دیر هدایت کردن ما هست که هر چه میکوشیم آخرش هم میبینیم حتی یک سانت هم جلو نرفتیم و بلکه عقب تر کشیده شدیم...میخواستم نوشته ای را به مناسبت رجب بنویسم دیدم من که اهل رجب نیستم چگونه در مورد رجب بنویسم...توی این ماهی که خداوند میفرماید:
الشهر شهری،و العبد عبدی..........ماه ماه من است و بنده بنده من است
باز هم از این همه برکات که از زمین و آسمان میریزد استفاده نکردیم و نمیکنیم.....
هر روز میگم دیگه از امروز شروع میکنم،ولی دوباره.......
عجب صبری خدا دارد....!!!
نمیدانم عرفای الهی چه کار کردند و چه دیدند که با اون همه سختی و گرفتاری باز هم عهد خود را هر روز محکم تر کردند و هرگز پا پیش نکشیدند...
مشکل اینجاست که ما درد نداریم...
دیروز رفته بودم زیارت یکی از امام زادگان شهرمان ،دیدم یک خانمی داره با صدای بلند و با ضجه اشک میریزد و برای خودش یا فرزندش درخواست شفای جسمانی دارد...من با دیدن این صحنه خیلی منقلب شدم گفتم اگه یه بار برای شفای نفس خودمان اینجوری اشک میریختیم تا حالا آدم شده بودیم...
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک چو در تو درد نبیند که را دوا بکند
خداوند مهربان است ولی دردی و اثری از دردی در ما نمی بیند که بخواهد ما را شفا بدهد و ما را درمان بکند
ای کاش که یک بار با خلوص به درگاه الهی میرفتیم و فقط به خاطر خود خود خداوند به نزدش میرفتیم
ای ده دله صد دله هر صد یله کن مهر دگران را ز دل خود یله کن
یه صبح به اخلاص بیا بر در ما گر کام تو بر نیامد آنگه گله کن
ان شاءالله از عالم حیوانی به در بیاییم و لذت و شور زندگی را در یابیم
با سلام
برادر عزیز خیلی وقته که نیستین.خوشحالم که دوباره اومدین.
الهی رجب گذشت و ما از خود نگذشتیم تو خود از ما بگذر.