علامه حسن زاده آملی

نکته های عارفانه زندگی علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)

{ background:url(image.png) no-repeat center; }

علامه حسن زاده آملی

نکته های عارفانه زندگی علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)

علامه حسن زاده آملی

این وبلاگ قصد بر آن دارد که شمه ای از بارقه های نوریه علمی حضرت استاد علامه حسن زاده آملی(روحی فداه)را به نفوس مستعده بچشاند.
که اگر مورد پسند افتد ما را بسند است.
حقیری از دل عالم
رسول سالارکریمی(مجنون)

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۳۵ مطلب در مرداد ۱۳۸۸ ثبت شده است

قوه خیال شانی از شئون نفس است و در خواب و بیداری بیدار و آگاه است چنانکه پیوسته در کار و کوشش است،پس نفس ناطقه ذاتا آگاه و بیدار است و موجودی است که هیچگاه خواب در ذات وی ندارد و بر وی دست نمی یابد.خواب فقط در عالم طبیعت است.بدن میخوابد نه روح و چون روح در عالم خواب نیز بی کار نیست و خوابهای خوش میبیند و معارف شگفت تحصیل میکند و در بیداری هم از تنویم مغناطیسی (خواب مصنوعی )و از انصراف بدن انتقال به معانی و حقایق پیدا میکند،پس مکمل وی که معطی و مفیض اوست نیز بیدار است و خواب در این صورت از اوصاف تن استو نفس همواره بیدار و حیات و شعور محض استو وخواب دیدن رویای صور مثالیه است

آنچه انسان در خواب میبیند یا میشنود یا مشموم و مذوق و ملموس دارد همه ساخته قوه خیال است که تجر برزخی دارند و صورتهایی است که او انشاء کرده است  و با توجهنفس آنها را بود و نمود است و همین که نفس توجه خود را از آنها برداشت بود و نمودی ندارد،چه قوه خیال باذن نفس صورت ساز است.در "النوم اخ الموت"بدان که آنچه در خواب متمثل میشود همه علوم نفس است خواه سماءتظلک،و خواه ارض تحملک،و خواه انسان یخاطبک،و خواه مبهجات و خواه موذیات.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۸۸ ، ۱۰:۵۹
مجنون
قرآن و تحدى آن
قرآن ، حروف آن اسرار، کلمات آن جوامع کلم ؛ آیات آن خزائن ؛ سوره هاى آن مدائن حکم ؛ مدخل آن باب رحمت بسم الله الرحمن الرحیم ، وقف خاص مخلوق فى احسن تقویم ، واقف آن رحمن و موقوف علیه آن انسان است الرحمن علم القرآن خلق الانسان . سبحان الله ، این کتاب عظیم امام انسان است و کل شى در آن احصاء شده است و منطوى بر حقائق کلیه الهیه و جامع حکم علمیه و عملیه است و تبیان کلمات غیر متناهى کتاب بى پایان هستى و مبین اسرار اسماء غیبى و عینى است ، بدون اینکه هیچ اصطلاحى از اصطلاحات فنون علوم را بکار برده باشد بلکه به صورت طبیعى و سیاق عرفى و عادى عربى مبین تکلم فرموده است ، و مع ذلک ، در مقام تحدى براى ابد، مى فرماید: قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان یاتو بمثل هذا القرآن لایاتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهیرا؛ ام یقولون افتریه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوامن استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین . فان لم یستجیبوا لکم فاعلموا انما انزل بعلم الله و ان لا اله الا هو فهل انتم مسلمون .  و ان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسوره من مثله و ادعوا شهداء کم من دون الله ان کنتم صادقین . فان لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجاره اعدت للکافرین . .
کان در مقام تحدى در ابتدا مى فرماید: اگر انس و جن پشت به پشت هم بدهند که مثل این قرآن را بیاورند عاجزند؛ پس از آن تخفیف داده است که اگر مى گویند آن را به خدا افترا بسته است ، بگو شما هم ده سوره مانند آن از این گونه مفتریات بیاورید؛ سپس تسهیل نمود و به حدى تحدى فرموده است که اگر در شکید که این کتاب را ما بر بنده خود فرو فرستادیم شما یک سوره مانند آن بیاورید و این یک سوره شامل است مثل سوره اخلاص را که پنج آیه کوتاه است ، و سوره کوثر را که چهار آیه کوتاه است .
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۸۸ ، ۱۰:۰۰
مجنون
دو قسمت کوتاه از کنگره بزرگداشت علامه سید حیدر آملی(قدس سره شریف)با فرمت3gpآماده دیدن است امیدواریم که اهل عمل باشیم.

البته لازم به تذکر است که برای دریافت فیلم ها و سخنرانی های صوتی بیشتری از حضرت آقا از طریق فهرست موضوعی اقدام فرمایید.

قسمت اول سخنرانی(4667kb) دریافت فایل
قسمت دوم سخنرانی(3094kb) دریافت فایل
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۸۸ ، ۲۰:۵۹
مجنون
علامه حسن زاده ( روحی له لفدا )‌در فصل هفتم به موضوع عصمت حضرت زهرا علیها السلام اشاره فرمودند .

