چگونه غایبش خانی و دورش
نبینی خویشتن را در حضورش
تویی غایب که دوری در بر وی
نهادی نام خود را بر سر وی
سبل بر دیدگانت گشته چیره
که خورشید است در چشم تو تیره
حسن بادا فدای خاک پایش
که باشد خاک پایش توتیایش
حسن باب است و نرجس هست مامش
میم و حا و میم و دال است نامش