بسم الله الرحمن الرحیم
بحث های مطرح شده در این جلسه ی سخنرانی:
-
همه برکات از بسم الله الرحمن الرحیم است
شرح حدیث"الأرواح جنود المجنده"
-
اهمیت انس
-
پیاده شدن حقیقت توحید در جان انسان
-
همیشه به اعتدال در رفتار و کردار پایدار باشید
وحدت صنع
بسم الله الرحمن الرحیم

وبلاگ عرشی شجره طیبه مطالبی را با عنوان زندگی نامه استاد صمدی آملی جمع آوری نموده اند که بسیار زیبا و طبقه بندی شده اند و توصیه میشود که علاقه مندان با مراجعه به وبلاگ شجره طیبه و یا مراجعه به ادامه مطلب این مطلب عرشی را مطالعه نمایند و با زندگی این عارف گرانقدر بیشتر آشنا شوند...
بسم الله الرحمن الرحیم

علم و رحمت و قلب را گنجایى همه هست، قوله سبحانه: أَحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً ؛ وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ ، رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً ؛ نقل النبی (صلى الله علیه و آله و سلّم) عن اللّه تعالى انه قال: «ما وسعنی ارضی و لا سمائی و وسعنی قلب عبدی المؤمن التقی النقی».
گفت پیغمبر که حق فرموده است من نگنجم هیچ در بالا و پست
در زمین و آسمان و عرش نیز من نگنجم این یقین دان اى عزیز
در دل مؤمن بگنجم اى عجب گر مرا جویى در آن دلها طلب
شیخ اکبر در اول فص شعیبى فصوص الحکم گوید: «و اعلم أن القلب أعنى قلب العارف باللّه هو من رحمة الله و هو اوسع منها فانه وسع الحق جلّ جلاله، و رحمته لا تسعه ...» به شروح آن رجوع بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم
این کلمه ،تفسیر سوره مبارک اخلاص است،و آن اینکه:"با دقت تمام در کلمه فوق التمام«هو»در سوره توحید قرآن کریم،دانسته میشود که این«هو»هویت مطلقه است،و همه کلمات و جمله های بعد آن ،وصف و بیان همان هو مطلق اند فتدبر ترشد انشاءالله الوهاب.
1377/10/30 ه.ش
کلمه440 هزار و یک کلمه ج 5ص70
بسم الله الرحمن الرحیم
از افلاطون در سیر حکمت در اروپای فروغی نقل شد:همچنانکه عشق مجازی سبب خروج جسم از عقیمی و مولد فرزند و مایه ی بقای نوع است عشق حقیقی هم روح و عقل را از عقیمی رهایی داده،مایه ی ادراک اشراقی و دریافتن زندگی جاودانی یعنی نیل به معرفت جمال حقیقت و خیر مطلق و زندگانی روحانی است.
نکته 315 هزار و یک نکته
بسم الله الرحمن الرحیم
در این آیه "و أن لیس للانسان الا ما سعی"تأمل کامل بفرما که هر آنچه که از بیرون ذات توست برای تو به حقیقت نیست بلکه یک نحوه ارتباطی با تو دارد،پس بکوش به سوی چیزی که مال حقیق و دارایی حقیق تو باشد،بلکه بالاتر،آن چیز تو باشد و تو او باشی حقیقتا،به خاطر اتحاد عاقل به معقولی که ثابت شده است بوسیله براهین عقلیه ای که کمک داده شده است به ادله نقلیه،یعنی آنچه را که تو در ذاتت بدست آورده ای،خود آن چیز هستی.
أذکار سالک الی الله ص28
بسم الله الرحمن الرحیم

تنها هدفی که برای خلقت عالم متصور است و قرآن هم این هدف را به عنوان اساسی ترین هدف خلقت عالم ذکر نموده،همان انسان سازی است.هدف از ایجاد زمین و آسمان،آفتاب و ماه،موجودات مجرد و مادی و...همه این است که از نشأه ی طبیعت ،انسان برخیزد.انسان ثمره نظام هستی است.
هر کس به هر اندازه که از اسماءالهیه در جان او پیاده شود،به همان مقدار به مقام انسانیت نزدیک شده است. یکی از اسماءالهی که در شهیدان عزیز ما تجلی کرده اسم شریف شهید است. ارزش هر انسان به مقدار قرب او به حق تعالی است.
قرآن در رابطه با شهدا میفرماید:"و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون"کسانی که در راه خداوند به شهادت رسیده اند،مرده مپندارید.چون حیات جان انسان به اسماء الیه است.حیات جان انسان به علوم و معارفی است که از مقام ذات حق در مقام قرب الی الله ،تلقی میکند.بنا براین قرآن میفرماید :"آنهایی که این حیات انسانی را به دست آورده اند مرده مپندارید".گمان نکنید حیات انسان به جسم طبیعی داشتن و به آب و نان خوردن و لباس پوشیدن اوست،بسیاری از انسانها کسانی هستند که در ظاهر حرف میزنند و میخورند و میخوابند،اما در حقیقت انسان نیستند،آنان مرده اند.