متن عربی:

بسم الله الرحمن الرحیم
کانت فاطمه بنت رسول الله (صلی الله علیه و آله )ذات عصمة بلا دغدغه و وسوسه ، و قد نص کبار العلماء کالمفید و المرتضی و غیرهما بعصمتها (سلام الله) بالآیات و الروایات، و الحق معهم و المکابر محجوج مفلوج .
و کانت – صلوات الله علیها – جوهره قدسیه فی تعین انسی ، فهی انسیه حوراء و عصمه الله الکبری .
و حقیقه العصمه انها قوه نوریه ملکوتیه تعصم صاحبها عن کل ما یشینه من رجس الذنوب و الادناس و السهو و النسیان و نحوها من الرذائل النفسانیه .
و من هو ذو العصمه مصون عن الزلل فی تلقی الوحی و سائر الالقائات السبوحیه ، و فی جمیع شئونه العبادیه و الخُلقیه و الخَلقیه و الروحانیه و غیر هما من اول الامر ، قوله سبحانه : ‹و ءاتیناه الحکم صبیا› .
واعلم ان العتره و فاطمه منهم معصومه کما نص به الوصی الامام علی علیه السلام فی النهج :« و کیف تعمهون و بینکم عتره نبیکم و هم ازمه الحق و اعلام الدین و السنه الصدق فانزلوهم باحسن منازل القرآن . و نطق ابن ابی الحدید المعتزلی فی شرحه بالصواب حیث قال:« فانزلوهم باحسن منازل القرآن تحته سر عظیم ، و ذلک انه امر المکلفین بان یجروا العتره فی اجلالها و اعظامها و الانقیاد لها و الطاعه لاوامرها مجری القرآن .»
ثم قال :« فان قلت : فهذا القول منه یشعر بان العتره معصومه فما قول اصحابکم – یعنی بهم القائلین بمذهب الاعتزال – فی ذلک ؟
قلت : نص ابو محمد بن متویه فی کتاب الکفایه علی ان علیاً (علیه السلام) معصوم و ادله النصوص قد دلت علی عصمته و القطع علی باطنه و مغیبه ، و ان ذلک امر اختص هو به دون غیره من الصحابه »فتدبر.
و اذا دریت ان بقیه النبوه و عقیله الرساله و ودیعه المصطفی و زوجه ولی الله و کلمه الله التامه فاطمه (سلام الله علیها) ذات عصمه فلا باس بان تشهد فی فصول الاذان و الاقامه بعصمتها ، و تقول مثلا :« اشهد ان فاطمه بنت رسول الله عصمت الله الکبری » او نحوها

اما ترجمه متن عربی :

بدون هیچ دغدغه ووسوسه حضرت  فا طمه دخترپیغمبر دارای عصمت بوده است ،علمای بزرگی مثل شیخ مفید وعلم الهدی ،وسیدمرتضی به آیات وروایات نص برعصمت آن جناب فرمودند وحق باآنان است ،وشخص مکابر سخت محکوم ومغلوب است.
آن جناب (صلی الله علیه و آله )گوهری قدسی درتعین و صورت انسی بوده است ، پس آن حضرت انسیه حوراء و عصمت کبرای الهی است.
و در حقیقت ، عصمت نیرویی نوری و ملکوتی است که دارنده اش را از هر چه که موجب عیب وزشتی انسان است –از قبیل پلیدی گناهان و آلودگی ها و سهو و نیسان و دیگر رزائل نفسانی عاصم و حافظ است . و  آن کسی  که صاحب عصمت است ازلغزش در تلقی وحی و دیگر القاءات سبوحی آن سویی مصون است ، و در جمیع شئون عبادی و خَلقی و خُلقی و روحانی جز آنها از اول امرمحفوظ است. خدای سبحان درباره یحیی پیغمبر فرمودند : ما او را در حالی که کودک بود حکم داده ایم .

بقیه در ادامه مطلب....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۸۸ ، ۱۵:۴۱
مجنون
در منشئات قائم مقام(ص233)آمده است که:

شیخ شبلی را حکایت کنند که در یکی از سفرها دزد بر کاروان زد و هر کس را در غم مال افغان و خروش برخاست مگر او که همچنان ساکن و صابر بود و خندان و شاکر،که موجب تعجب سارقان گشته وجه آن باز پرسیدند.گفت این جماعت را مایه بضاعت همان بود که رفت.خلاف من که آنچه داشتم کماکان باقی است و امثال شما را تصرف در آن نیست.


برگرفته از کتاب شریف معرفت نفس درس هشتاد و سوم صفحه311


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۸۸ ، ۱۵:۳۱
مجنون


حجه‏الاسلام والعلم الاعلام آقا شیخ حسن حسن زاده آملى متولد 1307 شمسی از افاضل ممتاز حوزه علمیه صاحب تقویم رسمى و تألیفات ارزنده است. تولدش در آمل واقع شده و در مهد علم و تقوا تربیت یافته و دروس مقدماتى را تا متوسطه خوانده و بدروس علمیه عربى پرداخته و سپس بتهران عزیمت نموده و از اساتید بزرگ تهران چون مرحوم آیه‏الله آملى و آیه‏الله شعرانى و آیه‏الله حاج میرزا احمد آشتیانى و آیه‏الله حاج سید ابوالحسن رفیعى قزوینى و دیگران در رشته‏هاى علوم عقلى و نقلى استفاده نموده آنگاه بقم مهاجرت و رحل اقامت افکنده و از محضر آیات عظام حوزه علمیه چون آیه‏الله آملى حاج میرزا هاشم و دیگران بهره‏مند گردیده و در مدرسه علمیه سعادت بتدریس فقه و اصول اشتغال دارد. داراى تألیفات عدیده‏اى مانند تقویم حسن زاده و 5 جلد شرح نهج‏البلاغه مرحوم میرزا حبیب‏الله هاشمى خوئى از جلد 15 تا جلد 19 میباشد. و کتابى در ولایت و غیره دارند که 15 مجلد آن بطبع رسیده و بقیه آماده براى طبع میباشد. مرحوم آیه‏الله حاج میرزا ابوالحسن شعرانى تقریظ مفصلى براى شرح ایشان مرقوم که در اول جلد 15 شرح نهج‏البلاغه خوئى مذکور میباشد و در آخر جلد 14 شرح مزبور درباره‏ى معظم له چنین نوشته‏اند:
ثم ان حضره الفاضل الادیب العالم الاریب الجامع بین العلوم العقلیه والنقلیه والحائز للملکه العلمیه والعملیه الشیخ المؤتمن الشیخ حسن الاملى ضاعف‏الله قدره و اجزل اجر له تصدى لشرح باقى کتاب نهج‏البلاغه و هوالحرى به والمتوقع منه و هو کما قال بعض الانصار کما قیل عذیقها المرجب و جذیلها المحکل فقد جربته سنوات عند قرائه مختلف العلوم على حاز الرتبه القصوى و فاز بالقدح المعلى و نرجو من‏الله له التوفیق و لنا.
العبد ابوالحسن الشعرانى

