ما که اکنون در این مسجد نشسته ایم ببینید از فرشى که زیر پاى ماست و از بنایى که دست اصناف گوناگون از معمارش گرفته تا کارگر در آن خدمت کرده اند؛ و این دفتر و قلم که در دست ماست که مى نویسیم و این لباس که در برداریم و این عینک که برخى از ما بر دیده نهاده ایم و آن کسانى که براى ما زحمت کشیده اند که امروز قلم در دست داریم و مى نویسیم و ... چه افرادى دست به دست یکدیگر داده اند که این ماییم و در اینجاییم و به گفتن و شنیدن و خواندن برخورداریم.
آیا این مردم به ما خدمت نکرده اند و خدمت نمى کنند؟ آیا این رفتگر به ما خدمت نمى کند آیا آن بازرگان، آیا آن برزگر آیا این سرباز و پاسبان و پلیس، آیا این راننده و خلبان، و آیا ناخدایان به ما خدمت نمى کنند؟ و همچنین دیگران آیا هر یک از ما خویشتن را دوست ندارد و بود او وابسته به بود این افراد و اصناف اجتماع نیست؟
پس ما که خودمان را مى خواهیم و دوست داریم آیا نباید ما هم بدانها خدمت کنیم؟
آیا نباید بدانها احترام بگذاریم؟ با فى الجمله التفات نظر تصدیق خواهید فرمود که باید با مردم مهربان بود و خیر آنها را خواست و بدانها احترام گذاشت.