دار،دار کسب است.انسان کاسب نظام هستی است و عالم،محل کسب انسان برای ارتقای وجودی و رفتن به سوی بالاست.این آزادی که دنیای غرب به انسان میدهد،برای این است که انسان را حیوان تلقی کرده است،غرب با انسانیت مبارزه میکند.غرب،خورد و خوراک و بی بند و باری و بی عفتی را ترویج و تبلیغ میکند و بعد میگوید:"ما خواهان آزادی انسانها هستیم"غرب در حقیقت انسان را به هوس بازی محدود کرده است،اما دین ،انسان را از اینگونه لذات حسیه محدود میکند تا انسان را آزاد بسازد .دین میگوید:"خودت را محدود به این حد نکن،چون مقام و ارزش تو فوق اینهاست"دین انسان را محدود نساخته،بلکه میخواهد او را به مقام انشاء حق برساند.عالم،انسان را به سوی غیر متناهی آزاد گذاشته است.تو عاقل باش تا عالم،معقول تو باشد. تمام نظام هستی میتواند معقولات عقل تو شود.چه کسی مانع شده است؟غرب آزادی جنسی را مطرح کرده تا انسانیت محدود شود و از بین برود،اما دین،آزادی ظاهری را محدود میکند تا انسان حقیقتا آزاد شود. ما باید بالا برویم نه اینکه محدود بشویم.
شهدای ما کسانی بودند که از این قید و بندها رهیدند
بسمالله خیرالأسماء
غرض گر آشناییهای جانست چه غم اَر صد بیابان در میانست
آوردهاند که فاضل اطبّا جالینوس معاصر عیسی مسیح - علیه السلام - بود، و هنگامی که آن پیغمبر خدا مبعوث شد جالینوس پیر شکسته بود، و چون شنید که آن بزرگوار مرده زنده میکند گفت این طبّ نیست این نبوّت است لذا از غیب بدو ایمان آورد، و خواهرزادة خود بولص را به متابعت آن جناب امر فرمود، وی را به سویش گسیل داشت و خود از مهاجرت به سبب پیری و ناتوانی عذر خواست و نامهای بدین مضمون برای آن حضرت ارسال داشت: ای طبیب نفوس، ای پیغمبر خدا بسا که بیمار به سبب عوارض جسمانی از خدمت طبیب باز میماند خواهرزادهام بولص را حضور شما فرستادم تا به آداب نبوّت جان خویش را معالجه کند.
بولص به حضور روح الله - علیه السلام - تشرّف حاصل کرد و نامه جالینوس را تقدیم داشت؛ آن بزرگوار اکرامش کرد و وی را گرامی داشت. و این بولص یکی از حواریین آن جناب شد و تا بدان پایه رسید که گفتهاند: اگر در حواریون حضرت مسیح - علیه السلام - کسی جز بولص نمیبود هر آینه بولص کافی بود.
و آن پیغمبر خدا در جواب نامة جالینوس بدو نوشت: ای کسی که از علم صحیح خود انصاف دادی، مسافت حجاب جانها نمیگردد. والسّلام.
باری به قول بلبل بستان عشق حافظ شیرین سخن:
گر چه دوریم بیاد تو قدح می نوشیم بعد منزل نبود در سفر روحانی
جلوه بخت تو دل می برد از شاه و گدا چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی
آیا مولای من حاج علیمحمّدصادق صادقپور کتب الله تعالى علیه الرحمة از داستان هفتخوان رستم که حکیم ابوالقاسم فردوسی – رحمه الله علیه - در شاهنامه آورده است آگهی دارد؟هفتخوان، هفت عقبه و منزل بوده است که وقتی کیکاوس در مازندران به بند افتاده بود رستم برای نجات او به مازندران میرفت در اثنای راه چند جا دیوان و جادُوان کشت و به هفت روز به مازندران رفت و کیکاوس را نجات داد و به سبب آنکه از هر منزلی که میگذشت به شکرانة آن ضیافتی میکرد آن را هفتخوان گفتهاند.
بقیه در ادامه مطلب...
حقیر گوید که چون در مقام ادریس نبی علی نبینا و آله و علیه السلام نماز میخواند و خدای متعال در شأن وی فرمود:و رفعناه مکانا علیا/مریم-75/ آن رفعت و صعود روی آورده است و مناسبات زمانی و مکانی برای حالات و واردات انسان عجیب است.صائن الدین علی بن ترکه در فصل پنجاه و پنجم تمهید القوائد گوید:شکی نیست که مناسبات زمانی یکی از مناسبات اصلی است.
هزار و یک نکته ص520
الفاظی بین ما افتاده است که خود هم از آنها خبری نداریم و معانی آنها را نمی فهمیم ولی باعث جنجال ها و به وجود آمدن فرق مختلف شده است.