 تألیفات و تصحیحات آثار عرفانی و اخلاقی: لقاء الله وحدت از دیدگاه عارف و حکیم -انه الحق -ولایت تکوینی- عرفان و حکمت متعالیه- الهی نامه- متن الهی نامه -انسان در عرف عرفان -کلمه علیا در توقیفیت اسماء -اصول و امّهات حکمی و عرفانی- تصحیح رساله مکاتبات-تصحیح و تعلیق تمهید القواعد- تصحیح . تعلیق شرح فصوص قیصری -تصحیح و تحشیه رساله تحفة الملوک فی السیر و السلوک- مفاتیح المخازن شرح فصوص الحکم- مشکاة القدس علی مصباح الأنس- شرح طایفه ای از اشعار و غزلیات حافظ -نور علی نور در ذکر و ذاکر و مذکور- باب رحمت- نامه ها برنامه ها- قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند -
آثار فلسفی و منطقی :اتحاد عاقل به معقول- نصوص الحکم بر فصوص الحکم- رساله جعل- صد کلمه- تصحیح اسفار اربعه- تصحیح و تعلیق کتاب نفس شفاء -رساله ای در تضاد- رساله ای در اثبات عالم مثال- رساله ای در حرکت جوهری- ممدّ الهِمَم فی شرح فصوص الحِکَم- رساله نفس الأمر- نهج الولایه- درر القلائد علی غررِ الفَرائد -النور المتَجَلّی فی الظّهور الظِّلّی- مفاتیح الاَسرار لسلّاک الأسفار- سرح العیون فی شرح العیون- گشتی در حرکت- الحجج البالغة علی تجرد النفس الناطقة- گنجینه گوهر روان-  رساله مُثُل- تصحیح و تعلیق شرح اشارات- ترجمه و شرح سه نمط آخر اشارات- تصحیح و تعلیق شفا- ترجمه و تعلیقِ الجمع بین الرَّأیَین- رساله اعتقادات- الأصول الحکمیّة- رساله رؤیا -من کیستم - دروس معرفت نفس- نثر الدراری علی نظم اللئالی-
 آثار فقهی: رساله ای در مسائل متفرقه فقهی- تعلیقات علی العروة الوثقی فی الفقه- وجیزه ای در مناسک حج -
آثار تفسیری :تصحیح خلاصة المنهج -انسان و قرآن-
 آثار کلامی :خیر الأثر در رد جبر و قدر- تقدیم و تصحیح و تعلیق رساله قضا و قدر محمد دهدار- لیلةالقدر و فاطمه علیها السلام- رسالة فی الإمامة- رساله ای در کسب کلامی- فصل الخطاب فی عدم تحریف کتاب ربّ الأرباب- رسالة حول الرؤیا -
آثار روایی :تصحیح نهج البلاغه- تصحیح سه کتاب (ابی الجعد ، نثر اللئالی ، طب الأئمّة)- تکملة منهاج البراعة- مصادر و مأاخذ نهج البلاغه -انسان کامل از دیدگاه نهج الیلاغه- شرح چهل حدیث در معرفت نفس -رساله ای در اربعین -
آثار ریاضی و هیوی: دروس معرفة الوقت و القبلة- رساله کلّ فی فلک یسبحون -رساله ای در تناهی ابعاد- تصحیح کتاب الإستیعاب فی صنعة الأصطرلاب للبیرونی- تعیین سمت قبله مدینه- الصحیفة العسجدیّة فی آلاتٍ رصدیّة- الکوکب الدرّی فی مطلع التّاریخ الهجری- رساله سی فصل- تعلیق تحفة الأجِلَّة فی معرفة القبلة- رساله قطب نما و قبله نما- تعلیقه بر رساله مولا مظفر- رساله میل کلّی- رساله ظِلّ رساله- تکسیر دایره- تصحیح کتاب المناظر فی کیفیّة الابصار- رساله ای در اختلاف منظر و انکسار نور- رسالة فی تعیین البُعد بین المرکزین و الأوج -رسالة فی الصّبح و الشّفق- رساله ای پیرامون فنون ریاضی- رساله ای در مطالب ریاضی -دروس هیأت و دیگر رشته های ریاضی -تصحیح و تعلیق شرح جغمینی -تصحیح و تعلیق تحریر اصول اقلیدس- تصحیح و تعلیق اُکَرِ مانالاؤس- تصحیح و تعلیق تحریر اُکَرِ ثاوذوسیوس- شرح زیج بهادری- تصحیح و تعلیق شرح بیرجندی بر زیج الغ بیک -تصحیح و تعلیق شرح بیرجندی بربیست باب- تصحیح و تعلیق تحریر مجسطی- استخراج جداول تقویم -تصحیح و تعلیق الدّرّ المَکنون و الجوهر المَصون -دروس معرفت اوفاق- شرح قصیده کُنوز الأسماء -
آثار ادبی: تقدیم و تصحیح و تعلیق نصاب الصِّبیان- تصحیح کلیله و دمنه- تصحیح و اعراب اصول کافی- دیوان اشعار -قصیده یَنبوع الحیاة- مصادر اشعار- دیوان منصوب به امیر المؤمنین- تعلیقه بر باب توحید حدیقة الحقیقة- تصحیح گلستان سعدی- تعلیقه بر قسمت معانی مطوَّل- امثال طبری-
 آثار متفرقه :تقدیم و تصحیح و تعلیق خزائن- هزار و یک نکته- هزار و یک کلمه- مجموعه مقالات ده رساله فارسی- کشیکل -مصاحبات -مناجات علامه حسن زاده

مناجات ها (الهی نامه)
 - الهی، تا تو لبیک نگویی من کجا الهی گویم؟
 - الهی، همه گویند: بده و حسن گوید: بگیر
 - الهی، همه از تو دوا خواهند و حسن از تو درد
 - الهی، همه، حیوانات را در کوه و جنگل می بینند و حسن در شهر و ده
 - الهی، عمری آه در بساط نداشتم و اینک جز آه در بساط ندارم
 - الهی، شکرت که دنیایم آخرتم شد
 - الهی، من در ذات خود متحیرم چه رسد به ذات تو
 - الهی، شیدایی جانان را با حور و غلامان چه کار
 - الهی، روزم را چون شبم روحانی بگردان و شبم را چون روز نورانی
 - الهی، در جوانی شکستم که پیری، خود شکستگی است
 - الهی، آن که تو را دوست دارد، چگونه با خلق ات مهربان نیست؟
 - الهی، اگر من بنده تو نیستم، تو که مولای من هستی!
- الهی، گرگ و پلنگ را می توان رام کرد با نفس سرکش چه کنم؟
- الهی، اگر ستارالعیوب نبودی، ما از رسوایی چه می کردیم؟!
 - الهی، قربان لب و دهانم بروم که به ذکر تو گویایند
 توصیه ‏هایى از علامه حسن‏زاده آملى :
-دهان روح و تن انسان دو دهان دارد: یکى گوش که دهان روح او است و دیگر دهان که دهان تن او است. این دو دهان خیلى محترم‏اند. انسان باید خیلى مواظب آن‏ها باشد. یعنى باید صادرات و واردات این دهنها را خیلى مراقب باشد. آن‏هایى‏که هرزه خوراک مى‏شوند، هرزه کار مى‏گردند. کسانى که هرزه شنو مى‏شوند، هرزه گو مى‏گردند. وقتى واردات انسان هرزه شد، صادرات او هم هرزه و پلید و کثیف مى‏شود. یعنى قلم او هرزه و نوشته‏هایش زهرآگین خواهد داشت.
- حضرت وصى، امیرالمؤمنین، علیه السلام فرمود: عمل نبات است و هیچ نبات از آب بى‏نیاز نیست و آب‏ها گوناگون‏اند. هر آبى که پاک است، آن نبات هم پاک و میوه‏اش شیرین خواهد بود; و هر آبى که پلید است، آن نبات هم پلید و میوه او تلخ است.* خود عمل، حاکى است که از چه آبى روییده شده است. وقت اندک و کار بسیار بدان که باید تخم و ریشه سعادت را در این نشأ، در مزرعه دلت‏بکارى و غرس کنى.
- این‏جا را دریاب، این‏جا جاى تجارت و کسب و کار است; و وقت هم خیلى کم است. وقت‏خیلى کم است و ابد در پیش داریم. این جمله را از امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کنم، فرمود: «ردوهم ورود الهیم العطاش‏» ; یعنى شتران تشنه را مى‏بینید که وقتى چشمشان به نهر آب افتاد چگونه مى‏کوشند و مى‏شتابند و از یکدیگر سبقت مى‏گیرند که خودشان را به نهر آب برسانند، شما هم با قرآن و عترت پیغمبر و جوامع روایى که گنج‏هاى رحمان‏اند این چنین باشید. بیایید به سوى این منبع آب حیات که قرآن و عترت است. وقت‏خیلى کم است و ما خیلى کار داریم. امروز و فردا نکنید. امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر پرده برداشته شود و شما آن سوى را ببینید، خواهید دید اکثر مردم به علت تسویف، به کیفر اعمال بد این‏جاى خودشان مبتلا شده‏اند .» تسویف یعنى سوف سوف کردن، یعنى امروز و فردا کردن، بهار و تابستان کردن، امسال و سال دیگر کردن. وقت نیست، و باید به جد بکوشیم تا خودمان را درست‏ بسازیم.

برگرفته از کتاب: گنجینه دانشمندان (جلد سوم)
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۸۸ ، ۱۴:۲۰
مجنون
وضو گرفتن حضرت علامه(3gp) دانلود فایل(1.22mb)
نماز حضرت آقا(3gp) دانلود فایل(4.97mb)
اذان توسط حضرت علامه حسن زاده آملی(3gp) دانلود فایل(717kb)
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۸۸ ، ۱۳:۴۷
مجنون
                                                بسم الله الرحمن الرحیم

بـر همه بندگان خداوند متعال واجب است که از جمیع گناهان و معاصى خویش توبه کنند. اثـبـات ایـن اصـل ، مـحـتـاج بـه مـقـدمـه اى اسـت کـه در ذیل مى آید:

بـه اعـتـقـاد و اتـفاق عدلیه - یعنى امامیه و معتزله  ـ حسن و قبح ، دو امر عقلى اند. لیـکـن اشـاعـره بـر آن رفـته اند که حسن و قبح ، عقلى نیستند، بلکه حسن و قبح اشـیـاء، مـسـتـفـاد از شـرع است . پس هر چه که شرع بدان امر کند، حسن است و هر چه از آن نـهـى کـنـد، قـبـیـح . اگـر شـرع نـبـود، حـسـن و قـبـحـى هـم نـبـود. حـتـى اگـر خـداونـد متعال به چیزى که پیشتر از آن نهى کرده ، امر کند، آن شى ء منقلب شده ، حسن خواهد گشت .
حسن و قبح عقلى ، از امورى است که هر شخص اهل تحقیقى بالضروره به ثبوت آن حکم مى کند، در کتاب مجلى آمده است :
شـک نـیـسـت کـه گـاهـى حـسـن را بـراى معنایى ملایم و سازگار با طبع ، و قبح را براى معنایى منافى و ناسازگار با آن استعمال کرده ، معناى نخست را حسن و دوم را قبیح خوانند، و نـیـز گـاه بـه اعـتـبـار نـقـص و کـمـال ، آنـچـه را کـه کـمـال اسـت ، حـسـن گـویـنـد و آنـچـه را نـقـص اسـت ، قـبـیـح . و از قبیل معناى اول است که گویند: طعم این خوب است و آن بد؛ و این صورتى زشت است و آن ، نـیـکـو؛ یـعـنـى بـه اعـتـبـار مـلایـم بـودن بـا طـبـع و مـنـافـى بـودن بـا آن . و از قـبـیـل مـعـنـاى دوم اسـت کـه گـویـنـد: دانـش ، نـیـکـوسـت و جـهل ، قبیح . مدرک چنین حسن و قبحى (در دو قسم یاده شده ) بدون شک و شبهه نزد همگان ، عقل است .
ولى گاه به اعتبار استحقاق مدح و ذم ، چیزى را که فاعلش مستحق مدح است ، حسن گویند و چـیـزى را کـه فـاعـلش مـسـتـحـق ذم اسـت ، قـبـیـح . حـال ؛ در ایـن کـه مـدرک ایـن قـسـم نـیـز عـقـل بـود یـا چـیـزى دیـگـر، اخـتـلاف اسـت .بـیـشـتـریـنـه عـقـلا، مـدرک را عـقـل دانـنـد، لیـک اشـاعـره مـخـالفـت نـمـوده ، گـویـنـد، کـه عقل را در ثبوت حسن و قبح بدین معنا، حکومتى نیست ، بلکه حاکم ، شرع است ، و فعلى که فاعلش مورد مذمت شرع است ، حسن باشد، و فعلى که فاعلش مورد مذمت شرع است ، قبیح . ایـن اصـل ، مـبناى آراى عدلیه و مخالفان آن است ؛ چه اگر حسن و قبح عقلى موجود باشد، زمـانـى کـه از فـاعلى مختار، عملى سر زند، عقل مى تواند از اثبات یا نفى یکى از آن دو بـه این اعتبار که آن عمل مستحق مدح یا ذم عقلى است ، بحث نماید. از این رو معتقدین به حسن و قـبـح عـقـلى ، جمیع قبایح را به مباشر قریب آن نسبت مى دهند و حکیم - تعالى - را از آن بـرى و مـنـزه مـى دانـنـد، چـه او حـکـیـم اسـت و وقـوع فعل قبیح از او، مستلزم ذم عقلى است و البته جناب حق - تعالى - منزه و مقدس از نقایص است . و هـم از ایـن رو، جـمـیـع واجـبـات عـقـلى را بـر خـداى مـتعال و بر غیر او لازم مى دانند... پس به وجوب نصب تکلیف و جمیع فروع مربوط بدان ، بـر خـداى تـعـالى حـکـم مـى نـمـایـنـد، و شـکـر مـنـعـم را بـر عـاقـل واجـب ، و نـظـر در امـور عـقـلى را بـرایـش ‍ لازم دانـسـتـه ، گـویـنـد: شـخـص عـاقـل ، بـدیـن دو امـر مـکـلف اسـت اگـر چه در شرع به این وجوب و لزوم ، اشارت نیامده باشد. بدین سبب اینان را عدلیه خوانند.
لیـکـن ، اشـعـریـان چـون حسن و قبح را به عقل ثابت نمى دانند، آنچه را گفته شد، باور نـداشـتـه ، گـویند: خداى متعال همه آنها را در شرع بیان فرموده ، پس هر قبیح و حسنى ، تـنـهـا بـه اعـلام خـداونـد اسـت کـه شـنـاخـتـه مـى شـود و اگـر چـنـیـن اعـلامـى نـبـود، عـقـل را نـیـز تـوان نـیـل بـدان نـبـود. از ایـن رو، عـقـل نـه چـیـزى را بـر خـداى متعال قبیح مى داند و نه چیزى را واجب ، و دیگر آن که هر چه ماسواى اوست ، همه صادر از اویـنـد. ایـن بـود تـحـقـیـق عـقـایـد هـر یـک از دو فـرقـه در بـاب افـعـال و البـتـه هـر دو فـرقـه را بـر اثـبات مذهب خویش ، دلایلى است مذکور در مواضع مربوطه .
و علامه حلى قدس سره در شرح تجرید عقاید، مى فرماید:
و ابـوالحـسـیـن ، بـه چند چیز بر اشاعره ایراد وارد کرده و بر آنان خرده گرفته است و البـتـه در ایـن عـمـل ، مـحـق بـوده ، چـه قـواعـد اسـلام بـا مـذهـب آنـان که ارتکاب قبایح و اخلال به واجب را بر خداى تعالى روا دانسته اند، سازگار نیاید و نمى دانم که چگونه بر جمع میان این دو، قادر گشته اند.
بـایـد دانست که شخص عاقل در این که صدق مشتمل بر سود و منفعت ، ذاتا نیکوست ، شکى به خود راه نمى دهد، و نیز به یقین باور دارد که دروغ و کژى ، چنانچه مضر و زیانبخش بـاشـد، ذاتا زشت و قبیح است . البته براى چنین حکمى نیاز به نظر در شرع نیست ؛ چه انـسـان صـاحـب خـرد، چـون بـه بـاطن خویش رجوع کند - و خود را بیگانه از شرع فرض نـمـایـد - بـاز هـم بـر ایـن حـکـم بـه جـزم و یـقـیـن ، اقرار خواهد کرد و به کسى که منکر ضـرورت و بـداهـت اسـت تـوجـهـى نـخـواهـد نـمـود؛ زیـرا چـنـیـن شـخـصـى بـا مـقـتـضـاى عقل و خرد خویش به مبارزه و کارزار پرداخته است .
از ایـن رو، اگـر عاقل را در میل به سوى صدق و کذب مخیر کنیم و منفعت یا ضررى که در آنـهـا نـصیبش مى گردد به تمام و کمال مساوى و مشابه قرار دهیم ، خواهیم دید که او به سـوى صدق و راستى خواهد رفت ، و این سببى جز این ندارد که او به حسن ذاتى صدق و قبح ذاتى کذب آگاه است .
البته گاه انسان عاقل ، صدق و راستى را رها کرده ، دروغ و کژى را برمى گزیند، ولى بـه ایـن سـبـب کـه در دروغ ، مـنـفـعـت و مـصلحتى عاجل و در صدق و راستى ضرر و زیانى عـاجـل یـا مـنـفـعـتـى آجـل مـى یـابـد و طـبـیـعـتـا بـه مـخـالفـت بـا عـقـل خـویـش برمى خیزد؛ نه به آن سبب که در حسن و قبح ذاتى صدق و کذب تغییرى راه یافته باشد، و بر این حقیقت ، عقولى که از آفت الفت ، محبت و تقلید به دورند، گواهند.
از سوى دیگر اگر تنها مدرک حسن و قبح ، شرع باشد، لازمه اش آن است که بدون وجود شـرع ، حـسـن و قـبـحـى مـوجـود نـبـاشـد، ولى ایـن لازمـه ، باطل است ، پس ملزوم نیز باطل خواهد بود.
بیان ملازمه فوق آن است که طبق فرض مذکور، علت یا شرط تحقق و ثبوت حسن و قبح ، شـرع اسـت و مـى دانـیـم کـه بدون وجود علت ، معلول را وجودى نیست ، چنانکه بدون وجود شـرط، مـشـروط را ثـبـوتـى نیست ، پس ‍ اگر حسن و قبح را شرعى بدانیم ؛ دیگر بدون وجود شرع ، نباید آن دو را وجودى باشد.
حـال کـه مـلازمـه مـورد بـحث ، آشکار گشت ، جاى آن است که چگونگى بطلان لازمه را نیز بـیـان نـماییم . بى شک کسانى - چون هندوان و برهمنان هندوستان - در این جهان هستند که به رغم عدم اعتقاد به شرع و دینى الهى ، بر حسن راستى و صدق ، زشتى دروغ و وجوب شـکـر مـنـعـم یـقـیـن و بـاور دارنـد. ایـنـان ، شخص دروغگو و ناسپاس را مذمت کرده ، انسان راسـتـگـو و صـادق را کـه مـدح و سـتـایـش مـى نـمـایـنـد؛ در حـالى کـه در ایـن عمل نیازى به شرع و حکم آن ندارند و اساسا اعتقادى بدان ندارند.
البته ممکن است کسى بگوید: شاید مدرک حسن و قبح در این افراد، طبع آنان باشد.
لیـک در پـاسخ خواهیم گفت : باید یادآورى نمود که طبایع انسانها مختلفند. بنابراین ، اگـر مـدرک ، طـبـع مـى بـود، اتـفـاق و اجـمـاع آنـان در ایـن ادراک حـاصـل نـمـى گـشـت ، در حـالى که امر به عکس است . پس چاره اى نیست جز آن که مدرک را عقل بدانیم .
مـمـکن است کسى دیگر بگوید: شاید چنین ادراکى براى آنها به واسطه شریعتى که به شریعتى دیگر نسخ شده ، حاصل گشته است .
در پـاسـخ گوییم : حتى افرادى که وجود ادیان و شرایع را نفى و بلکه تقبیح مى کنند نـیـز بـه حـسن و قبح عقلى معترفند؛ پس چگونه مى توان چنین کسى را که نه اعتقادى به شریعتى دارد و نه به پیامبرى ، متاثر از شرع و دین دانست ؟!
اگـر کـسـى کـه بـگـویـد: خـداى تـعـالى قـانـون و سـنـتـش را چـنـیـن نـهـاده کـه چـون افـعـال و اعـمـال تـصـور شـونـد، بـه حـسـن و قـبـح آنـهـا نـیـز عـلم حـاصـل گردد، در پاسخ باید گفت : از این توجیه نیز سودى به هم نمى رسانید؛ زیرا نمى توان آنچه را گفتید، شرع نامید. پس آن ، چیزى جز حکم عقلى نیست.