مثلا می گوییم ما شیعیان به معاد جسمانی اعتقاد داریم ولی حتی معنای جسم را نمی دانیم،
حرف نشنیده ایم و در مادیات مستغرق شده ایم،که به قول جناب مولانا:
جانور فربه شود از نیش و نوش آدمی فربه شود از راه گوش
به مانند چهار پایان فقط به دنبال سیر کردن شکم شده ایم و حتی علم نازنین که باید وسیله تعالی روحی ما قرار بگیرد و ما را با حقایق نظام هستی آشنا کند وسیله أکل و خوردن ما گشته است.
درس می خوانیم که مدرک داشته باشیم،و شغلی داشته باشیم،و برای غیر خود که جسم مادی ماست کار میکنیم
در زمین مردمان خانه مکن کار خود کن کار بیگانه مکن
کیست بیگانه تن خاکی تو کز برای اوست غمناکی تو
مشک را بر تن مزن بر جان بمال مشک چبود ؟نام پاک ذوالجلال
و همچو کودکان،که به دنبال مویزی می گرید به دنبال دنیاییم و غفلت از خداوند و غافل از تمامی عوالم ملکوتی
به قول مولانا:
ما بدانستیم ،ما این تن نی ایم از ورای تن به یزدان می زی ایم
کودکی گرید پی جوز و مویز پیش عاقل باشد آن بس سهل چیز
پیش دل جوز و مویز آمد جسد طفل کی در دانش مردان رسد
هر که محجوب است او خود کودک است
مرد آن باشد که بیرون از شک است
به دروغی دل خوش کرده ایم و به سرابی امیدواریم،نمی دانیم به کدامین سو حرکت میکنیم
این دروغت این تن فانی بود راستت آن جان ربانی بود
آیا موجوداتی که اطراف ما را فراگرفته اند جز سرابی اند؟
و از همین رو است که نظام هستی را عالم خوانده اند به آن دلیل که همچو علم و نشانه ای فقط به دنبال نشان دادن حقیقتی دگر است و یا عالم را جهان هم می خوانیم و این از آن رو است که دم به دم عالم بر اساس حرکت جوهری و تجدد امثال در حال جهیدن است که به قول حضرت مولایم (روحی فداه):
زبس تجدید امثالش سریع است جهان را هر دمی شکل بدیع است
و یا جناب مولانا می فرمایند:
دم به دم نو می شود دنیا و ما بی خبر از نو شدن اندر بقا
بلی،خیلی اسرار هست که ما نمی فهمیم که نمی فهمیم که نمی فهمیم و حق ماست که تا ابد الدهر در جهل مرکب بمانیم،
خوشا به حال کسانی که تلنگری بخورند و به راه بیفتند و در مسیر الهی ،انسانی خویش قدم بردارند
خوشا آن جذبه که نا گاه رسد بر دل مردم آگاه رسد
این عالم سایه و نشانه است از برای یک حقیقت واحد در نظام هستی ،که به قول حافظ شکر سخن:
این همه نقش و می و رنگ نگارین که نمود یک فروغ رخ ساقی است که بر جام افتاد
و همه ما به دنبال این سایه و غرق در این سایه ایم و غافل از حقیقت و اصل این سایه،که به قول جناب مولانا:
مرغ بر بالا پران و سایه اش می رود بر خاک پران مرغ وش
ابهلی صیاد آن سایه شود می دود چندان که بی مایه شود
بی خیر کاین عکس آن مرغ هواست بی خبر که اصل آن سایه کجاست
یا الله،........
این خطاب آخری را هم به خودم بگویم که:
و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم
باری سر خویش گیریم و راه پرستش در پیش
عزیزان به علت مشکلات در سایت بلاگفا در این دو روزه از نوشتن مطلب جدید معذور بودم
در کتاب شریف هزار و یک کلمه که از حضرت علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)در شش جلد چاپ شده است حضرت علامه(قده) هزار و یک نکته و موضوع مهم را خاطر نشان کرده اند که بیشتر این کلمات در حد یک رساله مجزا هستند کلمه 319 این رساله شریف و نورانی که در جلد سوم این رساله به چاپ رسیده است فقط و فقط یک جمله است ولی از لحاظ بار معنایی و کاربردی بسیار مهم است و آن این است:
مهمترین صنعت و هنر دینی آدم سازی و مدینه فاضله به بار آوردن است
ص320-نکته319-جلد سوم
| فى السماء رزقکم بشنیده اى |
| اندرین پستى چه بر چفسیده اى |
| ترس و نومیدیت دان آواز غول |
| مى کشد گوش تو تا قعر سفول |
| هر ندایى که نرا بالا کشد |
| آن ندایى دان که از بالا رسد |
| هر ندایى که ترا حرص آورد |
| بانگ گرگى دان که او مردم درد |
| این بلندى نیست از روى مکان |
| این بلندیهاست سوى عقل و جان |
| بانگ مى آید که اى طالب بیا |
| جود محتاج گدایان چون گدا |
| جود محتاجست و خواهد طالبى |
|
آنچنانکه توبه خواهد تائبى |