برگرفته از کتاب شریف "توبه"


۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۸۸ ، ۰۷:۳۰
مجنون
بدانکه فائده وجود امام  منحصر به جواب دادن سوالهای مردم نیست بلکه موجودات و کمالات وجودیه انها بسته به وجود او هستند و درحال غیبت افاضه و استفاضه او مستمر است.از لسان قائم آل محمد(صلی الله علیه و آله) در حل این معما گوش دل باز کن و از احتجاج طبرسی در توقیع ثانی وکلای اربعه محمد بن عثمان در جواب اسحق به یعقوب فهم کن:

و اما وجه الانتقاع بی فی غیبتی فکا لانتفاع بالشمس اذا غیبها عن الابصار السحاب.

و همین بیان را امام صادق به سلیمان به مهران اعمش فرمود:

قال سلیمان فقلت للصادق:

فکیف ینتفع الناس بالحجه المستور؟قال:کما ینتفعون بالشمس اذا سترها السحاب.بلکه همین بیان را خاتم الانبیا به جابر انصاری در غیبت خاتم الائمه فرمود،آری:

آن شاخ گل ارچه هست پنهان ز چمن                                  از فیض و جود اوست عالم گلشن

خورشید اگر چه هست در ابر نهان                                      از نور وجود ویست باز عالم روشن

علاوه اینکه باید دید که آیا خلیفه الله غایب است یا ما حاضر نیستیم و در حجابیم و اسم خود را بر سر آن شاهد هرجایی میگذاریم.

یا رب به که بتوان گفت این نکته که در عالم                 رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی

ما را این براهین ایقانی عقلی و نقلی به تواتر از بیت وحی است نیاز به تمسک اقناعیات نیست مگر اینکه در استیناس و رفع استیحاش بعضی از نفوس را مفید افتد گوییم:باخه که سنگ پشت است و لاک پشتش هم گویند در باره او به احجبیهگفته اند:

آسمان پشت و زمین پیکر                                     مرده را زنده میکند به نظر

لاک پشت از دور توجه به تخم خود کند و آنرا برای وجود لاک پشتی مستعد میگرداند آیا نفس کلی قدسی خلیفه الله و ولی الله و حجه الله به خلق در حال غیبت از توجه نفس لاک پشت به تخم وی کمتر است؟!


بر گرفته از کتاب شریف انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه صفحات 119 و 120 (چاپ اول،دیماه 1383)


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۸۸ ، ۰۷:۳۴
مجنون
http://radikal.persiangig.com/image/Pars%2520Graphic%2520232.jpg

چگونه غایبش خانی و دورش                                        

                                                                                  نبینی خویشتن را در حضورش

تویی غایب که دوری در بر وی                                       

                                                                                   نهادی نام خود را بر سر وی

سبل بر دیدگانت گشته چیره                                       

                                                                               که خورشید است در چشم تو تیره

حسن بادا فدای خاک پایش                                        

                                                                                 که باشد خاک پایش توتیایش

حسن باب است و نرجس هست مامش                          

                                                                             میم و حا و میم و دال است نامش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۸۸ ، ۰۷:۳۲
مجنون
برای دانلود فایل صوتی شرح حال حضرت علامه حسن زاده با فرمتamrو یکی دیگر از سخنرانی های حضرت ایشان که در باب نقل بعض خاطرات و کرامت وجودی انسان است از طریق کلیک کردن بر روی کلمه "دریافت فایل" در جدول زیر اقدام بفرمایید.

شرح حال(148kb) دریافت فابل(1.36دقیقه)
سخنرانی در باب کرامت انسان(8.4mb) دریافت فایل(46:51دقیقه)

راهنمای دانلود

پس از کلیک بر روی لینک به انتهای صفحه باز شده رفته و بر روی دکمه Free کلیک کنید ، صفحه تغییر می کند و شما شاهد یک Timer معکوس هستید. پس از رسیدن به عدد صفر دکمه زیرین آن را بفشارید. دانلود آغاز خواهد شد.البته این سایت با نرم افزارهای مدیریت دانلود سازگاری ندارد و هنگام دانلود از این سایت باید موقتاً غیر فعال یا به کل از سیستم حذف شوند.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۸۸ ، ۱۱:۵۹
مجنون
ز قرآن و ز آیتهاى قدرش
به بین این خاک زاد و شرح صدرش
تبارک صنع صورت آفرینى
چه صورت ساخت از ماء مهینى
از این حبه که رویانید از گل
در و قرآن شود یکباره نازل
نگر در حبه نطفه چه خفته ست
در این یکدانه هر دانه نهفته ست
چو تو یکدانه هر دانه هستى
ندارد مثل تو یکدانه هستى
تبرک از حدیث لیله القدر
بجویم تا گشاید مر تو را صدر
جدیثى کان تو را آب حیاتست
برایت نقل آن اینجا براتست
به تفسیر فرات کوفى اى دوست
نظر کن تا در آرى مغز از پوست
امام صادق آن قرآن ناطق
یکى تفسیر همچون صبح صادق
بفرموده ست و بشنو اى دل آگاه
که لیله فاطمه ست و قدر الله
چو عرفانش بحق کردید حاصل
به ادراک شب قدرید نائل
دگر این شهرنى ظرف زمانست
که مومن رمزى از معنى آنست
ملائک آن گروه مومنینند
که اسرار الهى را امینند
مر آنان را بود در روح موید
که باشد مالک علم محمد
مراد روح هم که روح قدسیست
جناب فاطمه حوراى انسیست
بود آن لیله پر ارج و پر اجر
سلام هى حتى مطلع الفجر
بود این مطلع الفجر ممجد
ظهور قائم آل محمد صلى الله علیه و آله
در این مشهد سخن بسیار داردم
ولیکن وحشت از گفتار دارم
که حلق اکثر افراد تنگست
نه ما را با چنین افراد جنگست
بجنگم با خودم ار مرد جنگم
که از نفس پلیدم گیج و منگم
چرا با دیگرى باشد حرابم
که من از دست خود اندر عذابم
چه در من آتشى در اشتعالست
که دوزخ را ز رویش انفعالست
مرا عقل و مرا نفس بد آیین
گهى آن مى کشد گاهى برد این
بسى از خویشتن تشویش دارم
همه از نفس کافر کیش دارم
اگر جنگیدمى با نفس کافر
کجا این وحشتم بودى به خاطر
ولیکن باز با رمز و اشارت
بیارم اندکى را در عبارت
وجود اندر نزول و در صعودش
بترتیبست در غیب و شهودش
در این معنى چه چاى قیل و قالست
که طفره مطلقا امر محالست
توانى نیز از امکان اشرف
نمایى سیر از اقوى به اضعف
به امکان اخس بر عکس بالا
نمایى سیر از اضعف به اقوى
لذا آن را که بینى در رقیقت
بیایى کاملش را در حقیقت
نظر کن نشات اینجا چگونه
از آن نشات همى باشد نمونه
شنو در واقعه از حق تعالى
لقد علمتم النشاه الاولى
اگر عارف بود مرد تمامى
تواند خود به هر حد و مقامى
به باطن بنگرد از صقع ظاهر
ز اول پى برد تا عمق آخر
محاکاتى که اندر اصل و فرعست
به سان زارع و مزروع و زرعست
برو بر خوان تو نحن الزارعون را
بیابى زارع بى چند و چون را
که بر شاکلت خود هست عامل
چه کل یعمل  را اوست قائل
نزول اندر قیودست و حدودست
صعود اندر ظهورست و شهودست
شب اینجا نمودى از حدودست
بسى شبها که در طول وجودست
چنانکه روز رمزى از ظهورست
ظهورست هر کجا مصباح نورست
خروج صاعد از ظلمت به نور است
که یومست و همیشه در ظهورست
چو صاعد دمبدم اندر خروجست
پس او ایام در حال عروجست
نگر اندر کتاب آسمانى
به حم سجده تا سرش بدانى
عروج امر با یومست و آن یوم
بود الف سنه مقدارش اى قوم
زالف سنه هم مى باش عارج
به خمسین الف سنه معارج
ولى این روز خود روز خداییست
نه هر روزى بدین حد نهاییست
نه هر یومى از ایام الهیست
که آن پیدایش اشیاء کماهیست
چو عکس صاعد آمد سیر نازل
لیالى خوانیش اندر منازل
لیالى اندر اینجا همچو اشباح
لیالى اندر آنجا همچو ارواح
بدان بر این نمط ایام و اشهر
که مى آید پدید از ماه و از خور
شب قدر اندرین نشاه نمودى
بود از لیله القدر صعودى
چو ظلى روز اینجا روزها راست
که یوم الله یوم القدر صعودى
مر انسانى که باشد کون جامع
شب قدرست و یوم الله واقع
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۸۸ ، ۰۸:۰۲
مجنون
یکى از تعبیرات جانانه و دلنشین و شیرین قرآن این است که از زبان سفیر کبیرش حضرت خاتم صلى الله علیه و آله خطاب و دعوت به صورت تعالوا است . قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم  و همچنین آیات چند دیگر.
عرب وقتى به کسى بگوید بیا، موارد آن گوناگون است . آمرى که مى گوید بیا، ممکن است در پایین بوده باشد و طرف مخاطب او در بالا و بلندى ؛ اینجا به او مى گوید: انزل یعنى پایین بیا. و اگر چنانچه بعکس باشد، یعنى آمر در بلندى قرار گرفته باشد و مخاطب در پستى ، اینجا مى گوید: تعال یعنى بالا بیا.
ما را به صورت جمع خطاب فرموده است ؛ تعالوا، یعنى مرا که پیغمبر شما هستم ببینید و بالا بیایید. من در مقامى منیع هستم که در اوج مقام قرب الهى واقع شدم ؛ شما را که در حضیض مى بینم و در آن حد و وضع مشاهده مى کنم ، خطاب مى کنم تعالوا مرا ببینید و بالا بیایید.
فى السماء رزقکم بشنیده اى
اندرین پستى چه بر چفسیده اى
ترس و نومیدیت دان آواز غول
مى کشد گوش تو تا قعر سفول
هر ندایى که نرا بالا کشد
آن ندایى دان که از بالا رسد
هر ندایى که ترا حرص آورد
بانگ گرگى دان که او مردم درد
این بلندى نیست از روى مکان
این بلندیهاست سوى عقل و جان
بانگ مى آید که اى طالب بیا
جود محتاج گدایان چون گدا
جود محتاجست و خواهد طالبى
آنچنانکه توبه خواهد تائبى
بالا بیایید که خداوند سبحان فیاض على الاطاق است ، و قابلیت و استعداد هم به شما داده است ؛ و کتاب بى نهایت قرآن حکیم را، که حافل تمام حکم و معارف و شامل جمیع کلمات نوریه وجودیه است ، غذاى جان شما قرار داده است . ببین که سعه وجودى نفس ناطقه انسان به فعلیت رسیده چه قدر است که وعاء حقایق قرآنى مى گردد!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۸۸ ، ۰۸:۲۳
مجنون
http://213.176.111.4:8081/Personel/1415_0.jpg

جناب استادم علامه حاج ابوالحسن شعرانی رضوان الله تعالی علیه در تعلیقه ای بر ترجمه نفس المهموم فرموده است:

   و من بنده مترجم این کتاب  را با ملحدی اتفاق بسیار افتاد که ذکر آن فائدت بسیار دارد.گفت :در قرآن است که 

  علیها تسعه عشر(المدثر-31)،نوزده نگاهبان بر جهنم گماشته اند،این عدد برای چیست؟

  گفتم عدد را گاه برای مبالغت آورند و غرض بخصوص آن عدد نیست،چنان که فرمود:ان لهم      سبعین مره فلن یغفر الله لهم(التوبه-80)،اگر هفتاد بار استغفار کنی برای ایشان خدا آنان را نیامرزد.و در محاورت گوییم :ده بار ترا دعوت کردم به خانه من نیامدی.صد بار نصیحت کردم نشنیدی .

گفت نوزده عدد اندک است و مبالغه را نشاید.

گفتم مبالغت در هر جا به تناسب محل است،بر در زندان دو پاسبان بس است هر چند هزار کس به درون باشند،پس نوزده در اینجا مبالغت را کافی است.

گفت گیرم که چنین است نوزده چرا اختیار افتاد،ده چرا نگفت؟

گفتم:بزرگترین عدد بود که در سیاق آیه ها آورده شود زیادتی مبالغت را که فواصل همه راء است انه فکر و قدر،ثم قتل کیف قدر ،ثم قتل کیف قدر،ثم نظر،ثم عبس و یسر و همچنین را لواحه للبشر،علیها تسعه عشر.

و در اینجا از عشر تا تسعه عشر هر یک را میفرمود مناسب بود،و تسعه عشر بزرگتر عدد مناسب بود آن اختبار افتاد.

چون این بشنید سخت شگفت آمدش و گفت:بسیار در آیات قران تفکر میکنید.

گفتم:قرآن برای همین است که تفکر کنند در آن ،قوله تعالی:افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها(محمد-25)(ص185-ط1)



برگرفته از کتاب شریف هزار و یک کلمه جلد دوم صفحه83 و 84 کلمه 231(چاپ چهارم)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۸۸ ، ۰۸:۰۸
مجنون
متاله سبزواری در شرح اسرار دفتر ششم مثنوی عارف رومی(ص453،ط رحلی،چاپ سنگی)گوید:

مشرب اهل الله دو گونه است:یکی کتمان اسرار،ویکی افشاء و عربده جویی کند.

شبلی فرماید :از آن جام که به منصور دادند بما نیز دادند،و او نوشید و عربده آغاز کرد و ما نوشیدیم و دم در کشیدیم ،و دیگری گوید که نه آن جام بود و الا تو هم عربده آغاز کردی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۸۸ ، ۰۷:۴۳
مجنون